hojatshabani
Registered User
همه چی اروومه - همه جا تعطیله !
امروز هزار و یک کار دارم
اول از همه با بانکداری اینترنتی برم قبض ها رو واریز کنم ( دیروز دقیقا 9 تا فیش تلفن اومد واسه خونه و مغازه و موبایل تقریبا داره گریم میگیره )
اوه سایت 24 ساعته بانک صادرات بستست ظاهرا ساعت یک ربع به 9 روز شنبه هست و خسته هستن ( کارشو پنج شنبه کردن شنبه خسته شدن ! )
فیش ها را برداشته به بانک محترم میروم تا مانند انسانهای عادی فیش خود را پرداخت کنم
پس از حال و احوال با متصدی میگویم میخواهم فیش ها را پرداخت کنم که یک دفعه با حرکتی تعجب بر انگیز مانند اقای فتح علی اوویسی با حرکتی ضایع مرا به پشت باجه راهنمایی میکند ( ارواح عمش هیچکسی متوجه نشد )
برای عبور به پست باجه باید از جلوی رئیس بانک عبور کنم و با موفقیت این سد بزرگ را رد میکنم که پس از 4 قدم ناگهان اسم مرا صدا میکند ولی سرش روی میز است و اصلا بالا را نگاه نمیکند
پس از حال و احوال ( با اخم های در هم رفته ) از خالی بودن حساب در ماه های اخیر میپرسد و پس از ناله های گریه اور من متوجه میشود از من خیری به او نمیرسد پس میگوید الان امرتان چیست ؟ ماجرای فیش ها را تعریف میکنم و ایشان نیز از درد نوبت ایستادن میگوید و چند دقیقه ای در مورد سیستم جدید نوبت دهیشان مخ مرا میخورد و من تصمیم میگیرم برم و صف بایستم . زیرا به قول دوستان این ک...نیست که باید بدهیم چه الان چه ده دقیقه دیگر !
رفتم و از سیستم نوبت دهی نوبت گرفتم و پس از دیدن افراد در صف تازه متوجه شدم این افرادی که هر روز روی این ردیف صندلی های سینمایی نشسته اند همگی نوبت هستند و برای تماشای تلوزیون ال ای دی زیر کولر اسپیلت هر روز به اینجا نمیایند !
به یک باره کارتی در جیبم شروع به درخشش کرد و خود را به بیرون راند و مانندنشان میتی کومون در هوا ایستاد
بلی این همان کارت عابر بانک است که میتوانیم در هر لحظه و هرکجا نیاز های بانکی خود را مرتفع سازیم
کارت را مانند یک ب..لاخ بزرگ بالا گرفته و با قیافه ای برنده به خارح از بانک و به سراغ عابر بانک یا همان atm میروم
اینجا هم صف است اما خیلی کم در حد 7-8 نفر
میایستم منتظر و سعی میکنم مثل افراد متمدن شماره رمزی که مشتریان داخل دستگاه میزنند را نگاه نکنم !
متوجه افرادی میشوم که کارشان با دستگاه تمام میشود و زیر لب چیزی میگویند
نوبتم که شد میروم سمت دستگاه و کارت و رمز خود را وارد مینمایم
دستگاه پس از ایجاد صداهای ناهنجار معده انسانی ! روی صفحه خط خطی شده خود مینویسد :
مشتری گرامی خدای من شاهد است به خاطر پارازیت هایی که روی ماهواره ها میاندازند من نمیتونم ارتباط برقرار کنم حالا شما 2 راه دارید :
کلید سمت راست را فشرده و انواع اقسام فحش ها را به ما دهید و ما را مخدوش و با فندک اب نمایید ( من دوربین دارم از الان گفته باشم ) کارتتون هم بیخیال بشید
کلید سمت چپ را فشرده کارتتان را تحویل بگیرید و بی سر و صدا برید رد کارتون
کارت را ماننده ادم تحویل گرفته و دوباره وارد بانک میشوم اوه چه سریع کارها پیش میرود نوبت من 20 تا جلو افتاد و الان فقط 50 تای دیگر در صف هستم
پس مینشینم روی صندلی و به سینمای بانکی زیر انواع کولر های اسپیلت لم میدهم و از زندگی لذت میبرم
با صدای خانم بلندگو از خواب بیدار میشوم وای خدایا چه خوش شانسم من ! فقط دو شماره به نوبت من مانده و خلاصه یکی از دو باجه فعال ( از 20 باجه ساخته شده ! ) شماره مرا صدا میکند
با تمام وجود بر میخیزم و میروم به سمت باجه و فیش ها را که روی میز میگذارم متصدی امر که اشنا هم نیست از تکنولوژی و دولت الکترونیک در ایران میگوید و میفرماید ما دیگر فیش ها را داخل بانک نمیگیریم شما یا از طریخ خود پرداز یا از طریق اینترنت یا از طریق موبایل و اینا میتونید پرداخت کنید و من هرچقدر میگویم اینقدر صف ایستاده ام هیچ به هیچ و مدیر و بقیه کارکنان مرا به دولت الکترونیک تشویق میکنند - رئیس بانک خوشنود است که مرا در صف مشاهده کرده و دق و دلی تخلیه حساب را ظاهرا در اورده !!!
زمان بیرون امدن از بانک با سری افکنده به عابر بانک نگاه کرده و دورا دور الفاظ شریفه را نثارش میکنم و بیلیبورد های تبلیغاتی بزرگ که برای تبلیغ انجام کارهای بانکی به صورت الکترونیک زده شده را میبینم و در دل خود میگریم
با خنده ای بلند میخوانم :
همه چی اروووومه - من چقدر بدبختم .............................
