• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

واقعاً مردم آذربایجان ترک نیستند؟

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از roje_aria79 :
یک چیز بگم خدمت کورش و آتروپات عزیز اونهم اینه که داشتن زبان مادری حق مسلم هر قومیه و من به دوستمون حق میدم که زبانشون را بخواهند دوست داشته باشند و نسبت به اون تعصب داشته باشند .
تصویه وتبدیل این زبان به چیز دیگر هم امری غیر ممکنه.بیایید همانگونه که اصلاف ما در یک وطن و در کنار هم بودند ما هم همانگونه برادر وار در کنار هم و با هم باشیم .عمر ما را فرصت امروز و فردای تو نیست .
دوست باشیم و دوست بداریم .
درود بر شما دوست عزيز
اميد كه روزي همه اينگونه بيانديشيم .
مهم همين است كه بتوانيم در كنار هم در صفا و آرامش و صلح زندگي كنيم و اجازه ندهيم ديگران با ايجاد اين گونه فاصله ها قوم بزرگ ايراني را از هم دور سازند .

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نيست. من که يک امروز مهمان توام فردا چرا؟
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
به نقل از khlhz :
مشکل شما و امثال باستان گراها تان این است که در ایران غیرفارس یا وجود ندارد یا اگر وجود دارد باید فارس شود. بیاییم حرفتان را باور کنیم:)lol: ) و بگوییم من آذری(شاخه ای از زبان بسیاربسیار پاک و نجیب آریاییان:lol: ) بوده ام و 1000 سال است که ترک شده ام.
پس حداقل آقا اینو باور کنید که من 1000 سال است که ترکم و از زبانتان متنفر؛ حاضر نیستم آن را به زور یاد بگیرم. آیا باز به من در این مورد حق نمی دهید که بخواهم زبان خودم را خودم انتخاب کنم نه شما و امثالتان؟

كسي به شما نگفته‌ است كه حق نداريد به زباني بجز فاسي سخن بگوييد. ما ايرانيان كه مانند جمهوري آذربايجان جعلي نيستيم كه حق مسلم اقوام را زير پا بگذاريم. ما تنها و تنها مي‌گوييم كه دروغ نگوييد. البته اين درخواست بزرگي است زيرا كه واژهء فرهنگ در زبان تركي تعريف نشده است تا بتوان بر آن پايه، احقاق حق كرد.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
به نقل از khlhz :
قوم ایرانی نه بلکه اقوام ایرانی.
در ایران ملت ایران نداریم. ملل ایرانی داریم(با تمام بار حقوقی آن).
این مملکت جز با این تفکر؛ واحد باقی نمیماند.
مشکل همینجاست.
ایرانیان یک ملت هستند که از تیره ها ی گوناگون تشکیل شده.
اما ملل نداریم. یک ملت یگانه داریم بنام ایران و آن هم ایران آریایی!
ایران هم که میدانید ققنوس است. سست و ناتوان خواهد شد اما از بین نخواهد رفت و دوباره به والایی خواهد رسید!
 

keyvan_itman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 مارس 2006
نوشته‌ها
122
لایک‌ها
2
به نقل از AtoorPat :
كسي به شما نگفته‌ است كه حق نداريد به زباني بجز فاسي سخن بگوييد. ما ايرانيان كه مانند جمهوري آذربايجان جعلي نيستيم كه حق مسلم اقوام را زير پا بگذاريم. ما تنها و تنها مي‌گوييم كه دروغ نگوييد. البته اين درخواست بزرگي است زيرا كه واژهء فرهنگ در زبان تركي تعريف نشده است تا بتوان بر آن پايه، احقاق حق كرد.
:hmm: :eek: :f34r:
منظورت چیه؟؟:hmm:
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
كيوان گرامي، با درود
زماني بود كه ايران‌دوستان در برابر ايران‌ستيزان همچون پانتركيست‌ها، پانعربيست‌ها و توده‌اي‌ها، تنها به دفاع برمي‌خواستند. موج پانتركيسيم كه در آذربايجان پيرامون ده تا پانزده سال پيش بشدت لجام گسيخته شده بود امروزه مي‌رود كه كمرنگ و كمرنگتر گردد زيرا كه انديشمندان ايران بويژه آذربايجانيان با مسافرت به جمهوري جعلي آذربايجان دريافتند كه آن مدينهء فاضله و آن كعبهء آمال كه استالينيست‌ها از آن دم مي‌زدند، طبلي تو خالي و انديشه‌اي پوشالي بوده و صرفا جهت تجزيهء ايران و اجراي هدف شوم پتر كبير در رسيدن به آبهاي گرم خليج فارس و نيز اجراي مبارزه و تخريب فرهنگ ايران، با روشهاي فرهنگي، بدستور لنين بوده است و هرگز چيزي نبوده است كه در پي آزادي و آرامشي كه در كنار سوسياليسم آرماني وعده مي‌داده‌اند بوده باشد! اكنون به آران قفقاز يا همان جمهوري تازه ساخت و قلابي آذربايجان بنگريد، ديگر آن شاعران و هنرمندان و انديشمندان كهن همچون نظامي كه آوازه‌شان گوش جهانيان را نوازش مي‌داد و آن مهرباني و كوشش و فرهنگ غني آراني و نخجواني امروزه هرگز چشم نمي‌خورد. چنان در منجلاب از خود بيگانگي و دزدي و فقر و فساد فروغلتيده‌اند كه با هر بادي عصيان و طغيان مي‌كنند.

بنابراين اگر تا ديروز ايران‌دوستان در برابر تازشهاي اينان تنها به دفاع و پادرزم برمي‌خواستند امروزه كمتر چنين مي‌كنند و راهكار را تنها در دفاع نمي‌دانند و شيوه حمله را در كنار دفاع برگزيده‌اند. بنابراين اگر مي‌بينيد كه من نيز در كنار دفاع، شيوهء حمله را نيز برگزيده‌ام، تنها دليلش همين است.

با اين پيشگفتار، به نكته‌اي كه احتمالا مد نظر شما بوده است(واژهء فرهنگ) اندر مي‌شوم. در زبان تركي اصولا هر چيزي كه به فرهنگ ارتباط پيدا مي‌كند در بيشتر زمانها هيچ واژه‌اي براي آن وجود ندارد. واژه‌هايي در زمينه‌هاي خانه‌سازي، آشپزي، پينه‌دوزي، كشاورزي، شيريني‌پزي و... شايد كمتر از انگشتان يك دست واژه به تركي وجود داشته باشد. براي نمونه در زمينهء خانه و خانه‌داري، براي واژهء «در» واژهء «قاپ» يا «قاپي»‌ به تركي وجود دارد اما از در كه وارد خانه مي‌شويم واژه‌‌اي به تركي يافت نمي‌شود (اجازه دهيد برويم به زمانهاي گذشته كه هنوز خانه‌ها آپارتماني نشده بود) همچون: هشتي، سكو، تاق، رواق، پله، آجر، آجرفرش، پاشوره، حوض، پاشورهء حوض، ديوارهء‌ حوض، راه‌آب، زيرآب، آب‌انبار، آب‌پاش، هرره، ستون، سقف، توفال، پرده، چوب‌پرده، ميخ، پادري، قالي، پشتي، چادرشب‌رخت‌خواب، پشه‌بند و ... همه و همه فارسي هستند كه به زبان تركي رفته است زيرا هنگاميكه تركان به ايران حمله كردند، آن چيزهايي را كه مي‌شناختند نامش را نيز با خود آوردند و آن چيزهايي را كه نمي‌شناختند در ايران ديدند و در نتيجه نام فارسي آن وارد زبانشان شد. در زمينهء‌ آشپزي: كف‌گير، ديگ‌بر، تابه، ملاقه، بشقاب، قاشق، چنگال، كاسه، اجاق، كوفته، دلمه، پلو، سبزي پلو، پلوخورشت... انواع خورشت‌ها ... كباب... انواع كباب. كه اگر بخواهم نام ببرم كلي زمان مي‌برد.

بنابراين هر چيزي كه مربوط به فرهنگ مي‌شود شما مي‌بينيد كه براي زبان تركي وارداتي است و خودش ندارد. پس بي‌دليل نيست كه حتي واژهء «فرهنگ» هم در زبان تركي وجود ندارد. پيشتر عرض كرده بودم كه مردم تركزبان تركيه هنگاميكه به آلمان رفتند واژهء كولتور آلماني به زبانشان راه يافت كه همريشه با Culture انگليسي است. زيرا كه زبان تركي هيچگاه واژه‌اي براي «فرهنگ» نداشته است.

در پايان، همهء شواهد نشان مي‌دهد كه مردم آذربايجان ترك نبوده‌اند و به زور سرنيزهء تركان ناچار شدند كه نيمه‌تركي نيمه‌فارسي سخن گويند و تحقيق در اين واقعيت از زمان روانشاد كسروي تبريزي آغاز شد. منتها برخي از جوانان ممكن است كه با پژوهشها آشنايي نداشته باشند و در نظرشان عجيب بنمايد. رسالهء مولانا روحي انارجاني كه در سدهء 11 هجري بزبان تبريزي نوشته شده است، حتي يك واژهء تركي ندارد و زباني بسيار نزديك به زبان پيش از اسلام دارد. يعني در همين 300 سال اخير است كه مردم آذربايجان زبانشان از آن زبان شيرين و كهن كه آذري بوده است و بسيار نزديك بزبان پهلوي، كمي دور شده‌اند. اما بيچاره مردم آران كه بيشترشان طعمهء‌ فاشيسم و شوونيسم شده‌اند و كمتر ايراني را مي‌توان يافت كه به آنجا رود و از رفتار ايشان پشيمان نگردد.
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
يكي از دوستان فرهيخته نوشتار شگرفي را در برخورد با ديدگاه يك پانتركيست كه گمان مي‌كرد «سايت‌ها و دانشنامه‌هاي معتبر جهان مردم آذربايجان را ترك مي‌دانند» آورده بود و پاسخي بس نيك داده‌اند كه شايسه است دوستان اين تارنما نيز بنگرند:

شما به همه‌ي سايت‌هاي معتبر نگاه کنيد و زبان پيشين آذربايجان يک زبان ايراني بوده است و مردم آذربايجان از لحاظ د-ن-ا هم ترک نيستند.


دوباره بر اين نکته تاکيد مي شود که هيچ سندي در مورد زبان ترکي از آذربايجان پيش از عصر ايلخاني وجود ندارد. براي اين که نشان داده شود از دانشنامه بريتانيكا (زير واژه اغوز) نقل قول مي کنيم:

These Turks came to form the bulk of the population there, and one Oguz tribal chief, Osman, founded the Ottoman dynasty (early 14th century) that would subsequently extend Turkish power throughout the eastern Mediterranean. The Oguz are the primary ancestors of the Turks of present-day Turkey. Little is known about the origins of the Turkic peoples, and much of their history even up to the time of the Mongol conquests in the 10th–13th centuries is shrouded in obscurity. Chinese documents of the 6th century AD refer to the empire of the T'u-chüeh as consisting of two parts, the northern and western Turks. This empire submitted to the nominal suzerainty of the Chinese T'ang dynasty in the 7th century, but the northern Turks regained their independence in 682 and retained it until 744. The Orhon inscriptions, the oldest known Turkic records (8th century), refer to this empire and particularly to the confederation of Turkic tribes known as the Oguz; to the Uighur, who lived along the Selenga River (in present-day Mongolia); and to the Kyrgyz, who lived along the Yenisey River (in north-central Russia). When able to escape the domination of the T'ang dynasty, these northern Turkic groups fought each other for control of Mongolia from the 8th to the 11th century, when the Oguz migrated westward into Iran and Afghanistan. In Iran the family of Oguz tribes known as Seljuqs created an empire that by the late 11th century stretched from the Amu Darya south to the Persian Gulf and from the Indus River west to the Mediterranean Sea. In 1071 the Seljuq sultan Alp-Arslan defeated the Byzantine Empire at the Battle of Manzikert and thereby opened the way for several million Oguz tribesmen to settle in Anatolia.

