برگزیده های پرشین تولز

مدیر ده هزار پستی

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
اي دل ، به كوي او ز كه پرسم كه يار كو
در باغ پر شكوفه ، كه پرسد بهار كو

نقش و نگار كعبه نه مقصود شوق ماست
نقشي بلند تر زده ايم ، آن نگار كو

جانا ، نواي عشق خموشانه خوش تر است
آن آشناي ره كه بود پرده دار كو

ماندم درين نشيب و شب آمد ، خداي را
آن راهبر كجا شد و آن راهوار كو

اي بس بسنم كه بر سر ما رفت و كس نگفت
آن پيك ره شناس حكايت گزار كو

چنگي به دل نمي زند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگي شب زنده دار كو

ذوق نشاط را مي و ساقي بهانه بود
افسوس ، آن جواني شادي گسار كو

يك شب چراغ روي تو روشن شود ، ولي
چشمي كنار پنجره ي انتظار كو

خون هزار سرو دلاور به خاك ريخت
اي سايه ! هاي هاي لب جويبار كن

*********************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
درين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت ملال ما پرنده پر نمي زند

يكي ز شب گرفتگان چراغ بر نمي كند
كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند

نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند

گذر گهي ست پر ستم كه اندر او به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند

دل خراب من دگر خراب تر نمي شود
كه خنجر غمت ازين خراب تر نمي زند

چه چشم پاسخ است ازين دريچه هاي بسته ات ؟
برو كه هيچ كس ندا به گوش كر نمي زند

نه سايه دارم و نه بر ، بيفكنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر كسي تبر نمي زند


******************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش كن با لب خاموش سخن مي گويم
پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست

روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهاني نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد
همه جا زمزمه ي عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست

اين همه قصه ي فردوس و تمناي بهشت
گفت و گويي و خيالي ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به ديباچه ي عقل
هر كجا نامه ي عشق است نشان من و توست

سايه ز آتشكده ي ماست فروغ مه و مهر
وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست


********************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
شب آمد و دل تنگم هواي خانه گرفت
دوباره گريه ي بي طاقتم بهانه گرفت

شكيب درد خموشانه ام دوباره شكست
دوباره خرمن خاكسترم زبانه گرفت

نشاط زمزمه زاري شد و به شعر نشست
صداي خنده فغان گشت و در ترانه گرفت

زهي پسند كماندار فتنه كز بن تير
نگاه كرد و دو چشم مرا نشانه گرفت

اميد عافيتم بود روزگار نخواست
قرار عيش و امان داشتم زمانه گرفت

زهي بخيل ستمگر كه هر چه داد به من
به تيغ باز ستاند و به تازيانه گرفت

چو دود بي سر و سامان شدم كه برق بلا
به خرمنم زد و آتش در آشيانه گرفت

چه جاي گل كه درخت كهن ز ريشه بسوخت
ازين سموم نفس كش كه در جوانه گرفت

دل گرفته ي من همچو ابر باراني
گشايشي مگر از گريه ي شبانه گرفت

****************************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
نازي : بيا زير چتر من كه بارون خيست نكنه
مي گم كه خلي قشنگه كه بشر تونسته آتيشو كشف بكنه
و قشنگتر اينه كه
يادگرفته گوجه را
تو تابه ها سرخ كنه و بعد بخوره
راسي راسي ؟ يه روزي
اگه گوجه هيچ كجا پيدانشه
اون وقت بشر چكار كنه ؟
من : هيچي نازي
دانشمندا تز مي دن تا تابه ها را بخوريم
وقتي آهنا همه تموم بشه
اون وقت بشر
لباسارو مي كنه و با هلهله
از روي آتيش مي پره
نازي : دوربين لوبيتل مهريه مو
اگه با هم بخوريم
هلهله هاي من وتو
چطوري ثبت مي شه
من : عشق من
آب ها لنز مورب دارند
آدمو واروونه ثبتش مي كنند
عكسمون تو آب بركه تا قيامت مي مونه
نازي : رنگي يا سياه سفيد ؟
من : من سياه و تو سفيد
نازي : آتيش چي ؟ تو آبا خاموش نمي شن آتيشا
من : نمي دونم والله
چتر رو بدش به من
نازي : اون كسي كه چتر رو ساخت عاشق بود
من : نه عزيز دل من ‚ آدم بود

