برگزیده های پرشین تولز

بدترین خاطره از ضایه شدن!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

patteerr

Registered User
تاریخ عضویت
27 مارس 2009
نوشته‌ها
4,017
لایک‌ها
3,141
حتما باید خواهر مادر دوستات باشن تا مراعات کنید.واقعا که مگه خودت مادر خواهر . نداری. احترام همیشه باید باشه .نه فقط واسه آشناها
نبش قبر که میگن همینه ها . الان میت رو تو اومدی زنده کردی . مرد مومن گاز میدی وسطش دنده عوض کن اینو من دوسال پیش نوشته بودم اون موقع هم گفته بودم چند سال پیش . اون زمانی بود که الا ایرانسل اینا نبود حالا حساب کن ببین من چندسال بود که رفتم وایستادم کیوسک ....
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
نبش قبر که میگن همینه ها . الان میت رو تو اومدی زنده کردی . مرد مومن گاز میدی وسطش دنده عوض کن اینو من دوسال پیش نوشته بودم اون موقع هم گفته بودم چند سال پیش . اون زمانی بود که الا ایرانسل اینا نبود حالا حساب کن ببین من چندسال بود که رفتم وایستادم کیوسک ....
حالا هم چیزی نشده ان شالله عاقل شدیدمن تازه خوندم. مرد هم خودت هستی
 

patteerr

Registered User
تاریخ عضویت
27 مارس 2009
نوشته‌ها
4,017
لایک‌ها
3,141

tzar

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2013
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
194
یه بار سر کلاس جبر معلمک یه سوالی پرسید و بین معلم و بچه ها بحث شد تا به جواب برسن
ما هم تو این مدت از فرصت استفاده کردیم شروع به کرم ریختن
آقا این معلم ما رو هی نگا میکرد هیچی نمیگفت
بحث درسی که تموم شد یهو برگشت بهمون گفت بچه تموم کن میخوایم درس رو شروع کنیم
منم نه گذاشتم نه برداشتم با صراحت و ظرافت تمام گفتم : بچه خوابه
آقا اینو که گفتم کلاس رفت رو هوا
معلم ما هم شروع کرد به مسخره کردن ما که ای شما فرهنگ ندارید حیضید و خیلی عوضی هستید و از این حرف ها
حرفش که تموم شد یهو گفتم تازه خودتون رو ندید
این رو که گفتم دوباره کلاس رفت رو هوا و معلم بود که با یه حالت مبهوت خنده داری به من زل زده بود و نمیتونست هیچ چی بگه :D
 

tzar

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2013
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
194
یه سری هم یکی از مونگول خرخون های کلاسمون یه حرکت احمقانه انجام داد
معلم ما شروع کرد این رو زیر نقد گرفتن و رسید به یه جا که گفت تو شبیه خواهر زاده ی منی و شروع به تعریف خاطرات مونگل بازی خواهر زادش کرد
حرفش که تموم شد برگشتم گفتم حلال زاده به داییش میره
با این حرکت دوستان بودن که زمین رو گاز میگرفتن و من که پیروز مندانه دهن معلم رو سرویس کرده بودم
 

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,542
سن
29
محل سکونت
شمال
یه بار سر کلاس جبر معلمک یه سوالی پرسید و بین معلم و بچه ها بحث شد تا به جواب برسن
ما هم تو این مدت از فرصت استفاده کردیم شروع به کرم ریختن
آقا این معلم ما رو هی نگا میکرد هیچی نمیگفت
بحث درسی که تموم شد یهو برگشت بهمون گفت بچه تموم کن میخوایم درس رو شروع کنیم
منم نه گذاشتم نه برداشتم با صراحت و ظرافت تمام گفتم : بچه خوابه
آقا اینو که گفتم کلاس رفت رو هوا
معلم ما هم شروع کرد به مسخره کردن ما که ای شما فرهنگ ندارید حیضید و خیلی عوضی هستید و از این حرف ها
حرفش که تموم شد یهو گفتم تازه خودتون رو ندید
این رو که گفتم دوباره کلاس رفت رو هوا و معلم بود که با یه حالت مبهوت خنده داری به من زل زده بود و نمیتونست هیچ چی بگه :D
من متوجه نشدم:general712:
 