(= درباره خاستگاه مردمان ترك آگاهي هاي اندكي موجود است، و بخش عمده اي از تاريخ آنان حتا تا زمان فتوح مغولان در سده هاي 13-10 م. در پرده ابهام است. اسناد چيني سده ششم م. به امپراتوري تو- چوئه، كه مركب از دو بخش، تركان شمالي و تركان غربي بود، اشاره مي كنند. اين امپراتوري در سده هفتم به حاكميت صوري دودمان چيني تانگ گردن نهاد، اما تركان شمالي در 682 استقلال خود را بازيافتند و تا 744 حفظ كردند. كتيبه هاي ارخون، كهن ترين نوشته‌ي شناخته شده ي تركي (سده هشتم)، بدين امپراتوري و به ويژه به اتحاديه قبايل ترك معروف به اغوز؛ نيز به ايغورها، كه در امتداد رود سلنگا (اينك در مغولستان) مي زيستند؛ به قرقيزها، كه به موازات رود يني سئي (اينك در روسيه) مي زيستند اشاره دارد. اين دسته هاي تركان شمالي، هنگامي كه موفق به رهايي از استيلاي دودمان تانگ شدند، براي تسلط بر مغولستان از سده هشتم تا يازدهم، آن گاه كه اغوزها به سوي غرب به ايران و افغانستان مهاجرت كردند، به نبرد با يك ديگر پرداختند. در ايران يكي از تيره هاي قبايل اغوز، معروف به سلجوقيان، در اواخر سده يازدهم امپراتوري اي را پديد آوردند كه از آمودريا تا خليج فارس در جنوب، و از رود سند تا درياي مديترانه در غرب گسترده بود. در 1071 سلطان سلجوقي آلپ ارسلان امپراتور بيزانس را در نبرد منزيكرت شكست داد و در نتيجه آن راه اسكان چندين ميليون ايلياتي اغوز در آناتولي گشوده شد. اين تركان به گونه توده اي از مردمان بدين سرزمين وارد شدند، و يكي از قبيله سالاران اغز، به نام عثمان، دودمان عثماني را بنيان نهاد (اوايل سده 14) كه سپس نيروي تركان را در سراسر مديترانه شرقي گسترش داد. اغوزها نياكان اصلي تركان تركيه كنوني هستند).


سفارتخانه هاي جمهوري آذربايجان و ترکيه نيز همان سخناني را مي گويند كه دوستاني به پان آريايي هاي فرضي نسبت مي‌دهند:

http://www.kiffer.us/azeri_info/history_of_azerbaijan-emb.htm

http://www.turkishembassy.org.pk/Tourism.php?res=High

در ضمن کدام حرف ما تحريف است و خوب است شناسايي کنيد. ماننا‌ها ترک نبودند. ايلامي‌ها هم نبودند. سومري‌ها هم نبودند. اگر هم دوست داريد به همان منابع معتبر نگاه فرماييد:

http://0-www.search.eb.com.library.uor.edu/eb/article-9109817?query=sumerian&ct=eb

ادعاهاي ديگر شما هم پان‌ترکيستانه است.. زبان فارسي در سال ۱۹۰۶ در انقلاب مشروطه زبان رسمي کشور شد. نه ۷۰ سال پيش. زبان مشترک همه‌ي ايرانيان است و به يقين از زبان ترکي در ايران کهن‌تر و سابقه‌دار تر است همانطور که مقبره الشعرا تبريز هم نشان مي‌دهد ترکي سابقه‌ي ادبي ندارد. ايران کشور غيرطبيعي مانند ترکيه و آران قفقاز نيست. زبان فارسي هم حاصل همان تمدن ايراني و سرمايه‌ي مشترک همه‌ي ايرانيان است و البته بدون‌ گويشها و زبان‌هاي ديگر مانند بلوچي و کردي و راجي و تالشي و گيلي .. اين فرهنگ و تمدن مشترک ناممکن است.
مگر قجرها زبان ترکي را در مدارس مي‌آموختند که در اين ۷۰-۸۰ سال هم آموخته شود؟ اغلب کشورهاي جهان هم يک زبان رسمي دارند. اگر کسي با قانون مشکل دارد بايست کوشش کند که قانون را از راه قانوني عوض کند. تنها زبان‌هايي که در زمان قجر ادبي بودند همان فارسي و عربي بودند که در مکتب‌ها آموخته مي‌شدند. ادعاهاي واهي مانند ظلم به ترکان بي‌پايه است و در واقع همين ترکان بودند که بر ايرانيان ظلم کردند و فرهنگ‌هاي ايراني را از بيخ و بن محو و نابود کردند. (سغد٬ خوارزم٬ مرو٬ و همين ترکي‌زبان کردن آذربايجان). الان هم آذربايجاني‌ها (که شما آنها را ترک معرفي مي‌کند) در دولت و ارتش و اقتصاد و غيره جايگاه بالايي دارند.


در ضمن اين چيزي که شما به آن پان‌فارسيسم يا پان‌ايرانيسم مي‌گوييد عکس العمل و واکنش طبيعي بود به پان‌ترکيسم و نه بر عکس. همان مي‌دانند که پان‌ترکيم در اواخر دولت عثماني جان گرفت و خواستار تجزيه‌ي بخش‌هايي از ايران بخاطر ترک‌زبان بودن شد و در قفقاز دست‌کم از ۱۸۷۰ من اسنادي از پان‌‌ترکيسم ضدايراني و دشمني با فرهنگ ديرينه‌ي ايران و زبان فارسي دارم. در زمان اشغال عثمانيان هم پان‌ترکيسم را کوشيدند سخت ترويج کنند و همه‌ي اينها در تاريخ ثبت است. برخي از دوستان فکر مي‌کنند با اين ادعاها اخرش درهاي بهشت را باز مي‌کنند. اما شايد با تخم کينه کاشتن اخرش در‌هاي جهنم باز شود.


-------------
افسوس جناب (....) حالا پريدند به موضوع ديگري و پيش‌فرض‌هايي داشتند که باز غلط بود. براي نمونه من گفتم ابوريحان بيروني ايراني است و ايشان بحث فارس/ترک راه انداختند. اين نوع واژگان مانند فارس/ترک بيشتر در محافل پان‌ترکيسم کاربرد دارد و در واقع مي‌خواهند آذربايجاني‌ها که ايراني‌تبار هستند را از ساير ايرانيان جدا کنند و ريشه و تاريخ و تبار مختلف براي آنها بتراشند. زبان ريشه‌ي جداگانه نمي‌سازد که اشخاصي بخواهند تاريخ آذربايجاني‌ها را جعل کنند و آنان را از بازماندگان اغوزان زردپوست بدانند.
بنابراين اگر کسي حرف راست بزند و بگويد که نظامي گنجوي يا بابک خرمدين ترک نبودند٬ به اين معني نيست که آذربايجاني‌ها که ايراني‌تبار هستند سهمي در تمدن ايراني ندارند.

باز هم مايه‌ي افسوس است که جناب (....) فکر مي‌کنند که کسي که همه عالم و آدم را جعل يهود مي‌داند(پورپيرار) داراي اعتبارست! ولي کسي که عمرش در دانشگاه‌هاي بزرگ جهان صرف مي‌کند و تاريخ را برپايه‌ي اسناد موجود مي‌نويسد(زيرا بشر چيزي بجز اسناد موجود ندارد)٬ داراي اعتبار نيست!

چند وقت پيش يکي از اينها حتي ادعا مي‌کرد که د-ن-ا در ۵ نسل عوض مي‌شود! اما ديگر اين يک دروغ چون پايه‌ي علمي ندارد٬ تنها نشانگر تعصب‌هاي بي‌جا و بي‌سند و تهيدستي اين گروه است. خوشبتخانه ديگر اينها نمي‌توانند با علم د-ن-ا هم بازي کنند و به علاوه اين که سندي براي ادعاهاي تاريخي ندارند٬ بلکه کشفيات د-ن-ا هم به تاريخ جعلي پان‌ترکيست‌ها ضربه‌هاي محکمي زده است. يکي از دوستان برايم همين ديروز تعريف مي‌کرد:

«در موزه ايران باستان با محمد تقي عطايي هم ديداري کاملا اتفاقي داشتم(اعتبار باستانشناختي آريا و پارس). آقاي عطايي خود آذري هستند و گفتگوي خوبي بين ما گذشت از جمله از يک تحقيق صحبت کردند که دانشگاه کمبريج در مورد اقوام ايراني به عمل آورده بود.بررسي نمونه هاي ژنتيکي استخوانهاي به دست آمده در حفاريها با نمونه هاي ژني اقوام ايراني که نتايجش پوزه تجزيه طلبان را به خاک ماليد.و هنگامي که در سالن همايش موزه بازگوشد خانمها و آقايان پان ترک دست از پا درازتر و در حالي که که خفه خون گرفته بودند بي سر وصدا موزه را ترک کردند.يک دانش پژوه ايراني که بورسيه دانشگاه کمبريج بوده زير نظر چند استاد اين تحقيق را انجام داده بود.جالب است که اين پژوهشگر خود پان ترک بوده ولي بعد از اين تحقيق حقايق براي او روشن شده و دست از عقايد خود برداشته بود. .. آقاي عطايي شفاها اينها را به من بازگو کردند.»

در اين جا مجبورم يک مقاله که چند وقت پيش خودم از يک فصل‌نامه تايپ کردم را دوباره بنويسم تا شايد عبرتي باشد هرچند بقولي نرود ميخ آهنين در سنگ. مگر مردم آران قفقاز و ترکمن‌ستان و چند کشور ديگر چه گلي به سرشان کاشته شده است؟ با وجود اينکه اقتصاد ايران مورد تحريم قدرتمندترين اقتصاد جهان است٬ باز از اين کشورها ايران جلوتر است. در زمان شاه که ديگر اقتصاد ايران از همه‌ي خاورميانه برتر بود. حالا يکي بخواهد کشور با تاريخي را تجزيه کند (که اين کشور و هر بخشش متعلق به همه‌ي ايرانيان است و هيچ جايش را به هيچ کشوري يا گروه خاصي نبايست داد) و خودش را نوکر عليوف بکند.


--------
درس عبرتي براي بيگانه پرستان و تجزيه طلبان



مقدمه: نادر پيمائي



سردبير محترم مجله «ميراث ايران»



با درود فراوان به استحضارتان مي رسانم، چند روز قبل نوشته اي از دوست و همشهري بسيار گراميم جناب آقاي مهندس اميرياوري افشار بدستم رسيد. عين نوشته ايشان را خدمتتان مي فرستم، ولي قبلاً لازم مي دانم درباره معرفي ايشان مختصري از شرح حال آقاي ياوري را بيان کنم.



آقاي امير ياوري (سروان سابق ارتش ايران) در يک خانواده سرشناس شهر رضاييه متولد و بعد از اتمام دوره دبيرستان وارد دانشکده افسري شده و به عنوان افسر توپخانه مشغول خدمت در ارتش مي شود. در سال 1333 با کشف سازمان نظامي حزب توده که ايشان هم عضو آن سازمان بودند به شوروي رفته و طي مدت 12 سال اقامت در شوروي و مواجه شدن با واقعيات و حقايق تلخ دنياي سوسياليزم و کمونيز شوروي، که سرابي بيش نبوده، چنان منقلب و متحول مي شود که با تمام قدرت خود سعي مي کند از آن بهشت موعود که براي او جهنمي بيش نبوده خارج بشود و اين تلاش مدت 12 سال بطول ميکشد، آقاي ياوري طي اين مدت ضمن مطالعات و تحقيقات در رشته علوم سياسي دوره مهندسي راه و ساختمان را هم پايان مي رساند، بالاخره با توسل به سازمان ملل متحد در سال 1966 از شوروي خارج و در کشور الجزاير به عنوان مهندس ساختمان مشغول به کار مي شود، بعد چند سال کار در الجزاير به فرانسه رفته و در حال حاضر مقيم شهر پاريس هستند.



آقاي مهندس ياوري بعد از خروج از شوروي، مشاهدات خود را در سال 1969 در يک جزوه اي تحت عنوان «درباره بعضي از مسايل حزب توده ايران» منتشر نمود و از حزب توده کناره گيري نمود، و در سال 2001 هم نوشته ديگري را تحت عنوان «درباره آذربايجان» منتشر نمود که هر دو نوشته بسيار جالب و آموزنده است.



براي آشنايي خوانندگان با افکار و عقايد اين ايراني آذربايجاني که با شهامت معترف به اشتباه خود بوده و با صداقت اطلاعات و آگاهي هاي خود را که به قيمت بسيار سنگين با از دست دادن جواني و بهترين دوران زندگيش بدست آورده و براي راهنمايي نسل جوان بصروت نوشته هايي منشتر مي کند لازم مي دانم به چند سطر از نوشته ايشان اشاره کنم.



آقاي مهندس امير ياوري چنين مي نويسد: «من جزء کساني بودم که خيال مي کردند بشريت براي رهايي خود از فقر و محروميت و بيکاري و بي مسکني و جنگ و ديکتاتوري و غيره راه حل ديگري غير از سوسياليم از نوع شوروي را ندارند. بعد از ورود به شوروي بزودي برايم روشن شد که اگر اکثر قريب به اتفاق تبليغات شوروي و حزب توده درباره نارسايي هاي سرمايه داري صحت داشته باشد، در عوض اکثر قريب به اتفاق تبليغات درباره سوسياليسم شوروي خالي از هرگونه واقعيت است، برخلاف انتظار و باور خود ديدم که هيچيک از مسايل جامعه راه حل واقعي خود را پيدا نکرده است، ديکتاتوري، عدم هرگونه آزادي، امتيازات، استثمار فر از فرد، فساد و رشوه و دزدي، کاغذبازي و بوروکراسي گسترده، سطح نازل زندگي، بي تفاوتي همگاني و نظاير آن در جامعه شوروي حکمفرما است».



اميدوارم گفتار و نوشتار افرادي چون آقاي دکتر جهانشاه لوي افشار (معاون پيشه وري) و آقاي دکتر عنايت الله رضا و آقاي مهندس امير ياوري افشار درس عبرتي باشد براي آن عده اي که دانسته يا ندانسته فريب تبليغات بيگانگان را مي خورند، و راهنمايي باشد براي نسل جوان در حفظ تماميت ارضي و استقلال ايران و يکپارچگي اقوام مختلف ايراني.



---------------------



متن از: مهندس امير ياوري افشار (فرانسه)



سياست شوروي درباره ايران که به وسيله عمال خود، رهبران حزب توده و فرقه دموکرات آذربايجان تعقيب مي گرديد تجزيه آذربايجان از ايران بود. بعد از فروپاشي شوروي اين سياست را گردانندگان آذربايجان قفقاز و ايادي آنان در خارج دنبال مي کنند. در اين مورد قبلاً جا دارد ياد آودي شود که مسئله اساسي در ايران امروزي رهايي از بندها و ظلمت عقب ماندگي و قرون وسطايي است. در جهان سوم چيزي که کم و نارسا است نه وسعت خاک است، و نه تعداد جمعيت و نه ثروت هاي طبيعي و غيره، چيزي که اکنون در جهان سوم واقعاً کم و نارسا است و خلق هاي در حال رشد احتياج حياتي به آن دارند همانا رشد لازم است، خلق ها بدون رشد لازم مانند بچه هاي خردسالي هستند که قادر به حل مسايل خود نمي باشند. علت العلل تمام دشواري ها در جهان سوم يک چيز بيشتر نيست، آن هم عدم رشد کافي است، به اين دليل هم قبل از آنکه مردم ما سرنوشت خود را به خود بگيرند و در کشور مردم سالاري پايدار و پيگيري به وجود بياورد اصولاً طرح مسايل ايالتي و قومي در ايران، عملي خواهد بود ضدملي که غير از ايجاد تفرقه و جلوگيري از رشت ملت و کشور ثمر ديگري نمي تواند داشته باشد. ملت فرانسه صدها سال رشت يافته تر از مردم ايران است، در فرانسه مسئله قومي تنها در سال هاي اخير شروع به مطرح شدن نموده است. ما ايراني ها در شرايط امروزي ايران تنها به طرح مسايل و اقداماتي در وطن خود نيازمند هستيم که منحصراً در راستاي رسيدن به مردم سالاري و منافع و ملاحظات ملي ما بوده باشد. حال طرح مسئله قومي و ايالتي در ايران چيزي است که دشمنان ملت و مهين ما در آرزوي آن هستند، بعد از نجات از اسارت بيماري هاي عقب ماندگي بدون «کمک» باکو و مهاجرين قفقازي مقيم ايران، ما قادر به حل مسايل داخلي ميهن خود خواهيم بود، همانگونه که ملل رشد يافته بدون دخالت از خارج قادر شده اند.



ايران از نظر تاريخ و سنن ملي و ويژگي هاي اهالي ايالات مختلف خود قابل مقايسه با هيچيک از کشورهاي ديگر جهان نيست. بدين جهت نيز هيچ کدام از راه حل هاي مسئله قومي در کشورهاي ديگر در مورد ملت و ميهن ما نمي تواند صادق باشد. دخالت بيگانگان در امور داخلي ايران از هر کشوري و به هر نحوي از انحاء که بوده باشد از سويي هدف ديگر غير از برآورده ساختن منافع خود آنها نخواهد داشت، و از سوي ديگر اصولاً هيچ بيگانه اي قادر نيست با تاريخ و روحيات و سنن ملي و خصوصيات وطن ما بهتر از خود ما ايراني ها آشنا باشد و در مورد مسايل ايران از جمله مسئله قومي براي ما راه حل نشان بدهد.



در هر حال به عقيده برخي، اهالي آذربايجان فقاز خلق جداگانه اي مي باشند، شهادت عني من در اين مورد بشرح زير است:



اگر صحبت بر سر رنگ پوست و قيافه و زبان باشد اهالي آذربايجان قفقاز با ما ايرانيان ساکن ايالت آذربايجان فرق زيادي ندارند، ولي اگر صحبت بر سر تاريخ و روحيات و سنن ملي و منتاليته و نظاير آن باشد، اهالي آذربايجان قفقاز ايرانيت خود را از دست داده و به ما بيگانه شده اند.



ما ايرانيان ساکن آذربايجان موقعي که مثلاً به تهران يا مشهد و اصفهان و شيراز و جاهاي ديگر مي رويم خود را در خانه حس مي کنيم، به آساني مي توانيم دوست و آشنا و رفيق و آمد و رفت و معاشرت و پيوند فاميلي با هموطنان ايالات ديگر ايران پيدا کنيم و عيناً مثل آن است که از آذربايجان خارج نشده ايم، در حالي که در باکو و ترکيه خود را بيگانه مي يابيم، دوستي و آمد و رفت، حتي زبان مشترک و غيره با آنها يا اصلاٌ نداريم و يا خيلي محدود است.



کلمه «آذربايجاني» براي قفقازي ها به معني ملتي است، در حالي که براي مان نماينده بخشي از مردم ايران است که در قسمتي از خاک ايران به نام آذربايجان بسر مي برند. اين جدايي و عدم يگانگي در بين ما و اهالي آذربايجان قفقاز واقعيتي است که براي مشاهده آن کافي است يک نفر از آذربايجان ايران سري به باکو بزند. ساکنين آذربايجان قفقاز در مدت تقريباً دو قرن جدايي از ايران نه تنها ايرانيت خود را از دست داده اند، بلکه تاريخ خود را نيز در اثر تبليغات تحريف آميز روس ها فراموش کرده اند، معمولاً نمي دانند که آنها را روسيه تزاري در تعقيب سياست اشغال زمين هاي ديگران در حدود دويست سال قبل از ايران جدا کرده است.



در جزوه سال 1969 ميلادي، من تصريح کرده ام که مهاجرين قفقازي مقيم ايران غير از زبان ترکي با لهجه قفقازي وجه مترک ديگري با ما ندارند. اين واقعيت طبيعتاً با عمق بيشتري در مورد اهالي آذربايجان قفقاز هم صادق مي باشد. در باکو دانشجويان بارها از من مي پرسيدند «ما چه مليتي داريم؟» براي آنکه در تاريخ خلقي به نام ملت آذربايجان و يا کشور آذربايجان پيدا نمي کردند. در ضمن واژه ملت مفهوم مشخصي ندارد، يوسف جوگاشويلي معروف به استالين که خود را متخصص مسئله قومي در روسيه مي دانست زبان واحد را يکي از شروط ملت واحد بودن ذکر کرده است، اين نظر با واقعيت مطابقت ندارد، مثلاً در سوئيس سه زبان مادري مختلف مانع آن نيست که ملت سوئيس از لحاظ يکپارچگي ملت نمونه اي در دنيا بوده باشد، نژاد و مذهب متفاوت که مغايرتي با ملت واحد ندارند، ايالات متحده آمريکا سياه ، سفيد ، زرد و کاتوليک و پرتستان و مسلمان و يهودي و غيره ملت واحد و يکپارچه اي را تشکيل داده اند.



در هر صورت تئوري بافي درباره زبان مادري و مليت و وابستگي يکي به ديگري، چنانکه قبلاً نيز اشاره شده تشبث مغرضانه و بي اساسي است، موقعي که يک نفر روستايي ساده آذربايجاني که بعضاً فارسي هم بلد نيست مثلاً به مشهد و يا شهر ديگر فارس نشين مي رود هيچ وقت حس نمي کند که از خانه خود خارج شده است، و يا هيچگونه فرقي بين خود و هموطنان فارس زبانش مشاهده نمي کند، هيچ نوع تبعيضي نمي بيند، چهارشنبه سوري و نوروز و سيزده بدرش يکي است، کسي از ترکي حرف زدن او نه ناراحت مي شود و نه ايرادي مي گيرد، يعي اينکه اين روستايي ساده آذربايجان با اهالي مثلاً اصفهان يا تهران ملت واحدي را تشکيل مي دهد و زبان فارسي را زبان فرهنگي و ملي خود مي داند.



اينگونه مثال ها فراوان هستند، مثلاً در شمال شرق فرانسه اهالي آلزاس ولرن در خانه آلماني صحبت مي کنند ولي با آلماني ها ملت واحدي را تشکيل نمي دهند. پيش از جنگ در اثر تبليغات آلمان نازي در استان هاي نامبرده جنبش هاي تجزيه طلبي و پيوستن به آلمان به وجود آمده بود، بعد از اشغال فرانسه دولت آلمان، آلزاس ولرن را به خود ملحق نمود، پس از اين الحاق اهالي آلزاس ولرن بزودي دريافتند که به رغم زبان مادري مشترک، آلماني نبوده، بلکه فرانسوي هستند. و يا همچنين در اتريش که بعد از پيوستن به آلمان بلافاصله برايشان روشن شد که با وجود زبان و نژاد و مذهب واحد، ملت کاملاً جداگانه اي مي باشند، تا جايي که بعد از جنگ جهاني دوم عدم اعتماد فراواني نسبت به آلماني ها پيدا کرده اند.



بدين ترتيب زبان مادري واحد نمي توانند مانند قالب و يا فرمول رياضيات بطور چشم بسته در هر جامعه اي بکار برد و براي خلق ها ملت سازي نمود، عامل تعيين کننده براي آنکه شماري از انسان ها بتوانند در يک واحد جغرافيايي باهم زندگي و ملت واحدي را تشکيل بدهند تاريخ و روحيات و سنن و مانتاليته و امثال آن است، ما ايرانيان مقيم آذبايجان با اهالي استان هاي ديگر ايران مانند دو برادر تني هستيم که در خانه مشترکي به نام ايران با برادي و برابري مطلق زندگي مي کنيم، به شهادت تاريخ چه در گذشته دور و چه در قرون اخير در هيچ زماني و در هيچ موردي در بين آذربايجان و ايالات ديگر ايران کوچکترين اختلاف و تضاد و تبعيض و دوگانگي و سوء تفاهم و غيره ديده نشده است، واقعيتي که مويد وجود ملت واحد در ايران است.





تاريخ همچنين گواه آن است که زبان فارسي و نوروز و سيزده بدر و غيره را فارس ها وارد آذربايجان نکرده اند، ايرانيت و زبان فارسي و سنن ملي ما پيش از آمدن ترک ها در آذربايجان وجود داشت، زبان ترکي را حکمرانان ترک وارد آذربايجان ساخته اند بدون آنکه بتوانند ايرانيت و زبان فارسي را از آذربايجان بيرون کنند، در واقع بر عکس، به علت برتري فرهنگ و تمدن ايراني حاکمان ترکزبان مجبور شدند زبان فارسي و سنن ملي ما را بپذيرند، و در داخل ايرانيان ساکن آذربايجان به تحليل بروند، از آن ها غير از زبان ترکي مخلوط به فارسي چيز ديگري در آذربايجان باقي نمانده است.



در آذربايجان نژاد ترک وجود ندارد، براي تاييد و يا تکذيب آن ابداً لازم نيست که يک نفر نژادشناس باشد، از همان سرحد ايران به طرف ترکستان قيافه ها شروع مي کنند به عوض شدن، چشم ها باريک مي شوند و استخوان هاي صورت برجسته مي کردند، ترکمن ها بيش از ترک هاي ديگر به ايران نزديک هستند و کمتر قيافه مغولي و چيني دارند، معهذا تشخيص آنها از آذربايجاني ها اشکالي ندارد، در حالي که تشخيص آذربايجاني ها از اهالي استان هاي ديگر ايران محال است.



در ضمن در خود ترکيه نيز قيافه ترکستاني به چشم نمي خورد، اهالي ترکيه شباهتي به ساکنين ترکستان ندارند، علاوه بر آنکه با محملي ها مخلوط شده اند، طي صدها سال هم بچه ها را از کشورهاي تحت تسلط خود به ترکيه آورده و سرباز مي کردند، يعني هر چه بيشتر خود را به تحليل مي بردند بطوري که اگر گفته شود در ترکيه نژاد ترک وجود ندارد، چيزي هست که زبان ترکي مخلوط به عربي و فارسي است، اشتباه بزرگي نخواهد بود.



وقتي که آتش تجزيه طلبي در همه جا شعله وربود در ايران کوچکترين اثري از آن ديده نشده است. حالا اين آتش در حال خاموشي است، عللي که در پيدايش سرمايه داري، خلق ها و زبان ها را از هم جدا مي کرد اکنون از بين رفته است، ديگر کسي نفاق و دشمني را در بين خلق ها دامن نمي زند، تا جايي که ملل اروپا که طي قرون متمادي سرگرم برادر کشي بودند حالا در صدد وحدت و يگانگي برآمده اند، در ايران که در هيچ تاريخي جنبش هاي جدايي وجود نداشت طبيعتاً بعد از اين در بين استان هاي مختلف کشور وحت و يگانگي ملي بيش از پيش آهنين تر خواهد شد.



چيزي که مربوط به زبان محلي ما ترکي باشد، بگونه اي که بر کسي پوشيده نيست، آذربايجاني ها در استعمال و نوشتن آن آزادي کامل دارند، اشخاص فراواني در آذربايجان هستند که به ترکي شعر مي گويند و آن را با آزادي تمام چاپ و پخش مي کنند، در آينده نيز اهالي آذربايجان در جوار زبان رسمي و فرهنگي خود فارسي، هر محل و جايي که براي بکار بردن زبان ترکي در ايران لازم بدانند نه کسي مخالف آن خواهد بود و نه امکان مخالفت خواهد داشت، در هر حال موضوعي است که فقط مربوط به خود ما ايرانيان ساکن آذربايجان مي باشد، در اين مود نه نيازي به درس ياد گرفتن از همسايه هاي خود داريم و نه احتياجي به کمک مهاجرين قفقازي!



پدران ما ايران را به ما سپرده اند و راه حل مسئله قومي را نيز به ما نشان داده اند، آن هم مطابق شهادت تاريخ اين است که وجود زبان محلي در آذربايجان نه کوچکترين مغايرتي با ايرانيت ما دارد و نه با زبان ملي و رسمي و فرهنگي فارسي. بعد از فروپاشي رژيم شوروي در روسيه طبيعتاً صحبت تجزيه آذربايجان از مي بايست کنار گذاشته مي شد و اما هنوز هم در باکو اشخاصي هستند که حاضر نيستند مقاصد تجاوز و توسعه طلبي ناسيوناليست هاي روسي را از سر خود بيرون بريزند، آنها خواب «آذربايجان بزرگ» را از ايران مي بينند.



روزي در باکو در جشن سالگرد تشکيل فرقه دموکرات من هم جزء مدعوين بودم. ميرزا ابراهيم اف، به اصطلاح رئيس جمهور آذربايجان در توجيه تجزيه آذربايجان به ايران با لهجه قفقازي فرياد مي زد: «اگر سوسياليسم يکي دهي را هم آزاد کند مي برد يا مي بازد؟» حاضرين نيز جواب مي دانند «مي برد»، در حالي که از خود استالين گرفته تا امثال ابراهيم اف ها و سردمداران آنان، بطوري که تجربه نشان داد، در جهل و ناداني و بي خبري عميقي فرو رفته بودند، گردانندگان شوروي و کساني که سرنوشت مردم در دست آنها قرار داشت از چيزي که کوچکترين آگاهي نداشتند مسئله قومي و شرايط تحقق و برد و باخت سوسياليم بود، براي آنها غصب و اشغال سرزمين هاي ديگران به معني آزادي و برد سوسياليم بود. اولياي امور در باکو در مدت هفتاد سال به گوش ساکنين آذربايجان قفقاز فرو برده اند که گويا آذربايجان ايران مستعمره فارس ها است!، لذا هر چه زودتر بايد «آزاد» شده و به باکو بپيوندد.



اهالي آذربايجان قفقاز در اکثريت قريب به اتفاق خود نه اطلاعي از تاريخ گذشته خود دارند و نه از روابط ايرانيان مقيم آذربايجان با ساکنين استان هاي ديگر ايران، اگر رژيم شوروي وجود نداشت يقيناً اهالي آذربايجان قفقاز ايرانيت خود و زبان فارسي را فراموش نمي کردند، صابر که از شعراي متاخر آذربايجان است به فارسي هم شعر گفته است، رژيم شوروي در چهارچوب گرفتن و آنکادره کردن جامعه قاطعيت ويژه اي داشت، طي ده ها سال تلاش شده است که زبان فارسي را زبان تماماً بيگانه اي معرفي شده و بکلي فراموش کرد.



به هر صورت، عنوان «آذربايجان بزرگ» به وسيله ملت سازان باکو علل مختلف دارد، يکي همان ناسيناليسم معروف است که هدفش توطئه و تئوري بافي به منظور گمراه ساختن ساده لوحان و زودباوران در راستاي تجزيه کشورهاي ديگر مي باشد، ديگري رهايي از خردي و ضعف است، باکو به علت خردي و ضعف خود در تلاش يافتن قدرت و وسعت است، وسيله يافتن قدرت و وسعت با پيوستن آذربايجان قفقاز به مادر وطن يعني ايران است و يا الحاق بخشي از خاک ايران به باکو.



ماها نه دليلي براي تجزيه وطن خود داريم و نه ترک تاريخ و سنن ملي و زبان فرهنگي خويش و نه تعويض نژاد و مليت خود به منظور همبستگي و يگانگي با ترکان آسيايه ميانه، چيزي که گردانندگان باکو در صدد آن هستند، لذا تنها راه حل ممکن براي نجات از حقارت و ضعف، وحدت آذربايجان قفقاز به اصل خود و پيوستن به ايران مي باشد.



دست اندر کاران آذربايجان قفقاز از سويي افتخارات فراواني به شاهان صفوي دارند و از سوي ديگر با فراموش کردن تاريخ و نژاد و گذشته خود نبردهاي شاهان صفوي را بر عليه ترک ها براي خفظ و نگهداري ايران و ايرانيت و زبان فارسي و سنن ملي ما ناديده گرفته و با دنباله روي از ترکيه در فکر پان ترکيسم و وحدت ملل ترک زبان مي باشند، در حالي که خون هاي ريخته شده پدران ما در آن نبردها هنوز خشک نشده است.



بالاخره صرفنظر از همه چيز پدران ما خود را ايرانيان ساکن آذربايجان مي دانستند، حالا چه اتفاق افتاده است و به چه دليلي ما ها بايد هويت خود را عوض کنيم و برخلاف اسلاف خود و بطور مصنوعي تبديل شويم به ترک هاي مقيم ايران و يا ترک هاي آذري، آنگونه که ملت سازان در ترکيه و باکو مي گويند؟! در صورتي که در حقيقت امر ترک نبوده و بلکه ايراني هستيم که به علت حوادث تاريخ در خانه به ترکي مخلوط به فارسي صحبت مي کنيم.



ماها از پدر و مادر خود ايراني به دنيا آمده ايم، اکنون چگونه مي توانيم مليت ذاتي و طبيعي خود را تغيير داده و با تئوري بافي همسايگان خود مبدل به ترک بشويم؟!! در اينجا عبارت «مليت ايراني» در معناي داشتن نژاد و تاريخ و سنن ملي و زبان فرهنگي واحد و غيره با اهالي ايالات ديگر ايران به کار رفته است و نه در واقع مثلا ً داشتن شناسنامه ايراني و يا تبعيت ايراني، ما آذربايجاني ها در واقع بخشي و يا عضوي از ملت ايران هستيم و نه اينکه ترک هايي مي باشيم که در ايران زندگي مي کنيم و تبعه ايران شده ايم!
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
http://www.nimrooz.com/html/876/165849.htm

چرا نبايد از پان تركيسم ترسيد

روياروئى آمريكا با جمهورى اسلامى، داستان كهنه تجزيه ايران را نو كرده است و از گوشه و كنار، زمزمه «خلقها» دوباره به گوش ميرسد. يكى از اين خلقها، تركها هستند كه با راه انداختن روزنامه و تارنما، ياد پيشه وريها را زنده ميسازند. از اين جنب وجوش، ايرانيان ميهندوست به هراس افتاده اند و از خود واكنشهائى نشان ميدهند. بيگمان، جدائى آذربايجان از ايران مسئله اى است جدى و بسيار امكان پذير كه از آن نبايد سرسرى گذشت. اما پان تركيسم (Pan-Turkism) خود ترسى ندارد چون همانگونه كه نشان داده خواهد شد برپايه هاى بسيار سستى بنا گشته. پان تركيسم در واقع بهانه اى بيش نيست و اگر وجود نداشت، براى جدائى آذربايجان بهانه ديگرى تراشيده ميشد. پس، براى پيكار با جدائى خواهى، نيازى نداريم به نشان دادن اينكه آذربايجان ترك نيست و ايرانى است. آن چيزى كه آذربايجان، بلوچستان، خوزستان، كردستان، گيلان و حتى اران، ارمنستان، افغانستان و تاجيكستان را به ايران پيوند خواهد داد نيروى جاذبه ايران خواهد بود. امروز تنها نيروئى كه از اين بوم بيرون ميزند، نيروى گريز از مركز است و در چنين وضعى، هيچ چسبى نخواهد توانست جلوى پراكنده شدن اندام ايران را بگيرد.
پيش از هرچيز بد نيست كه از خود بپرسيم آيا اصولا چيزى به نام ترك وجود دارد؟ اين پرسش كه شايد شگفت آور به نظر آيد، در دربار عثمانى، دست كم تا آغاز سده نوزده، چندان هم بى ربط نبود. در آن هنگام، «ترك» نامى تحقيرآميز بود و در لطيفه ها براى ناميدن كشاورزان بى سواد و ساده آناتولى و بيابانگردان تركمنستان بكار ميرفت. به يك آدم محترم در اسلامبول «ترك» گفتن دشنام دادن به او بود. براى نمونه، در سال ،۱۸۰۳ حالت افندى نامى به سفارت پاريس از سوى عثمانى برگزيده ميشود. ولى مأموريتش چندان به درازا نميكشد و دولتش، خشمگين از اينكه نماينده اش را «سفير ترك» ناميده اند، او را فراميخواند. حتى عبارت «ترك خر» كه برخى همچون گواهى براى «ستم فارس» ميدانند، در عثمانى ساخته شده و ايرانيان تنها به برگرداندن آن به فارسى بسنده كرده اند. اروپائيان مسيحى نيز از سده دوازده نام «ترك» را در جنبه تحقيرآميز براى ناميدن همه مسلمانان، حتى عربها، به كار ميبردند. خود عثمانيها به كشورشان تا سده ها دارالسلام ميگفتند و نه چيز ديگر چراكه نخستين هويت اين امپراطورى سلاطينى-خلفائى، حتى عثمانى هم نبود و اسلامى بود. همانگونه كه در اين نوشته كوشش خواهم كرد تا نشان دهم، پان تركيسم اختراعى است بى پشتوانه تاريخى يا فرهنگى و تنها ابزارى است براى دستيابى به هدفهائى سياسى. براى ثابت كردن سخنم، نخست به بررسى تاريخى و فلسفى پان تركيسم ميپردازم. سپس جايگاه سياسى آن را در جهان امروز نشان ميدهم. در پايان مقايسه اى ميكنم با «پان ايرانيسم» و چند نتيجه ميگيرم.
چنان بى پروائى در كاربرد نام ترك ميشود كه روشن نيست كى ترك است و كى نيست. براى همين ميبايد منظور از تيره ترك را روشن كرد. خود پان تركها، همه مردم دنيا بجز سياهپوستان را از ريشه ترك ميدانند و با پخش مقاله هاى بى پايه براين آشفتگى دامن ميزنند. براى پرهيز از اين آشفتگى، بسيارى نام آلتائى (منسوب به فلات آلتاى) را بكار ميبرند، اما پيدا نيست آيا كسانى چون چينيها يا ژاپونيها را در بر ميگيرد يا نه. براى ساده كردن كار، اينجا ترك شامل مغول، تاتار، اوزبك و ديگر قبيله هاى همجوار آنان ميشود. مغولها را با تركها يكى دانستن شايد چندان كار درستى نباشد اما از آنجائيكه در ارتش مغول، تنها ده درصد مغول بودند و ديگران ترك، يكى كردن آنان منطق اين نوشته را چندان برهم نخواهد زد. پس، منظور از ترك همگى تيره هاى زردپوستى است كه امروز در آسياى ميانه، از مغولستان تا اران زندگى ميكنند (تركهاى اران، اُغوزها، چواشها، تاتارها، اوزبكها، اويغورها، تونغوزها و...)
اما دوهزار سال پيش، آسياى ميانه پهنه سكاها بود و «تركى» در آن يافت نميشد. سرزمين سكاها از مرز چين تا اروپاى ميانه گسترده بود و تيره ترك و مغول تنها در شرقيترينِ اين بخش از آسيا زندگى ميكردند. تركها از فلاتى بلند مى آيند كه در دل مغولستان، در اونغوت (Ungut)، جاى دارد. درآنجا باستان شناسان گورهاى شاهزادگان بت پرست ايشان را يافته اند ولى هيچ بازمانده تمدنى از اين ترك نژادان پيدا نكرده اند، براى همين، اين نتيجه را به آسانى ميتوان گرفت كه آنان نه تنها تمدنى از خود نساختند، بلكه به احتمال قوى زندگى ماقبل تاريخى ميداشتند. از دوهزار سال پيش به اين سو، ترك نژادان اندك اندك به سوى غرب روى آوردند و جانشين سكاها گشتند. در زير فشار تاخت و تاز تركان، گروهى از سكاها به نيمروز رفتند و افغانستان و سكستان (همان سيستان) را جايگاه خود ساختند. تركها نه تنها سرزمينهاى سكاها را از آن خود كردند، فرهنگشان را نيز صاحب شدند. اين همرنگ كردن خود با مردمى كه جايگزينشان ميشدند، يك ويژگى نيرومند تركان بود كه به آنان توان گسترش داد.
سكاها كه نامدارترينشان رستم زال است، مردمى بودند كه به دليل اقتصادى به كوچ نشينى روى آوردند. پيشه آنان دامدارى بود و چون براى گوسپندانشان نياز به چراگاه ميداشتند، مرغزارهاى پهناور دشتهاى جنوب سيبرى را جولانگاه خود ساختند. در بخش آغازين شاهنامه كه برگرفته از يشتهاى اوستا است، ميخوانيم كه فريدون كشورش را ميان سه پسرش، سلم، تور و ايرج بخش ميكند. روم به سلم ميرسد، ايران به ايرج و توران به تور. برپايه تاريخ نگاران كهن، توران در استپهاى شمال ايران گسترده بود. از اين رو، ميتوان تورانيان را با سكاها يكى دانست. با آمدن تركها به جائى كه تركستان نام گرفت، تورانيان را به اشتباه همان تركها گرفتند، اشتباهى كه فردوسى نيز كرد. واژه تور خود ريشه اى هندوايرانى دارد و چمش «نيرومند» است. افراسياب، پادشاه اسطوره اى تورانيان، نيز نامى است ايرانى و درآن هيچ رگ و ريشه تركى نميتوان يافت.
از ديرباز، تمدنهاى بزرگ، چه در خاوردور، چه در اروپا، از ترك نژادان بى اندازه هراس داشتند و كوشش بزرگى براى جلوگيرى از تاخت و تازشان ميكردند. حمله تركان بزگترين بلائى بود كه ميتوانست بر سر سرزمينى بيايد و زيانش بيش از هر زمين لرزه يا بيمارى واگيردار بود. ديوار بزرگ چين بندى بود در جلوى راه آنان و هزينه اش، هرچند كمرشكن، به زحمتش مى ارزيد. ايرانيان نيز چنين ديوارى را در مرزهاى شمال شرقى خود ساخته بودند و هنوز خرابه هاى بخشى از آن پابرجا است.
در سال ۵۳۵ مسيحى، تركها دست به كوچى بزرگ به سوى غرب زدند و بخش بزرگى از آنان به جائى آمدند كه امروز نام تركمنستان را گرفته. به نظر ميرسد كه آتشفشانى كوهى در جزيره جاوا در اندونزى هوا را چنان تيره و تار كرد كه زمين رو به سردى نهاد و زندگى بر مردم خاور دور بسيار سخت گشت. آنان ناچار به كوچ شدند و بخش بزرگى ازشان به ايرانشهر پناه آوردند. به دستور شاهنشاه ساسانى، خسرو انوشيروان، اين تركان اجازه يافتند براى هميشه در خاك ايران بمانند. شايان توجه است كه اين كار انوشيروان كهنترين نمونه پناهندگى اجتماعى در تاريخ است.
پس از فروپاشى شاهنشاهى ساسانى درپى سرازير شدن مسلمانان، تركها كه ديگر بندى در جلوى راهشان نميديدند، با مسلمان شدن، اندك اندك دستگاه خلافت را در اختيار خود گرفتند و در امپراطورى عربى-اسلامى دست بردند تا عربيتش را بكاهند و آنرا به يك امپراطورى اسلامى صرف بدل سازند بى اينكه بخواهند به آن رنگى تركى دهند. سلطان عثمانى خود را همچون **** مسلمانان ميشناساند، فرستادگانش به فرنگ نمايندگان اسلام بودند و ارتشش ارتش اسلام. افق يك شهروند امپراطورى عثمانى، پان اسلامى بود: جامعه اش امت اسلامى بود و ديگر جهان، دارالحرب كه ميبايد به فتحش رفت. تا پيش از سده نوزدهم، تركها هرگز به دنبال گسترش فرهنگ تركى نبودند و همه جا خود را با مردمان بومى سازگار ميساختند. اگر زبان تركى، آن هم گفتارى و نه نوشتارى، گسترش يافت، به خاطر مادران تركى بود كه اين زبان را سينه به سينه انتقال دادند. تركها در مجارستان اروپائى شدند، در سوريه عرب، در هند هندى، در چين چينى و در ايران ايرانى.
با رها كردن محاصره وين و پس نشينى مسلمانان در اروپاى ميانه كه ديگر به زير فرمان مسيحيان ميرفت، عثمانى ها براى نخستين بار در تاريخشان طعم تلخ شكست را در سده هجده چشيدند و به دروغين بودن هويت پان اسلامى پى بردند. با از دست رفتن اندك اندك امپراطورى چندمليتيشان، آنان به دنبال هويت نوينى گشتند كه آن عثمانى ميبود و هنوز رنگ تركى به خود نگرفته بود. در سده نوزده، يك اشرافى اسلامبول خود را خادم يك امپراطورى چندمليتى (و چند دينى) ميديد كه صد قوم گوناگون را دربر ميگرفت و از عربستان تا بالكان و ليبى گسترده بود. ريشه اين گونه نگرش را بايد در پيش از سده نوزده بگرديم، آن هنگامى كه روشنفكران و سپاهيان عثمانى با گونه هاى فرنگى ميهندوستى و ناسيوناليسم آشنا شدند. در دهه ۱۸۷۰-،۱۸۶۰ سخن از «حزب عثمانى» ميرفت و نه هنوز «ترك» .
بازگشت به هويت ترك نيز تقليدى است از جو رمانتيسم اروپاى سده نوزده. در اين دوره، يك گونه دلتنگى براى نياكان در فرنگ شكل گرفت و اسطوره هاى ژرمنى مد روز گشت. ژرمنها هم قومى جنگجو ولى نه چندان متمدن بودند كه با مسيحى شدن، رومى ها را در آغاز قرون وسطى كنار زدند و در همه اروپا خود به تخت نشستند. ميبينيم كه تاريخچه ژرمنها همانندى بسيارى با تركها دارد و شايد به همين خاطر بود كه عثمانيها نيز گرايش به بازيافتن نياكان خويش يافتند.
با بسى دشوارى، هويت تركى خود را در درازاى سده نوزده در كنار هويت عثمانى ميسازد. همانگونه كه گفته شد، در سده ششم مسيحى بود كه تركها كوچ بزرگ خود را از آلتاى به غرب ميآغازند و ميان سده هاى هشت و ده به اسلام ميگروند و «ترك» بودنشان را به فراموشى ميسپارند. براى زنده كردن اين هويت ترك، ميبايست تا سده نوزده به انتظار نشست تا شرق شناسان و ترك شناسان اروپائى پژوهشهايشان را به انجام رسانند، پژوهشهائى كه تأثيرى بى اندازه در تركيه گذاشته است. در سال ۱۸۳۹ در اين كشور يك «جامعه تورانى» بوجود ميآيد كه براى خود هدفى چون بنيان نهادن يك «امپراطورى توارنى» را تكليف ميكند. اين جنبش با تأسيس «جامعه ترك» (Tأ>rkDernegث «i) در ۱۹۰۹ در اسلامبول به اوج خود رسيد: ديگر نه تنها ننگى نداشتند، بلكه به اينكه تركهائى بودند كه از كوههاى آلتاى آمده بودند به خود ميباليدند و شاهزادگان عثمانى، با گرويستن به اين جامعه، نمونه ميشدند براى ديگران. در سال ،۱۹۱۵ تركان جوان كه دولت عثمانى را ميگرداندند، هدفشان را در جنگ جهانى همبستگى همه ملتهاى ترك اعلام ميدارند. امروز هنوز كشور تركيه نقش اداره كل ملتهاى ترك كه بر روى هم ۲۵۰ ميليون تن ميشوند را در خود ميبيند، مردمانى كه در پهنه گسترده اى از اروپا تا چين و سيبرى زندگى ميكنند.
دشواريها با آمدن تركهاى جوان بروز ميكند. ايشان با الهام گرفتن از ناسيوناليسم ضدروحانى نزديك به فراماسونرى كه در فرانسه و ايتالياى پايان سده نوزده رواج داشت (بسيارى حتى به آن لژها پيوسته بودند) از» تر ك گرائى «به» پان تركيسم «تغيير جهت ميدهند. اين يكى رؤيائى است سياسى با هدف گرفتن عكس راهى كه تركها در تاريخ با آن از شرق به غرب آمده بودند. آرزوى پان تركها در اين مسير بازگشت، گرفتن سرزمينهاى پيرامون آن است، راهى كه تا دل چين و مغولستان ميرود. اما شكستهاى نظامى و كشتارهاى خونين آغاز سده بيستم بيشتر تركها را بر سر خرد آورد و آنان را به محدود كردن پان تركيسم به ناسيوناليسم تركى مصطفى كمال آتاترك واداشت. آتاترك، با واقع بينى، ميهن پرستى ترك را محدود به دفاع از آناتولى و اسلامبول كرد و سوداى شكوه پان ترك را به باد سرزنش گرفت. با اين همه، غرور ترك از ميان نرفت: خود آتاترك واهمه اى نداشت تا در باستان شناسى دست ببرد و اين نظر را اختراع كند كه گهواره بشر، آنگونه كه پان تركها گمان ميكردند كه فلات مغولستان است، نيست بلكه همان آناتولى قوم هيتيت است كه تركها (به خيال آتاترك) بازماندگانشان ميباشند، تركهائى كه نخست به سوى شرق كوچ كردند تا اينكه دوباره به سوى غرب بازگردند.
نظريه غربى بودن زادگاه نخستين تركها از ديدگاه تاريخى بى پايه است. اما در تركيه آتاترك، اين باور ابزارى است براى ساختن يك هويت چهارم: هويت اروپائى. امروز بزرگترين كوشش تركها اروپائى نشان دادن خودشان است و برايش به هر كارى دست ميزنند. امكان ندارد كه در يك آگهى براى كشش جهانگردان يك زن چشم بادامى را نمايش دهند. به جايش بدنبال موبورها و چهره هاى اروپائى ميروند. نه تنها خط خود را لاتين كرده اند، در تاريخ هم دست ميبرند تا نژاد اروپائى را از ريشه ترك بشناسانند. آتاترك كه فرنگى گرائى سخت باور و پشتيبان برترى اروپائيان بود، تنها به اين بسنده نميكرد كه تمدن فرنگى را بالاترين تمدنها بداند، او به اين باور داشت كه تركها نيز بخشى از آن ميباشند و افسوس ميخورد از خفه شدن اروپائى بودنشان به دست اسلام. پس، حكومت كمال آتاترك كوشيد به پاك كردن هويت هاى پيشين- اسلامى، عثمانى، پان ترك- ولى چون درآن شكست خورد، تنها به افزودن هويتى نو بر لايه هاى گذشته دست يافت.
با اينكه تركها يكجانشين شدند، هرگز انديشه كوچ نشينى را رها نكردند. كوچ نشينى امروز آنها، كوچ از يك هويت به هويت ديگر است. براى دستيابى به هدفهايشان، ميتوانند يكروز زردپوست باشند، روز ديگر سفيدپوست. يك روز آسيائى، فردايش اروپائى. هركه را كه بدردشان بخورد ترك بدانند، هر كه را كه مايه شرمشان باشد از ياد ببرند. شگفت آور است كه مردمى كه خود را بزرگترين تمدن جهان ميپندارند، ناچارند حتى نام خود را (توران) از ديگرى بدزدند و به اسطوره اى (تورانيان) پناه بياورند كه از خودشان نيست. روشن نيست چرا پان تركها، بجز زبانشان، به هيچ يك از پايه هاى فرهنگيشان دلبستگى نشان نميدهند و همه كوشش خود را بر سر ازآن خويش ساختن فرهنگ ديگرى ميگذارند.
اين ايدئولوژى» تورانى «بر پايه فرضيه يكى بودن مردمان فنلاند-اوگرو و تركها جاى دارد و چنين باور دارد كه آنها در آغاز مردمانى يگانه اى بودند كه در آسياى ميانه، در منطقه اى ميان اورال و آلتاى ميزيستند. براى همسازى اين فرضيه با باستانشناسى، به ناچار سكاها را همين مردم نخستين بايد دانست و همه مدركهائى پژوهشى كه اين فرضيه ميان تهى و» من درآوردى «را بى ارزش ميسازد، ناديده گرفت.
نامگذارى تورانى براى همگى مردم نا-هندواروپائى و نا-سامى جهان كهن به كار ميرود. با اين نام» تورانى «، بى باكانه نه تنها مردمان عثمانى و تركهاى آسياى ميانه را در يك گروه جاى ميدهند، بلكه ژاپنيها، چينيها، كره ايها و تبتيها را نيز درآن ميگنجانند. زبانهاى اين مردمان حتى امروز هم» زبانهاى تورانى «نام دارد با اينكه با يكديگر مشخصات مشترك اندكى را دارا ميباشند. براى نمونه مجارى و تركى ريشه هاى مشترك ناچيزى دارند. زبانشنساى مدرن سالها است كه فرضيه همخانوادگى زبانهاى اورالى-آلتائى را رد كرده است. كوشش پان تركها براى دستكارى در تاريخ و فرهنگ چنان ناشيانه و كودكانه است كه همه دانشمندان جهان را به مسخره كردنشان واداشته.
در سالهاى ،۱۹۴۰ ايده تورانى گرى در لايه روشنفكر مجارستان بسيار ريشه دوانده بود. نخستين رئيس» جامعه تورانى «در مجارستان كنت پال تلكى (Pأ l Teleki) بود كه ميگفت:» من يك آسيائى ام و به آن ميبالم «. كنت تلكى دو بار وزير امورخارجه مجارستان شد و در ۱۹۲۱-۱۹۲۰ و سپس از ۱۹۳۹ تا خودكشيش در ،۱۹۴۱ نخست وزير اين كشور بود. مهمترين توليد اين جريان فكرى» سرودهاى تورانى «آرپاد زمپلنى (Arpأ d Zemplأ) ni) است. او بر آلمانيهاى مجارستان نام» ديوهاى آريائى «را گذاشته بود و از سال ۱۹۱۰ براى بيرون كردنشان ميكوشيد، كارى كه در سال ۱۹۴۵ انجام گرفت. اوژن چولنوكى (Eugen Cholnoky)، رئيس» جامعه تورانى «از سال ،۱۹۴۱ در دوران ميان دو جنگ جهانى» صدراعظم «» همبستگى تورانيان «بود كه خود جنبشى بود براى برترى نژاد ترك و با آلمانيها، كوليها و يهوديان رفتارى خشن و ستيزجويانه ميداشت.
فنلانديها و استونيها به طور روشن نميپذيرفتند كه آسيائى باشند. ژاپنيها، چينيها و كره ايها به برچسب» تورانى «خود ميخنديدند. امروزه هم در مجارستان و بلغارستان ديگر كسى هوس بازيابى نياكانى دروغين را ندارد و تنها انديشه اى كه خريدار دارد، انديشه اروپاى سفيدپوست مسيحى است. با اين همه، نه تنها ايرانيان بلكه فرنگيان نيز از پان تركيسم ميترسند و آن را همچون خطرى بزرگ ميبينند.
فرنگيان اگرچه خود را پشتيبان تركها نشان ميدهند و آنها را به گسترش ناسيوناليسمشان دلگرم ميكنند، اما در پشت سر، هم به ريششان ميخندند و هم به گونه اى از نيرومند شدنشان ميهراسند. از براى ديدگاه جهانى، دولت تركيه بارها اعلام كرده كه قصد دنبال كردن هرگونه خواستگاه پان تركى را ندارد. اگرچه اويغورها از جانب گروه هاى ملى گرا يا اسلامى ترك پشتيبانى ميشوند، امّا به نظر نميرسد كه آنكارا بخواهد با روياروئى با پكن بازار چين را بر خود ببندد. شايان يادآورى است كه فرقه دموكرات آذربايجان ساخته و پرداخته شوروى و استالين بود نه تركيه. امروز هم اين آمريكائيها هستند كه از پان تركيسم در ايران پشتيبانى ميكنند و هيچ مدركى از دخالت تركها در دست نيست. نبايد نيز فراموش كرد كه شرق تركيه، آن بخشى كه با ايران هم مرز است، كردنشين ميباشد و يكى شدن آذربايجان با تركيه بيشتر براى تركها دشوارى خواهد ساخت تا سود.
اگر با اين همه تركيه بخواهد بدنبال هدفهاى پان تركيش برود، دشواريهاى فراوانى توان اين كار را از او خواهد گرفت. پيش از همه، اين كشور داراى امكانات پولى و اقتصادى چنين برنامه اى نيست. از جنبه استراتژيكى، چنين برنامه اى نه تنها با مخالفت روسيه روبرو خواهد شد، بلكه چينى ها را نيز برخواهد انگيخت. بجز اين، جمهوريهاى آسياى ميانه با يكديگر اختلافهائى دارند كه ميتواند آنان را با هم به روياروئى بكشاند. اين اختلافها جنبه هاى بسيار گوناگونى دارد، همچون مرزى (چون ميان تركمنستان و قزاقستان، تركمنستان و اوزبكستان و يا اوزبكستان و قزاقستان)، نژادى (چون ميان قرقيزها و اوزبكها در فرغانه كه گواهش زدوخوردهاى اوش است) يا رقابتهاى ناحيه اى (بويژه ميان قزاقستان و اوزبكستان). از همه بالاتر، هيچيك از سران كشورهاى ترك نخواهد خواست كه قدرت شخصى اش را فداى ايدئولوژى كند چون اگر قرار باشد كه اين كشورها به زير يك پرچم روند، بسيارى از آنان بيكار خواهند شد. در اين شرايط چگونه ميتوان يك همبستگى ميان تركان ساخت؟ تركهاى آسياى ميانه رفتار» برادر بزرگى «تركيه را نميپسندند و در نوشته هايشان دلخوريشان را پنهان نميكنند. آنان كه تركهاى راستين هستند، نميخواهند كه به زير فرمان ترك زبانانى از تركيه و اران روند كه در چهره شان نشانى از نژادشان، همانا زردپوستى و چشمانى بادامى، ندارند. پان تركيسم آسياى ميانه تاريخ و ريشه اى جدا دارد و انگيزه نخستينش پيكار با اشغال روسيه نامسلمان بود. اين پان تركيسم در سالهاى پس از انقلاب شوروى پاگرفت و بدست استالين سركوب شد، همان استالينى كه آن را در قفقاز همچون ابزارى براى بدست آوردن آذربايجان به كار برد.
پان تركيسم در آسياى ميانه افسانه اى بيش نيست. از فروپاشى شوروى تاكنون بيش از دو ميليون مسلمان درين كشور مسيحى شده اند. اينها به اورتودكسى روى آورده اند حال آنكه پروتستانها هستتند كه در تبليغ دينى پشتكار دارند. در واقع، كليساى اورتودكس روسيه كه ويژه اسلاوها است چندان هم از گرايش مسلمانان شاد نيست. بيشتر اين مسلمانان مسيحى شده ترك نژاد و يا دست كم ترك زبان اند. ميبينيم پس كه اينان بيشتر به فرهنگ روسى مهر ميورزند تا بى فرهنگى تركى. بيگمان، چايكوفسكى يا تولستوى يا حتى لنين بيشتر نيروى كشش دارند تا فلان شاعر يا نويسنده ترك زبان. هنگامى كه تركها به هر زورى خود را اروپائى جا ميزنند، روشن است كه مردمان آسياى ميانه بهتر ميبينند كه به اروپائى هاى دست اوّل (روسها) بچسبند تا به نوع قلاّبيش.
تركان مسلمان مانده هم به هويت اسلامى خود روى آورده اند و كوشش شان نزديكى با عربستان سعودى و جريانهاى بنيادگراى اسلامى است. اينان، مانند دوران عثمانى، خود را پيش از ترك دانستن، مسلمان ميدانند و زبان عربى برايشان بسى گرامى تر از تركى است. همانگونه كه پاكستان هر روز از شبه قاره هند دورى ميجويد و خود را به كرانه هاى جزير العرب نزديك ميسازد، بى گمان در آينده اى نه چندان دور، شهرستانهاى آسياى ميانه به مكّه بيشتر همانند خواهند بود تا به اسلامبول.
آينده پان تركيسم نميتواند از سرنوشت پان عربيسم بهتر باشد. پس از نزديك به صد سال و توانائى هاى مالى بيمانند، ره آورد پان عربيسم و بعثيسم كسانى شد چون قذافى، صدام حسين يا حافظ اسد. اين ايدئولوژى كه از سوى مسيحيان لبنان پيشنهاد شده و از پشتوانه هاى فكرى چندى هم برخوردار بود، هدفش را بر روى همبستگى نژادى و نه دينى گذاشت، اما با گردباد پان اسلامى نابود گشت. در آسياى ميانه و همچنين در تركيه، نخستين هويت اسلامى است و بن لادن بيشتر هوادار دارد تا آتاترك.
اما بدبختانه، اين ناتوانى پان تركيسم كمكى به يكپارچگى ميهنمان نخواهد كرد چراكه ما ايرانيان نيز به همان بيمارى چندهويتى دروغين تركها دچاريم. تنى بيمار هم با كم خطرترين ميكروب ميتواند از پاى درآيد. امروز، اين نيروى دشمنان ايران نيست كه جان او را خواهد گرفت، اين ناتوانى و بى مايگى خودمان است كه در را بر روى هر راهزنى باز ميگذارد. ايرانيان نيز دو هويت ناسازگار ايرانى و مسلمان را به هم گره زده اند و براى توجيهش همانند تركان، به تاريخ دست برده اند تا بيگانه را خودى نشان دهند و خودى را دشمن. در اين كشتزار نابسامان هم جز علف هرز چيز ديگرى نميرويد و بوى گندش نه تنها كسى را به سوى خود نميكشاند، گريزان هم ميكند.
پس از شكست ساسانيان، ايران به مانند يك كشور براى هميشه از ميان رفت. با اين همه، روشنى آتشى كه هنوز دردل آن ميسوخت، مردم جهان را چون پروانه به سوى شمع، به خود ميكشيد. براى همين هم بود كه مسلمانان سرسختانه كوشيدند تا اين آتش را خاموش سازند تا چراغى تابان همچون فرهنگ ايرانى، تاريكى جزير العرب را آشكار نكند. امروز، چراغ ايران ديگر خاموش شده و كسى را به سوى خود نميكشد. تنها راه دوباره روشن كردن چراغ ايران بازگشت به ساسانيان است، بازگشت به آن روزى، به آن لحظه اى كه گسسته شد بندمان از تاريخ. تيسفون را بازسازيم و خواهيم ديد كه هر مرد و زن باگهرى در جهان خود را از تخمه ايرانى خواهد دانست، چه در باكو زندگى كند، چه در توكيو و چه در برلن.
بابك خندانى
پاريس، ارد روز، آبان ماهِ ۱۳۷۵ يزدگردى
 

keyvan_itman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 مارس 2006
نوشته‌ها
122
لایک‌ها
2
جون من متن که میزنید یه کم mp3 یش کنید تا وقت خوندنشو داشته باشیم
کاه از خودتون نیست (کپی و پیست) کاهدون که مال خودتونه (تاپیک)
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
به نقل از keyvan_itman :
جون من متن که میزنید یه کم mp3 یش کنید تا وقت خوندنشو داشته باشیم
کاه از خودتون نیست (کپی و پیست) کاهدون که مال خودتونه (تاپیک)
احمقانه ترین کار این هست که چیزی را که با آن همداستان هستیم و دیگران نوشته اند, دوباره نویسی کنیم.
خردمندانه ترین کار بازگویی و به همراه منبع است.
 

keyvan_itman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 مارس 2006
نوشته‌ها
122
لایک‌ها
2
به نقل از korosh bozorg :
احمقانه ترین کار این هست که چیزی را که با آن همداستان هستیم و دیگران نوشته اند, دوباره نویسی کنیم.
خردمندانه ترین کار بازگویی و به همراه منبع است.
من نگقتم دوباره نویسی کنیم, میتونید جاهای مهمترشو بنویسید تا از حجم مطلب کاسته بشه!
چونکه مطمئنم نه من و نه اکثر خوانندگان وقت نمیکنند که اینهمه مطلبو بخونند.
 

korosh bozorg

Registered User
تاریخ عضویت
9 ژانویه 2005
نوشته‌ها
294
لایک‌ها
7
به نقل از keyvan_itman :
من نگقتم دوباره نویسی کنیم, میتونید جاهای مهمترشو بنویسید تا از حجم مطلب کاسته بشه!
چونکه مطمئنم نه من و نه اکثر خوانندگان وقت نمیکنند که اینهمه مطلبو بخونند.
ببنید اگر کسی دنبال آگاهی و تازه ها باشد همه را میخواند. اگر هم نخواند بی گمان برایش ارزشش را نداشته. پس زیاد نباید به خود فشار آورد که فلان کس بیاید و بخواند و ...
هر چند میکوشم از این پس نوشته را به ریخت چکیده بیاورم/
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
به نقل از korosh bozorg :
ببنید اگر کسی دنبال آگاهی و تازه ها باشد همه را میخواند. اگر هم نخواند بی گمان برایش ارزشش را نداشته./
کاملا موافقم...:D
 

linkhoo

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
9 آگوست 2005
نوشته‌ها
237
لایک‌ها
6
محل سکونت
موطن آدمی را در هیچ نقشه ای نشانی نیست.....موطن آد
دوستان عزیز
و برادران فارس و ... که ما ترکان ایران را آذری خطاب مینمایید . کار عبث است . ما خویشتن هویت و فرهنگ خویش را میشناسیم و نیازمند یاری شما در این زمینه نیستیم .به قول مرحوم دکتر شریعتی همانند ان کهب الاحبار یهودی زاده که مسلمان و روحانی مخصوص عثمان شده بود و ابوذر غفاری آن مرد بزرگ تاریخ با استخوان سر مبارک آن روحانی والا مقام را شکست
دوستان گرامی بدانید که شما هر چه فکر کنید ما ترکیم و تبعه ایران !!
هم عاشق ایرانیم و هم خونمان را برای فرهنگ و فولکولور ترکیمان و برای آذربایجان عزیزمان میدهیم
شما دوستان گرامی هم بهتر است بیش از این سفسطه و مغلطه در اثبات آذری بودن ما نفرمایید . کاسه داغ تر از آش که دیده است .....
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
به نقل از linkhoo :
دوستان عزیز
و برادران فارس و ... که ما ترکان ایران را آذری خطاب مینمایید . کار عبث است . ما خویشتن هویت و فرهنگ خویش را میشناسیم و نیازمند یاری شما در این زمینه نیستیم .به قول مرحوم دکتر شریعتی همانند ان کهب الاحبار یهودی زاده که مسلمان و روحانی مخصوص عثمان شده بود و ابوذر غفاری آن مرد بزرگ تاریخ با استخوان سر مبارک آن روحانی والا مقام را شکست
دوستان گرامی بدانید که شما هر چه فکر کنید ما ترکیم و تبعه ایران !!
هم عاشق ایرانیم و هم خونمان را برای فرهنگ و فولکولور ترکیمان و برای آذربایجان عزیزمان میدهیم
شما دوستان گرامی هم بهتر است بیش از این سفسطه و مغلطه در اثبات آذری بودن ما نفرمایید . کاسه داغ تر از آش که دیده است .....
دوست من از شما این حرفها جدا بعید بود!!!:blink: ضمن اینکه مدتی است این تاپیک دنبال نمی شود...:D
من با کلی گویی مخالفم ولی گزیده گویی چون دری درخشان است..;)
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
به نقل از linkhoo :
دوستان عزیز
و برادران فارس و ... که ما ترکان ایران را آذری خطاب مینمایید . کار عبث است . ما خویشتن هویت و فرهنگ خویش را میشناسیم و نیازمند یاری شما در این زمینه نیستیم .به قول مرحوم دکتر شریعتی همانند ان کهب الاحبار یهودی زاده که مسلمان و روحانی مخصوص عثمان شده بود و ابوذر غفاری آن مرد بزرگ تاریخ با استخوان سر مبارک آن روحانی والا مقام را شکست
دوستان گرامی بدانید که شما هر چه فکر کنید ما ترکیم و تبعه ایران !!
هم عاشق ایرانیم و هم خونمان را برای فرهنگ و فولکولور ترکیمان و برای آذربایجان عزیزمان میدهیم
شما دوستان گرامی هم بهتر است بیش از این سفسطه و مغلطه در اثبات آذری بودن ما نفرمایید . کاسه داغ تر از آش که دیده است .....

نخستين كسي كه گفت آذربايجانيان ترك نيستند و آذري هستند روانشاد سيد احمد كسروي تبريزي بود نه يك فارس زبان!
از آن زمان تا به امروز افراد زيادي بر روي اين نكته پژوهش كرده‌اند كه اتفاقا اغلبشان آذربايجاني بوده‌اند.

افزون بر اين، هيچ مدركي كه نشان دهد تبار آذربايجانيان ترك هست تا به امروز بدست نيامده است! منتها پانتركيست‌هاي مزدور باكو و آنكارا تنها بخاطر تركزبان شدن آذربايجانيان، ريشه و نژاد و تبار آنان را ترك خطاب مي‌كنند كه اين يك كار دروغ و استعماري است. زيرا خالصترين تركان اكنون در سيبري بنام «ياكوت» (ياقوت) زندگي مي‌كنند كه از نظر نژادي و ژنتيك كاملا با اذربايجانيان آريايي تبار فرق مي‌كنند.

در همسايگي ما خانواده‌اي وجود دارند كه دوست دارند در خانه به انگليسي سخن گويند و همهء‌ كارهايشان را به اين زبان بيان مي‌كنند. اگر با منطق اين پانتركيستها بخواهيم جلو رويم، اين خانواده ذاتا انگليسي هستند و معلوم نيست كه چه زماني آسمان سوراخ شده و اينان به ميان ايران افتاده‌اند! (البته بيش از 8 سال نيست كه نژادشان انگليسي شده است :D )


ارمنيان گرامي، در سالگرد قتل عام ميليوني شما بدست تركان جوان جنايتكار و نيمه وحشي تركيه، ما نيز شريك غم شما هستيم و آرزوي شكيبايي و شادكاميتان را داريم.
 

rezadignity

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,588
لایک‌ها
6
محل سکونت
Iran
من نمیدونم تا اینجای بحث چه مسائلی مطرح شده ، به هر حال لازم میدونم چند تا مورد رو بیان کنم.

1 - آذربایجان عربی شده آذرآبادگان است. حتما می دانید آذرآبادگان یعنی چه؟ نیازی نمی بینم توضیح بدم ، کسانی که میدونن میدونن و کسانی که نمیدونن و با وجود نقصانی چنین فاحشی در مورد این مقوله اظهار نظر می کنند باید بروند و کمی بدانند و بازگردند.

2 - تا پیش از اسلام این منطقه یکی از ریشه دار ترین و فرهنگی ترین مناطق ایران به حساب می آمده و هیچ انسان ترکی در آنجا زندگی نمی کرده است.

3 - مردم آذربایجان اصولا ایرانیان ترک زبان هستند ، ترک زبان بودن دلیلی بر ترک بودن نیست. همانگونه که عرب زبان بودن دلیلی بر عرب بودن و .... بر پایه گفته های تاریخ دانان و ایران شناسان مردم آذربایجان از قوم ماد هستند که پس از یورش ترکان رفته رفته زبانشان دگرگون شده و به ترکی سخن گفته اند. البته ترک هم در میان مردم آذربایجان هست ( نوادگان ترکان شرق ایران ) ولی در اقلیت هستند و گذشته از اقلیت یا اکثریت بودن آنها اکنون همه ساکنان آن منطقه ایرانی به حساب می آیند.
مخلص همه شان هم هستیم.

و در پایان خطاب به کسانی که احتمالا منطق درک مسائل بالا را ندارند باید بگویم ، اگر خودشان را ایرانی نمی دانند می توانند تشریف ببرند!!
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
كسي به شما نگفته‌ است تركي سخن نگوييد. ما كه فرهنگ پانتركيست‌هاي باكو و آنكارا را نداريم كه همهء اقوام غير ترك را تار و مار مي‌كنند!
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
در جايي ديگر يكي از دوستان مطلب جالبي دربارهء پيشينهء مهاجرت‌ها از سوي ايران به همهء جهان نوشته بود كه بد نيست اينجا هم ارائه شود:

بسيار بسيار دورتر از زمان ما، که تاريخش به سال 901 فرمانروايي جمشيد پيشدادي مي رسد، در مسير مهاجرت چهارم ايرانيان از ايران ويچ ، سه طايفه ي کرد (مادي) بنا به فرمان، از قافله ي مهاجران جدا گشتند ؛ نخست "يون" ها بودند که به سمت يونان رفتند.. دومين ها طايفه ي "آريامن" بودند که سراسر قفقاز بزرگ را مسکوني و قابل زندگاني ساختند. (حالا قفقازي ها هر نامي که مي خواهند بر خود بگذارند... گرجستاني ، آذربايجاني ، قره باغي و.. خورشيد را که نمي شود گل اندود کرد!) طايفه ي سوم هم کرد بودند که در "هنگ مادان" (همدان) از قافله جدا گشته و تمدن ماد را بنيان نهادند ، که تمدنهاي پارس، سومر، ليديا و مصر ف ناشي از تمدن آنها مي باشند.

تمدن ليديا (ترکيه ي کنوني) را سه طايفه ي ايراني و با هم بنا نهادند:
کردها که از هنگ مادان به شرق ليديا رفتند ، آريامن ها که از طريق درياي سياه به شمال ليديا وارد شدند و يون ها که از تنگه بسفر و داردانل وارد غرب ليديا گشتند و چون هر سه طايفه ، ديگران را خويشاوند خود يافتند ، دست به دست هم داده ، تمدن بعدي ليديا (پرگامون) را به وجود آوردند.

هنگامي که فرزندان عثمان به سرزمين ليديا رفتند و هر سه طايفه ي ايراني تبار را زير سلطه ي جابرانه و خونريز خود درآوردند ؛ منطق آنها چنين بود که مالکان را قتل عام کنند و خون پاکشان را بر نياخاکشان بريزند!!

تعظيم بر خون آن يک و نيم ميليون آريامني که بر خاک پدران و مادرانشان ريخته شد. آنها پيوند خاک و خون را پاس داشتند.

درود به آنان که بر نياخاک چسبيدند و خون و تن را نثار نياخاک کردند. نامشان هميشه در تاريخ بشر جاودان خواهد ماند.

آريامن ها نپندارند که در استان ليديا قتل عام شدند..خير.. 16 ميليون نژاد آنان و ما ، هنوز با چنگ و دندان به نياخاک چسبيده اند...هنوز جنگ بين مالکان واقعي سرزمين و اشغالگران ادامه دارد.. اگر آنها به دست اشغالگران قتل عام ميگردند و چاره اي نمي کنند ، از اين روست که غريب و بي کس و بي پشت مانده اند. بياييم و براي آنها پشت شويم. نيروي کمي نداريم. اگر بارزاني ها و طالباني ها دريابند که قاتلان قوم ، متحدان صادق قوم نمي گردند ، و اگر ما ايران پرستان قادر شديم که حاکميتهاي غافل خود را قانع کنيم که مصالح ملي در غرب و شرق ايران زمين ، اين راهي نيست که شما مي پيماييد ؛ و اگر آريامن هاي دلبندمان که در سرزمين مادري به سر مي برند، حاکمان خود را قانع کنند که پدرکشته ، پدر نمي گردد... آن هنگام است که معادلات قدرت در جهان به هم مي خورد و اتحاد ايران زمين ، نه فقط براي نجات خود ، بلکه براي نجات انسانهاي بي شمار ديگر ، به وقوع مي پيوندد.

بياييم در اين روز ، همگي ، چه مسيحي ، چه مسلمان ، چه زرتشتي و.. نه تنها بر رفتگانمان نوحه بخوانيم ، بلکه براي فرزندان دور دست و اسيرمان ، دست دعا برداريم که :
خداوندا! از دوري برادران و خواهرانمان در قفقاز بزرگ دلتنگيم.. به ما تواني بخش براي برپايي ايران بزرگ.

پروردگارا ! کردهايمان را در عراق و ترکيه و.. نيرو ده ، تا **** سعد وقاص و ترکان عثماني را به آن سوي مرزهاي مقدسمان برانند..

جهاندارا! اين 16 ميليون کرد ، وديعه ي پدران ما ، در سرزمين ليديا هستند ، مگذار که اشغالگران خونريز آنها را از نياخاکشان برانند.. مگذار که جواني از آنان به خاطر دفاع از نياخاک ، در خاک وخون بغلطد.. مگذار که قهرمانانشان را برچوبه ي دار بياويزند.. مگذار که ايراني بيش از اين مقهور انيراني شود.. مگذار.. مگذار...



4 ارديبهشت ( 24 آوريل) مصادف است با سالروز آغاز قتل عام بيش از يک و نيم ميليون ارامنه ي ساکن ارمنستان غربي، که با برنامه ريزي سردمداران وقت ترکيه و بهره گيري از کليه ي امکانات دولتي اجرا شد. قتل عامهاي پراکنده عليه جوامع ارمني ، به دست حکام اشغالگر ترکيه عثماني در مقاطع مختلف پيش از سال 1915 ميلادي نيز بارها تکرار شده بود ؛ ولي دولتمردان حزب حاکم ترکهاي جوان ، اين بار با سوءاستفاده از درگيري دنيا در آتش جنگ جهاني اول ، نيت پليد خود را که همانا ريشه کني نژاد ارمني و اشغال سرزمينهايشان بود ، در قالب احکام صادره به زيردستان به صورت حکم حکومتي ابلاغ و سياهترين صفحه ي تاريخ کشور ترکيه را رقم زدند. "طلعت" ، وزير کشور وقت ترکيه ، در يکي از احکام خود ، پس از تاکيد بر اينکه مطلقا به هيچ کس حتي کودکان ، زنان و پيران از نژاد ارمني نبايد رحم کرد آورده است:« بايد تنها يک ارمني باقي بماند ، آن هم براي نگهداري در موزه.»!!!!!!!!

اگر نژاد کشي ارامنه در سکوت گناه آلود دولتهاي مقتدر وقت ، به وقوع نمي پيوست ، چه بسا قتل عامهاي ديگر قرن بيستم نيز صورت نمي گرفت..

هرچند که **** ترکيه ، خواهان مخفي نگه داشتن چهره ي واقعي ضدبشري خود در وراي نقاب مدنيت و مردم سالاري در حد يک کشور اروپاييست ، اما اعمال غير انساني، جنگ افروزانه، تجاوز به حريم همسايگان، غصب سرزمينهاي ديگران، آزار و شکنجه و کشتار اقليتها به ويژه کردها و اتباع ناراضي و پيگيري اهداف توسعه طلبانه ي پان ترکيستي ، خباثت طينت حکام ترکيه را نزد جهانيان برملا کرده است.
 

AtoorPat

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
23 ژانویه 2006
نوشته‌ها
100
لایک‌ها
2
بله، عثماني‌ها به هيچكس رحم نمي‌كردند. نتنها مردم بيگناه ارمني، كه آذربايجانيان را نيز قتل‌عام كردند. اين خصلت فرهنگ تركي هست زيرا كه واژهء «فرهنگ» در هيچكدام از زبانها و گويشهاي تركي وجود ندارد!
 

rezadignity

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
30 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,588
لایک‌ها
6
محل سکونت
Iran
کسانی منطق ندارند که چنین حرفی بزنند. اگر قرار باشد که چنین گردد چرا باید تنها برود و خاکش را هم با خود نبرد؟ مگر این خاک ارث پدری عده ای است که عده دیگری را به این عنوان مجبور به کوچ کنند؟
موضوعی که آقای لینخو عزیز گفتند این بود: {آذری یا ترک بودن جدو آباد من به خودم مربوط است} و بس و اصلا بحث ترک خاک و تجزیه را مطرح نکردند. این امثال شمایید که تا کسی می گوید ترک هستم فورا میگویید {اگر ترکی پس برو آنکارا}. ایشان گفتند من ترکم و تبعه ایران(اگر اشخاصی این اجازه را بدهند).
عقاید اشخاص برای خودشان محترم است که یک ملتی را ترک بنامند یا آذری. اگر تنها برای یکبار هم به من این مطلب گفته شود که آذری هستم یا نه اشکالی ندارد و با خود می گویم که خوب لابد به این نتیجه رسیده است. ولی این فرق می کند با این موضوع که اشخاصی نه تنها یکبار بلکه مرتب سر آدم بکوبند که نه شما آذری و آریایی هستی و بس؛ ترکها اخ هستند؛ بدند؛ و آنها را نیمه وحشی خطاب کنند(البته این حرف شایسته خود اجداد تمام وحشیشان است).
من می گویم اگر کسی خود را ایرانی نمی داند می تواند برود. اگر شما به ارثیه پدری اعتقاد ندارید چرا دم از بردن خاک می زنید؟ اگر هم اعتقاد دارید ، با وجودی که آذربایجانی ها را ایرانی میدانم باید به عرض غیر ایرانی هایش برسانم که آن منطقه از ایرانی ترین مناطق ایران است و اگر قرار باشد کسی آن منطقه را با خود ببرد آن گروه ترکان نیستند.
همانگونه که پیشتر گفتم صرف سخن گفتن به زبان ترکی به معنای ترک بودن نیست. حال چه یک نسل به این زبان سخن رنده باشد چه 1000 نسل.

لپ کلام: ما ترکیم و دوست داریم تبعه ایران باقی بمانیم. ولی اگر شما مایل به تحمل ترک در کشورتان(!) نیستید نه تنها خودمان بلکه خاکمان را هم خواهیم برد تا از شر هر چی ترکه خلاص شوید!! و نژاد خالص بشوید که در آن همه به زبان قندین شما صحبت کنند. البته در این میان برای اینکه جمعیت کشورتان کم نشده باشد امثال کسرویها را به عنوان زیردست برایتان باقی خواهیم گذارد. آن روز را می خواهید؟؟ اگر نه پس دست از سرمان بردارید و بگذارید ترک باقی بمانیم.
من چه می گویم و شما چه می گویید؟!!! من آذرایجانی ها را ایرانی میدانم و اتفاقا از اصیل ترین و پاک ترین ایرانی ها هم میدانم، کسی نگفته به چه زبانی حرف بزنید یا نزنید! مسئله این است که زبان نشان دهنده نژاد و ملیت نیست. در ضمن اگر میخواهید تشریف ببرید بفرمایید کجا میخواهید بروید؟
آخر شما به کدام صراط مستقیم هستید؟ میگویید من ایرانی ام و در جای دیگر می گویید خاکم را با خودم می برم!! این دو جمله همخوانی ندارد. اگر ایرانی هستید خاکتان همین جا است و اگر نیستید خاک شما اطراف مغولستان و آن حوالی است.

آنها را نیمه وحشی خطاب کنند(البته این حرف شایسته خود اجداد تمام وحشیشان است)
منظور از اجداد تمام وحشی چه کسانی هستند؟!
 
بالا