با احترام / حجت
امروز هزار و یک کار دارم
اول از همه با بانکداری اینترنتی برم قبض ها رو واریز کنم ( دیروز دقیقا 9 تا فیش تلفن اومد واسه خونه و مغازه و موبایل تقریبا داره گریم میگیره )
اوه سایت 24 ساعته بانک صادرات بستست ظاهرا ساعت یک ربع به 9 روز شنبه هست و خسته هستن ( کارشو پنج شنبه کردن شنبه خسته شدن ! )
فیش ها را برداشته به بانک محترم میروم تا مانند انسانهای عادی فیش خود را پرداخت کنم
پس از حال و احوال با متصدی میگویم میخواهم فیش ها را پرداخت کنم که یک دفعه با حرکتی تعجب بر انگیز مانند اقای فتح علی اوویسی با حرکتی ضایع مرا به پشت باجه راهنمایی میکند ( ارواح عمش هیچکسی متوجه نشد )
برای عبور به پست باجه باید از جلوی رئیس بانک عبور کنم و با موفقیت این سد بزرگ را رد میکنم که پس از 4 قدم ناگهان اسم مرا صدا میکند ولی سرش روی میز است و اصلا بالا را نگاه نمیکند
پس از حال و احوال ( با اخم های در هم رفته ) از خالی بودن حساب در ماه های اخیر میپرسد و پس از ناله های گریه اور من متوجه میشود از من خیری به او نمیرسد پس میگوید الان امرتان چیست ؟ ماجرای فیش ها را تعریف میکنم و ایشان نیز از درد نوبت ایستادن میگوید و چند دقیقه ای در مورد سیستم جدید نوبت دهیشان مخ مرا میخورد و من تصمیم میگیرم برم و صف بایستم . زیرا به قول دوستان این ک...نیست که باید بدهیم چه الان چه ده دقیقه دیگر !
رفتم و از سیستم نوبت دهی نوبت گرفتم و پس از دیدن افراد در صف تازه متوجه شدم این افرادی که هر روز روی این ردیف صندلی های سینمایی نشسته اند همگی نوبت هستند و برای تماشای تلوزیون ال ای دی زیر کولر اسپیلت هر روز به اینجا نمیایند !
به یک باره کارتی در جیبم شروع به درخشش کرد و خود را به بیرون راند و مانندنشان میتی کومون در هوا ایستاد
بلی این همان کارت عابر بانک است که میتوانیم در هر لحظه و هرکجا نیاز های بانکی خود را مرتفع سازیم
کارت را مانند یک ب..لاخ بزرگ بالا گرفته و با قیافه ای برنده به خارح از بانک و به سراغ عابر بانک یا همان atm میروم
اینجا هم صف است اما خیلی کم در حد 7-8 نفر
میایستم منتظر و سعی میکنم مثل افراد متمدن شماره رمزی که مشتریان داخل دستگاه میزنند را نگاه نکنم !
متوجه افرادی میشوم که کارشان با دستگاه تمام میشود و زیر لب چیزی میگویند
نوبتم که شد میروم سمت دستگاه و کارت و رمز خود را وارد مینمایم
دستگاه پس از ایجاد صداهای ناهنجار معده انسانی ! روی صفحه خط خطی شده خود مینویسد :
مشتری گرامی خدای من شاهد است به خاطر پارازیت هایی که روی ماهواره ها میاندازند من نمیتونم ارتباط برقرار کنم حالا شما 2 راه دارید :
کلید سمت راست را فشرده و انواع اقسام فحش ها را به ما دهید و ما را مخدوش و با فندک اب نمایید ( من دوربین دارم از الان گفته باشم ) کارتتون هم بیخیال بشید
کلید سمت چپ را فشرده کارتتان را تحویل بگیرید و بی سر و صدا برید رد کارتون
کارت را ماننده ادم تحویل گرفته و دوباره وارد بانک میشوم اوه چه سریع کارها پیش میرود نوبت من 20 تا جلو افتاد و الان فقط 50 تای دیگر در صف هستم
پس مینشینم روی صندلی و به سینمای بانکی زیر انواع کولر های اسپیلت لم میدهم و از زندگی لذت میبرم
با صدای خانم بلندگو از خواب بیدار میشوم وای خدایا چه خوش شانسم من ! فقط دو شماره به نوبت من مانده و خلاصه یکی از دو باجه فعال ( از 20 باجه ساخته شده ! ) شماره مرا صدا میکند
با تمام وجود بر میخیزم و میروم به سمت باجه و فیش ها را که روی میز میگذارم متصدی امر که اشنا هم نیست از تکنولوژی و دولت الکترونیک در ایران میگوید و میفرماید ما دیگر فیش ها را داخل بانک نمیگیریم شما یا از طریخ خود پرداز یا از طریق اینترنت یا از طریق موبایل و اینا میتونید پرداخت کنید و من هرچقدر میگویم اینقدر صف ایستاده ام هیچ به هیچ و مدیر و بقیه کارکنان مرا به دولت الکترونیک تشویق میکنند - رئیس بانک خوشنود است که مرا در صف مشاهده کرده و دق و دلی تخلیه حساب را ظاهرا در اورده !!!
زمان بیرون امدن از بانک با سری افکنده به عابر بانک نگاه کرده و دورا دور الفاظ شریفه را نثارش میکنم و بیلیبورد های تبلیغاتی بزرگ که برای تبلیغ انجام کارهای بانکی به صورت الکترونیک زده شده را میبینم و در دل خود میگریم
با خنده ای بلند میخوانم :
همه چی اروووومه - من چقدر بدبختم .............................
با احترام / حجت