Ali-Ahmari

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2012
نوشته‌ها
3,285
لایک‌ها
4,881
یه سری هم یکی از مونگول خرخون های کلاسمون یه حرکت احمقانه انجام داد
معلم ما شروع کرد این رو زیر نقد گرفتن و رسید به یه جا که گفت تو شبیه خواهر زاده ی منی و شروع به تعریف خاطرات مونگل بازی خواهر زادش کرد
حرفش که تموم شد برگشتم گفتم حلال زاده به داییش میره
با این حرکت دوستان بودن که زمین رو گاز میگرفتن و من که پیروز مندانه دهن معلم رو سرویس کرده بودم
اینایی ک تو داری میگی همش معلمتون ضایه شده,ضایه شدن خودتون رو بگید
 

hamedM1368

Registered User
تاریخ عضویت
26 آگوست 2013
نوشته‌ها
383
لایک‌ها
866
محل سکونت
Azerbaijan

tzar

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2013
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
194
این هم خودم :
یه بار دبیر فیزیک میخواست یه مسئله ی فیزیکی رو با آزمایش نشون بده به بچه ها گفت برین یه طنابی چیزی گیر بیارین که براتون آزمایش انجام بدم
این بچه های ما هم طناب گیر نیاوردن اومدن سرکلاس. دبیر هم گفت عیب نداره با بند کفش ازمایش رو انجام میدیم
من هم برگشتم گفتم : بند کفش که خیلی نازکه
آقا دبیرمون یهوو برگشت گفت بچه ها برین کلفتش رو بیارین فلانی (منو میگفت) کلفت دوست داره
آقا این رو که گفت کلاس رف رو هوا
دوستان هم که با کمبود سوژه مواجه بودن من رو تا یه ماه سوژه ی مدرسه کرده بودن
 
Last edited:

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,542
سن
29
محل سکونت
شمال
این هم خودم :
یه بار دبیر فیزیک میخواست یه مسئله ی فیزیکی رو با آزمایش نشون بده به بچه ها گفت برین یه طنابی چیزی گیر بیارین که براتون آزمایش انجام بدم
این بچه های ما هم طناب گیر نیاوردن اومدن سرکلاس. دبیر هم گفت عیب نداره با بند کفش ازمایش رو انجام میدیم
من هم برگشتم گفتم : بند کفش که خیلی نازکه
آقا دبیرمون یهوو برگشت گفت بچه ها برین کلفتش رو بیارین فلانی (منو میگفت) کلفت دوست داره
آقا این رو که گفت کلاس رف رو هوا
دوستان هم که با کمبود سوژه مواجه بودن من رو تا یه ماه سوژه ی مدرسه کرده بودن
ها ها ها
339.gif
 

tzar

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2013
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
194
پارسال از محل کارم یه سری کارت داده بودن که میتونستم با یکی دوتاش بسته به استخر مجانی برم استخر
یه روز این فک فامیلامون گیر دادان بلند شیم دسته جمعی بریم استخر
من هم که از خدا خواسته دیدم فرصت هست و مفت هم که هست قبول کردم و با دو تا داداشم بلند شدم رفتم اون جا زمان ورود بقیه فامیلا پول دادان به من که رسید 6 تا کارت دادمو و یه 16 تایی موند ته جیبم
ازون ور بقیه گیر دادن که اگه کارت داری به مام کارت بده با کارت بیایم و از این حرفها
منم گفتم بیخیال دیگه که با هم استخر نمیایم گفتم کارت ندارمو همش چند تا بیشتر نبود و تموم شد
اینام قبول کردن
موقع برگشت و در حالی که میخواستم لباس ها رو عوض کنم یهویی باقی این کارت ها نقش زمین شد
بقیم که کنا ر ما وایستادن دارن مارو تماشا میکنن نمیدونم کارت هارو جمع کنم یه چیزی بگم که یهو هول گفتم :عههههههههههه بازم که کارت دارم ، ببخشید اصلا هواسم نبود و یه حالت بی اطلاعی به خودم گرفتم
اونام با یه حالت ناجوری نگام کردن و اونجا بود که فهمیدم با جواب آخرم کلا گند زدم
خداییش بد ضایع شدم
 

YANMAR

Registered User
تاریخ عضویت
3 دسامبر 2012
نوشته‌ها
580
لایک‌ها
235
محل سکونت
البرز نشین
گفتم :عههههههههههه بازم که کارت دارم ، ببخشید اصلا هواسم نبود و یه حالت بی اطلاعی به خودم گرفتم.
سلام.
جالب بود.
میدونی گاهی وقتها یه چیزایی رو نباید به روت و زبون بیاری...اینجا هم خیلی آروم باید کارتارو جمع میکردی میزاشتی جیبت.حتی اگر لازم باشه هزاربار عذر خواهی کنی،بهتره که ازش بگذری.
اینجا هم اگر آروم جمع میکردی میزاشتی جیبت خودشون میفهمیدن که دیگه هیچوت از شما اسرار به کاری نکنن.
اینبار خدا میدونه پشتت چی گفتن! :D:p
 

ali_asadi990

Registered User
تاریخ عضویت
12 می 2012
نوشته‌ها
184
لایک‌ها
68
محل سکونت
زیر آسمون خدا
سلام
ما یکبار یه مشتری اومدی بود با کلاس سفارش داشت گفت کی آماده میشه که بیام تحویل بگیرم
منم نه گذاشته نه برداشته گفتم بعد از تاشورا عاسورا ( عاشورا - تاسوعا) بد رقم ضایع شدم :D
 