**************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
سبو بشكست ، ساقي ! همتي از غصه مي ميريم
شكسته تيله ها را بر لبم كش تا سحر گردد
در ميخانه را قفلي بزن ترسم كه ولگردي
ز درد آتشين زخم خبر گردد
خبر گردد
به پيراهن بپوشان روزن ميخانه را ساقي
كه چشم هرزه گردان هم نبيند ماجرايم را
به خويشم اعتباري نيست ، گيسو را ببر ساقي
و با آن كوششي كن تا ببندي دست و پايم را
ز خون سينه ام ، ساقي ! بكش نقش زني بي سر
به روي آن خم خالي كه پاي آنستون مانده
به زير طرح آن بنويس با يك خط ناخوانا
به راه دشمني مانده ز راه دوستي رانده
و دندانهاي من سوراخ كن با مته ي چشمت
نخي بر آن بكش ، وردي بخوان آويز بر سينه
كه گر آزاده اي پرسيد روزي : پس چه شد شاعر
نگويد : مرد از حسرت بگويد : مرد از كينه

***************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
اين شعر نيست آتش خاموش معبديست
اين شعر نيست قصه احساس سنگهاست
اين شعر نيست نقش سرابيست در كوير
اين شعر نيست زندگي گنگ رنگ هاست
گر شعر بود بر لب خشكم نمي نشست
گر شعر بود از دل سردم نمي رميد
گر شعر بود درد مرا فاش مي نمود
گر شعر بود تيغ به زخمم نمي كشيد
اين شعر نيست لاشه مرديست پاي دار
اين شعر نيست خون شهيديست روي راه
اين شعر نيست رنگ سياهي است در سپيد
اين شعر نيست رنگ سپيديست در سياه
گر شعر بود مونس چنگ و رباب بود
گر شعربود از دل خود مي زدودمش
گر شعر بود بر لب ياران سرود بود
گر شعر بود نيمه شبي مي سرودمش

*******************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
همه ميپرسند
چيست در زمزمه مبهم آب
چيست در همهمه دلكش برگ
چيست در بازي آن ابر سپيد
روي اين آبي آرام بلند
كه ترا مي برد اينگونه به ژرفاي خيال
چيست در خلوت خاموش كبوترها
چيست در كوشش بي حاصل موج
چيست در خنده جام
كه تو چندين ساعت
مات و مبهوت به آن مي نگري
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
مه به اين آبي آرام بلند
نه به اين خلوت خاموش كبوترها
نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام
من به اين جمله نمي انديشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل يخ را با باد
نفس پاك شقايق را در سينه كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاينده هستي را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را ميشنوم
مي بينم
من به اين جمله نمي انديشم
به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي
تك و تنها به تو مي انديشم
همه وقت
همه جا
من به ر حال كه باشم به تو ميانديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان
تو بيا
تو بمان با من تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گلها تو بخند
اينك اين من كه به پاي تو درافتاده ام باز
ريسماني كن از آن موي دراز
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يك نفس از جرعه جانم باقي است
آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش

******************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
صدايشان زيباتر است
لبها
سرايندگان دروغ
كه در تنهايي يك آسمان
روياهاي ابرگونه
مي سازند
دستها لمس شان گرم است
خوابهايمان را
سوزانده اند
چشمانت را بسته نگاه دار
چهره ها روياهايت را
خواهد دريد

**************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
وقتي تو هستي
باران مي بارد
و زمان مي ميرد
و من
شكفته مي شوم
چون سوسن
در جهان بدون زمان
وقتي تو نيستي
خطي كشيده مي شود از سرب
و سبز
به شنگرفي مي گرايد
و زرد به خونابه
اندوه ؟ نه
ستاره ؟ نه
ماه
كه چون
خورشيد گدازنده
بر گلوگاهم مي ريزد
گرماي جهان را
تو نيستي
تا من
زنده بمانم
تا من
شكفته شوم
چون سوسن

**************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
شكوفه اي چنان بودي
كه لطافت گلبرگ سيبي
و هجوم لطافت ململ گون
گل گيلاسي
آه
كه سرودي بودي
با قلبي
به لطافت گل سرخ
و همه
وجود هذياني
و همه
نشأت جواني و شور
در چهار چوب تن ات
شيوني
همه احساس بود و درد
و در من
آواي گنگ پيري
رخوتي داشت
كه با تو جوان مي شد
براي لحظه اي
آفتابگرداني
لاله اي
مهتابي
چادري
دره اي
پر از بنفشه و نور
و آواي گرگي
بر ستيغي
همه
رؤياي من و زندگي
در پيچاپيچ هزل و شوخي و خنده
و اندوهي كه تو را
راهي نه
در چهارچوب انديشه اي
آه
كه چه شكوفه اي
و چه تنديسي
وقتي كه راز مي گفتي
از اندوه سترگ فراقي
تو را به خاك
به آب
به باد
نه
هرگز نداده ام
تو را به خاطر پير خويش
سپرده ام
در كوه
در كومه
در باد
در هجوم اشباح مرگ انديش روزگار
تو را
به خاطر خود سپرده ام
شكفته چون گل سرخ
تو را به خاطر خود سپرده ام

***********************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
قايقي خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچ كسي نيست كه دربيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند
قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد
همچنان خواهم راند
نه به آبي ها دل خواهم بست
نه به دريا پرياني كه سر از آب بدر مي آرند
و در آن تابش تنهايي ماهي گيران
مي فشانند فسون از سر گيوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
دور بايد شد دور
مرد آن شهر اساطير نداشت
زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود
هيچ آينهتالاري سرخوشي ها را تكرار نكرد
چاله ابي حتي مشعلي را ننمود
دور بايد شد دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
پشت دريا ها شهري است
كه در آن پنجرهها رو به تجلي باز است
بام ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي نگرند
دست هر كودك ده ساله شهر شاخه معرفتي است
مردم شهر به يك چينه چنان مي نگرند
كه به يك شعله به يك خواب لطيف
خاك موسيقي احساس ترا مي شنود
و صداي پر مرغان اساطير مي آيد در باد
پشت درياها شهري است
كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشني اند
پشت دريا ها شهري است
قايقي بايد ساخت

*************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
در اين جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندين حجره، در هر
حجره چندين مرد در زنجير ...

از اين زنجيريان، يك تن، زنش را در تب تاريك بهتاني به ضرب
دشنه ئي كشته است .
از اين مردان، يكي، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود
را، بر سر برزن، به خون نان فروش
سخت دندان گرد آغشته است .
از اينان، چند كس، در خلوت يك روز باران ريز، بر راه ربا خواري
نشسته اند
كساني، در سكوت كوچه، از ديوار كوتاهي به روي بام جسته اند
كساني، نيم شب، در گورهاي تازه، دندان طلاي مردگان را
شكسته اند.

من اما هيچ كس را در شبي تاريك و توفاني نكشته ام
من اما راه بر مردي ربا خواري نبسته ام
من اما نيمه هاي شب ز بامي بر سر بامي نجسته ام .
***
در اين جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندين حجره، در هر
حجره چندين مرد در زنجير ...

در اين زنجيريان هستند مرداني كه مردار زنان را دوست مي دارند .
در اين زنجيريان هستند مردني كه در رويايشان هر شب زني در
وحشت مرگ از جگر بر مي كشد فرياد .

من اما در زنان چيزي نمي يابم - گر آن همزاد را روزي نيابم ناگهان، خاموش -
من اما در دل كهسار روياهاي خود، جز انعكاس سرد آهنگ صبور
اين علف هاي بياباني كه ميرويند و مي پوسند
و مي خشكند و مي ريزند، با چيز ندارم گوش .
مرا اگر خود نبود اين بند، شايد بامدادي همچو يادي دور و لغزان،
مي گذشتم از تراز خاك سرد پست ...

جرم اين است !
جرم اين است !

************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
زيبا ترين تماشاست
وقتي
شبانه
بادها
از شش جهت به سوي تو مي آيند،
و از شكوهمندي ياس انگيزش
پرواز ِشامگاهي ِدرناها را
پنداري
يكسر به سوي ماه است.
***
زنگار خورده باشد بي حاصل
هر چند
از دير باز
آن چنگ تيز پاسخ ِ احساس
در قعر جان ِ تو، ـ
پرواز شامگاهي درناها
و باز گشت بادها
در گور خاطر تو
غباري
از سنگي مي روبد،
چيزنهفته ئي ت مي آموزد:
چيزي كه اي بسا مي دانسته ئي،
چيزي كه
بي گمان
به زمانهاي دور دست
مي دانسته ئي

****************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
گفتم
شعر مجسم من هستي
اي ايثار مجسم دوست
وقتي كه تو
شهادت را بشارت دادي
با شكفتن بنفشه
در زمهرير يخ
و ستيز جنون
درشكوفايي ابر
وقتي كه
سرخ كوه خورشيد را
به شهادت دستهاي خونين آورد
در قتلگاه داس و دانه و خاك
وقتي كه
سنگهاي غرور
خروشيدند
از برجهاي قلعه سرزمين من
و كهرم شيهه زد
در دست شتيز
كهنه تفنگ ميراثي
دردست مجتبي
رقصيد
و خون همايون
به ميمنت ايثار
گلگوني بخشيد
گونه هاي لاله را در كوه
چنين شد
كه ناله فتاد در ني
و چمري نشست بر گوش
و ابلق جهيد ز جاي
چون رعد
و فرياد فريدونم
هوشنگ را
خروشاند در كوه
و حال
سيمره
به خروش مي خواند
در سرزمين
خون و قصه
در پيكار دانه و داس
اندوه مادرانمان را
در هجرت

*****************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
مي وزد باد سردي از توچال
در سكوتي عميق و رويا خيز
برف و مهتاب و كوهسار بلند
جلوه ها مي كند خيال انگيز
خاصه بر عاشقي كه در دل خويش
دارد از عشق خاطرات عزيز
داند آن كس كه درد من دارد
خورده در جام شب شراب نشاط
ساقي آسمان مينايي
شهر آرام خانه ها خاموش
جلوه گاه سكوت و زيبايي
نيمه شب زير اين سپهر كبود
من و آغوش باز تنهايي
در اتاقي چراغ مي سوزد
ماه مانند دختري عاشق
سر به دامان آسمان دارد
چشم او گرم گوهر افشاني است
در دل شب ستاره مي بارد
گوييا درد دوري از خورشيد
ماه را نيمه شب مي آزارد
آه او هم چون من گرفتار است
آفريد اين جهان به خاطر عشق
آنكه ايجاد كرد هستي را
ا مگر آدمي زند برآب
رقم نقش خود پرستي را
عشق آتش به كائنات افكند
تا نشان داد چيره دستي را
با دل شاعري چه ها كه نكرد
در اتاقي چراغ مي سوزد
كنج فقري ز محنت آكنده
شاعري غرق بحر انديشه
كاغذ و دفتري پراكنده
رفته روحش به عالم ملكوت
دل از اين تيره خاكدان كنده
خلوت عشق عالمي دارد
نقش روي پريرخي زيبا
نقشبندان صفحه دل اوست
پرتوي از تبسمي مرموز
روشني بخش و شمع محفل اوست
ديدگاني ميان هاله نور
همه جا هر زمان مقابل اوست
هر طرف روي دوست جلوه گر است
شاعر رنجيده در دل شب
پنجه در پنجه غم افكنده
گوييا عشق بر تني تنها
محنت و رنج عالم افكنده
دل به درياي حسرت افتاده
جان به گرداب ماتم افكنده
در تب اشتياق مي سوزد
سوخته پاي تا به سر چون شمع
مي چكد اشك غم به دامانش
مي گذارد ز درد ناكامي
درد عشقي كه نيست درمانش
دختر شعر با جمال و جلال
مي كند جلوه در شبستانش
در كفش جامي از شراب سخن
دامن دوست چون به دست آمد
دل به صد شوق راز مي گويد
گاه سرمست از شراب اميد
نغمه اي دلنواز مي گويد
گاه از رنج هاي تلخ و فراق
قصه اي جانگداز مي گويد
تا دلي هست هاي و هويي هست
مي وزد باد سردي از توچال
مي خرامد به سوي مغرب ماه
شاعري در سكوت و خلوت شب
كاغذي بي شمار كرده سياه
به نگاه پريرخي زيبا
مي كند همچنان نگاه نگاه
آه اينروشني سپيده دم است

***************************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
به پيش روي من تا چشم ياري ميكند درياست
چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست

در اين ساحل كه من افتاده ام خاموش
غمم دريا دلم تنهاست

وجودم بسته در زنجير خونين تعلق هاست
خروش موج با من مي كند نجوا

كه هر كس دل به دريا زد رهايي يافت
كه هر كس دل به دريا زد رهايي يافت

مرا آن دل كه بر دريا زنم نيست
ز پا اين بند خونين بركنم نيست

اميد آنكه جان خسته ام را
به آن ناديده ساحل افكنم نيست


****************************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.

از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟

خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی ، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.

*******************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
دگر ره شب آمد تا جهاني سيا كند
جهاني سياهي با دلم تا چها كند

بيامد كه باز آن تيره مفرش بگسترد
همان گوهر آجين خيمه اش را به پا كند

سپي گله اش را بي شباني كند يله
در اين دشت ازرق تا بهر سو چرا كند

بدان زال فرزندش سفر كرده مي نگر
كه از بعد مغرب چون نماز عشا كند

سيم ركعت است اين غافل اما دهد سلام
پس آنگه دو دستش غرقه در چين فرا كند

به چشمش چه اشكي راستي اي شب اين فروغ
بيايد تو را جاويد پر روشنا كند

غريبان عالم جمله ديگر بس ايمنند
ز بس كاين زن اينك بيكرانه دعا كند

اگر مرده باشد آن سفر كرده واي واي
زنك جامه بايد چون تو جامه ي عزا كند

بگو اي شب آيا كائنات اين دعا شنيد
ومردي بود كز اشك اين زن حيا كند ؟


****************************
 

Don Thomas

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2007
نوشته‌ها
530
لایک‌ها
1
محل سکونت
Lost Heaven
شرمنده ام
گفته بودم
دست بر ديوار دور آن ور دريا مي زنم
و تا هزاره ي شمردن چشم مي گذارم
گفته بودم
غبار قديمي تقويم را
ازش يشه هاي شعر وخاطره پاك نمي كنم
گفته بودم
صداي سرد سكوت اين سالها را
با سرود و سماع ستاره بر هم نمي زنم
اما دوباره دل دل اين دل درمانده
تو را ميهمان سايه گاه ساكت كتاب و كاغذ كرد
هي
هميشه همسفر حدود تنهايي
بگذار كه دفتر دريا هم
گزينه يي از گريه هاي گاه به گاه من باشد


**********************************
 
بالا