S E C T O R

Registered User
تاریخ عضویت
16 اکتبر 2013
نوشته‌ها
332
لایک‌ها
306
سلام
ما یکبار یه مشتری اومدی بود با کلاس سفارش داشت گفت کی آماده میشه که بیام تحویل بگیرم
منم نه گذاشته نه برداشته گفتم بعد از تاشورا عاسورا ( عاشورا - تاسوعا) بد رقم ضایع شدم :D
ما هم از این قبیل سوتی ها تو خانواده زیاد میدیم...پدرم رکورددار این قضیه است..قراره دور همی یه جام بهش بدیم :)
به چند مورد از این قبیل سوتی ها توجه کنید:
پدرم اومد بگه تشخیص مصلحت **** گفت: مشخیص تصلحت ****! ( بحث سیاسی بود تو خانواده :D )
عموم اومد بگه آزمایش خون دادم گفت آزمایش ک***ون دادم.(ما که خیلی خودداری کردیم که نخندیم ولی موفق نشدیم)
 

tzar

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2013
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
194
سلام.
جالب بود.
میدونی گاهی وقتها یه چیزایی رو نباید به روت و زبون بیاری...اینجا هم خیلی آروم باید کارتارو جمع میکردی میزاشتی جیبت.حتی اگر لازم باشه هزاربار عذر خواهی کنی،بهتره که ازش بگذری.
اینجا هم اگر آروم جمع میکردی میزاشتی جیبت خودشون میفهمیدن که دیگه هیچوت از شما اسرار به کاری نکنن.
اینبار خدا میدونه پشتت چی گفتن! :D:p
سلام مرسی
ولی خب وقتی که ادم هل میشه و اتفاقی غیر قابل پیش بینی براش میفته دیگه کنترل رفتار وگفتارش تا حد زیادی دست خودش نیس:general406:
 

k-boy

Registered User
تاریخ عضویت
7 فوریه 2012
نوشته‌ها
5,616
لایک‌ها
7,060
محل سکونت
جنگل آسفالت
سلام
ما یکبار یه مشتری اومدی بود با کلاس سفارش داشت گفت کی آماده میشه که بیام تحویل بگیرم
منم نه گذاشته نه برداشته گفتم بعد از تاشورا عاسورا ( عاشورا - تاسوعا) بد رقم ضایع شدم :D
ولی هیچکدوم مثل دو واژه "بلو" و "کیه" پشت تلفن ضایع کننده نیست :دی
 

amir3408

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
3,244
لایک‌ها
1,415
خاطره بگم حال کنید.

یه بار زمستون و سر شب با دوستم توی پارک بودیم خلوتم بود . من روی نیمکت نشسته بودم بودم و دوستمم روبروم سر پا وایساده بود و سوشرت کلاه دار پوشیده بود و کلاهش سرش بود. یهو من دیدم از فاصله 50 متری به استوار و سرباز دارن به خیال خودشون یواشکی و از لابه لای درختا نزدیک میشن. قضیه رو گرفتم و به دوستم گفتم تکون نخور. به بدنش دست میزدم و میخندیدم. یارو تا وقتی به 3 متری ما نرسیده بود حالیش نبود که این دختر نیست بابا. داشت مستقیم میومد طرف ما که یهو فهمید و راهشونو کج کردن.

آی خندیدیم به حماقت یارو. فکر کرده بود پوآرو هست و سر شب میتونه مچ گیری کنه و یه پولی از ما بتیغه.

Sent from my GT-I9300 using Tapatalk
 

ali_asadi990

Registered User
تاریخ عضویت
12 می 2012
نوشته‌ها
184
لایک‌ها
68
محل سکونت
زیر آسمون خدا
منم یک خاطره دیگه بگم
یک روز پسر عموم با زنش که میشه دختر عمه اش دعواش شده بود حالا فامیل میخواستن این دوتا رو آشتی بدن عموم اومد دنبال ما سوار شدیم پدرم نشسته بود کنار پسر عموم (مجتبی) اومد بگه این پدرسـگ فلانی گفت این پدرسگ مجتبی یعنی اسم ها رو قاطی کرد ؛ آقا ما رو میگی کف ماشین رو گاز میگرفتیم :general404:
 

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,025
لایک‌ها
2,697
منم یک خاطره دیگه بگم
یک روز پسر عموم با زنش که میشه دختر عمه اش دعواش شده بود حالا فامیل میخواستن این دوتا رو آشتی بدن عموم اومد دنبال ما سوار شدیم پدرم نشسته بود کنار پسر عموم (مجتبی) اومد بگه این پدرسـگ فلانی گفت این پدرسگ مجتبی یعنی اسم ها رو قاطی کرد ؛ آقا ما رو میگی کف ماشین رو گاز میگرفتیم :general404:
زسرنویس فارسی پیلیز!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا