برگزیده های پرشین تولز

بدترین خاطره از ضایه شدن!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,021
لایک‌ها
2,697
یه مقدار زیادی ضایع شدن هست که تعریف نمیکنم:)(بحاطر سفر های نوروزی،منابع انسانی پی تی رو به افول هست و زیرنویسنده(!!)نداریم)
 

rahavibora

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
29 مارس 2014
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
1
سن
30
یه بار یکی از بچه ها(شاهین) که ازش زیاد خوشم نمیاد sms داد که بیا با هم بریم بیرون. حمید رو هم بگو بیاد. منم به حمید sms دادم که "حمید این شاهینو بپیچون.اصلا باهاش حال نمیکنم." بعد یه sms از شاهین اومد که گفته بود "با من بودی؟" .... من تازه فهمیدم که sms رو اشتباهی به شاهین دادم!!!

بعد برا اینکه گوه نشم گفتم "آره.چطور مگه؟" :D
اونم جواب داد "آخه نوشتی حمید"
منم گفتم "باو حواسم نبود داشتم فیلم میدیدم. کلا" با حمید حال نمیکنم. خودمون دوتای بریم بیرون" (در حالی که حمید رفیق فابمه :lol: )

فکر کنم باورش شد :D
اونروزم با شاهین 4 ساعت بیرون بودم :wacko:
یوهاها از دماغت دراومده!!!!!
 

Danitondar

Registered User
تاریخ عضویت
22 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
727
لایک‌ها
211
محل سکونت
Bandarabbas
سال نو مبارک

چند وقت پیش اومدیم تهران ، از آخرین بار هم که اومدیم یه مدتی میگذشت برای همین یه جورایی مترو ندیده بودیم.
حالا اومدیم که با مترو بریم از این بلیت های معمولی گرفتیم ، منو بگو دیگه گفتم جا به این شیکی لابد این کارت هاش RFID داره
وقتی نگه میداری جلوی این ماسماسک ها خودش ثبت میکنه ، حالا ما دو ساعت همینجور روی اینا نگه داشتیم گفتم شاید خرابه
رفتم یکی دیگه :دی
یه خانومی گفت آقا این از اونا نیست من نفهمیدم منظورش چیه گفتم بیخیال ادامه میدیم :))
خدا خیرش بده اومد کارته رو از دستم گرفت خودش زد.
آبرو ریزی شد :D
 

iran98

Registered User
تاریخ عضویت
21 نوامبر 2011
نوشته‌ها
324
لایک‌ها
45
محل سکونت
iran
سال نو مبارک

چند وقت پیش اومدیم تهران ، از آخرین بار هم که اومدیم یه مدتی میگذشت برای همین یه جورایی مترو ندیده بودیم.
حالا اومدیم که با مترو بریم از این بلیت های معمولی گرفتیم ، منو بگو دیگه گفتم جا به این شیکی لابد این کارت هاش RFID داره
وقتی نگه میداری جلوی این ماسماسک ها خودش ثبت میکنه ، حالا ما دو ساعت همینجور روی اینا نگه داشتیم گفتم شاید خرابه
رفتم یکی دیگه :دی
یه خانومی گفت آقا این از اونا نیست من نفهمیدم منظورش چیه گفتم بیخیال ادامه میدیم :))
خدا خیرش بده اومد کارته رو از دستم گرفت خودش زد.
آبرو ریزی شد :D
داداش پیش میاد زیاد بهش فکر نکن
 

Danitondar

Registered User
تاریخ عضویت
22 سپتامبر 2011
نوشته‌ها
727
لایک‌ها
211
محل سکونت
Bandarabbas
قضیه مال چند وقت پیشه الان فقط سوژه خنده است :D
 

panda2

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2013
نوشته‌ها
412
لایک‌ها
332
محل سکونت
تهران
سلام؛باز امدم با یک خاطره خز و خیل!:)
آقا من بچگی تعزیه می خوندم بچه شمر خون بودم:)؛عموم و پسرعموهام ولی تعزیه خون های حرفه ای و کار بلدی بودند و هستند؛این داستان مال 11 سال پیشه؛یه روز من دستگاه سی دی یکی از فامیل ها رو گرفته بودم؛یه تلویزیون سیاه و سفید توشیبا:) هم تو خونه داشتیم(البته خونه بابابزرگم اینا زندگی میکردیم اون موقع)
بعد من و پسر عموم به بهونه تعزیه نگاه کردن؛و یاد گرفتن رفتیم تو یکی از اتاق ها و درم قفل کردیم و برقها هم خاموش!بعد فیلم بوق گذاشتیمو داشتیم نگاه می کردیم؛حالا فکر کن عموم به ما شک کرده بود؛و هی میاد از جلو در رد میشه میبینه هیچ صدایی در نمیاد؛ما که محو تماشای فیلم بوق :) بودیم یهو در به ضرب باز شد؛و عموم که خیلی بداخلاق و سخت گیر خشکه مذهب هست پرید داخل،و دید که ما داریم چی میبینیم!!بعد یهو محکم چند باز زد تو سر خودش و از حال رفت؛ما هم فلنگو بستیم و از دیوار حیاط کشیدیم بالا و تا صبح رو پشت و بوم ها بودیم و از ترس پایین نیومدیم؛خلاصه خیلی ضایع بود و وحشتناک:)
 

لایور

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
200
لایک‌ها
420
سلام
اینو براتون بگم :cool:
دیرووز تو کرج دختره داشت با مامانش میرفتن اقا دختره هی آمار میداد مادرو دختر چادر پوشیده بود :general609:
اقاااااا منم بدبخت :)
بلند شدم شمارمو نوشتم از پشت سریع رفتم گفتم میرسم بهش شمارمو میزارم تو دستش حتما زنگ میزنه :D
اقا از پشت رسیدم حواسم نبود جای اینکه بزارم دست دختره گذاشتم دست ننش
یهوووو دیدم جیغو داد شروع شد:mad:
مادر ق..هوه خجالت نمیکشی {سبک ترین فوش نصبت به بقیه فوشاش همین بود}:general405:
اقااااا مارو میگی
از طرفی به خنگیت خودم دارم میخندم از طرفی
کورکو پرم همش ریخت
زورکی فرار کردیممممممم
 

pooria-ir

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2011
نوشته‌ها
6,492
لایک‌ها
2,424
محل سکونت
Tehran
سلام
اینو براتون بگم :cool:
دیرووز تو کرج دختره داشت با مامانش میرفتن اقا دختره هی آمار میداد مادرو دختر چادر پوشیده بود :general609:
اقاااااا منم بدبخت :)
بلند شدم شمارمو نوشتم از پشت سریع رفتم گفتم میرسم بهش شمارمو میزارم تو دستش حتما زنگ میزنه :D
اقا از پشت رسیدم حواسم نبود جای اینکه بزارم دست دختره گذاشتم دست ننش
یهوووو دیدم جیغو داد شروع شد:mad:
مادر ق..هوه خجالت نمیکشی {سبک ترین فوش نصبت به بقیه فوشاش همین بود}:general405:
اقااااا مارو میگی
از طرفی به خنگیت خودم دارم میخندم از طرفی
کورکو پرم همش ریخت
زورکی فرار کردیممممممم



مادر قهوه غلط است
مادر قح...به





Sent from my Nokia lumia 820 italy_232 using Tapatalk
 

extract

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2010
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
109
محل سکونت
همه جای ایران سرای من است!
سلام
دوستان من همین الان اتفاقی تو ی تاپیک دیگه متوجه وجود همچین تاپیکی شدم ک مضمون باحال و محتوی باحالتری داشت خدایی خاطرات بعضی از دوستان باحال بود..
ی خاطره هم از ما:
آقا -7 سالم بود برا اولین بار برام کیکرز خریدن (کفش نیم بود مارک کیکرز) منم بلا نسبت خ*رکیف دیگه خودمو نمیشناختم
زمستون بود و محله ما اسفالت نشده بود اون موقع کلا خیلی از جاهاش شهر هنوز جاده خاکی بود
را افتادم ب سمت بقالی محل ک صاحبش اقایی ب اسم اجاقی بود
وسط راه ی تپه کوچیک ب ارتفاع یک متر گل بود منم جوگیر و کیکرز ب پا را افتادم مستقیم از تو گله اومدم ک محکی ب زنم ب کفشام
چشتون روز بد نبینه س چهار قدم اول رو سنگین برداشتم ک وستای راه اصطلاحا چقیدم تو گل اون وسط بالای تپه ی گل گیر کردم
تقریبا ی یک ساعتی رو اونجا بودم ک با گریه ، زاری میکردم ک اقای اجاقی تورو خدا بیا (اخه مغازش بسته بود) :تورو خدا بیا مغازتو باز کن منو ببین
بعد ی یک ساعت - یک ساعت و نیم ی خانومی اومد و حال زار منو دید و بنده خدا با اومد وسط گل منو بغل کرد و کشید بیرون طوری ک کفشام جا موند اونا رو با دست دراورد
گفت پسرچون چرا رفتی اون تو ، منم با بغض و گریه گفتم اخه کیکرز دارم!!!!
ایییییییییییییییییییییییی روزگاار
ببخشید اگه خیلی باحال نبود برا اولین خاطره!
 

extract

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2010
نوشته‌ها
335
لایک‌ها
109
محل سکونت
همه جای ایران سرای من است!
ی خاطره دیگه ک برا یکی از دوستام اتفاق افتاد
چند ماه پیش با چندتا از دوستا زده بودیم بیرون و مکانی نشسته بودیم ک یهو دوستم زد تو صورتش و گفت وای خدا ضایع شدم ، ابروم رفت
گفتم چی شد
گفت دختره شبنم دوست دختر پسرعموم بود؟(دختره هم دانشگاهی این دوست ماست و باهم سلام علیک دارن و شماره همو دارن)
گفتم خو، گفت ی اس ام اس اشتباه برای من فرستاد (ک متن پیام اینبود ک ی نفر دختره رو ب بدترین شکل ممکن صدا میزنه ک : **** بیا بیرون. دختره هم اشتباها اینو برای دوست من فوروارد میکنه)
بعد دوباره پیام داده ک وای ببخشید اشتباه فرستام شرمنده ، ابرو برام نموند توروخدا ببخشید و از این حرفا، منم براش فرستادم اشکال نداره پیش میاد من متنتونو پاک میکنم خیالتون راحت
منم گفت خو چی شده؟
گفت هیچی من پیام دختره رو برای دوست دخترم شیوا فرستادم ک شیوا ببین شبنم چی رو اشتباهی برای من فرستاده و بعد متن پیام اون دختره (دوست دختر رفیقم با دوست دوختر پسرعموی رفیقم با هم دوستن)
منم گفتم خو ک چی؟
گفت هیچی منم اشتباهی اون پیامو با ضمیمه توضیحش برای خود دختر شبنم فرستادم!!!
گفتم خاک برسر خاله زنکت کنن ک تحمل نداری ی پیام اشتباهی برات بفرستن، بدبخت، تو حالا از خود دختره کمتری.....
هیچی دیگه باور کنید فشارش افتاد!!! این رفیق ما.
خلاصه دوست ما مراتب گو*ه خوری رو نسبت ب این دختره بجا آورد و این وسط پسرعموی دوستم ک در جریان کل ماجرا قرار میگیره برمیگرده ب دوست دخترش شبنم میگه خ توام کم نمی اوردی ی پیام دیگه چرت و پرت میفرستادی....
 

tzar

Registered User
تاریخ عضویت
27 فوریه 2013
نوشته‌ها
76
لایک‌ها
194
12 عید یکی از فامیلای دورمون که باهاش رو دربایستی داریم موقع خداحافظی روبوسی برگشت بهم گفت ایشالا عروسیت منم اومدم بگم ایشالا عروسی بچه هاتون یهویی گفتم همچنین عروسی شما تا دو روز احساس شرمندگی میکردم
شانسی که اوردم رفت تا سال دیگه
 

re220

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آپریل 2014
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
6
سن
28
محل سکونت
یزد
یبار عاغا داشتم تو مدرسه شیطونی میکردم پشتم به طرف در ورودی اتاق ناظم مدرسه بود یهو یکی از پشت زد پس گردنم فکر کردم یکی از بچه ها شوخی کرده بدونی برگردم ببینم کیه منم فحشش دادم گفتم مرض دادری دیووس وقتی دیدم ناظم اخ نمیدونین چه حالی شدم خیلی ضایع شدم بعدش تا می خوردم دوباره زدم نامرد:general406:
http://www.uoouoochat.ir
 

reza-shayer

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2014
نوشته‌ها
101
لایک‌ها
71
سن
38
محل سکونت
غرب 021
اقا دوران دبیرستان بود. چشمتون روز بد نبینه
ی بابامون تازه برامون یه ان95 خریده بود(اون موقع ابهتی داشت در حد بی ام دبلیو) و ما هم پرش کرده بودیم از فیلم های مثبت 18 و میبردیم مدرسه جلو یچه ها کلاس میزاشتیم و اینا
خلاصه یه روز نمیدونم کدوم بی پدری امار ما رو به معاون مدرسه داد و اومدن ما رو خفت کردن و گوشی رو در اوردن از جیبمون
خلاصه خدا رو شکر گوشی ما رمز داشت. رفتیم تو دفتر معاون گفت رمزش رو بزن ببینم. منم که میدونستم رمزو بزنم از مدرسه اخراجم گفتم نمیشه اقا شرمنده فیلم خانوادگی توشه نا محرم نباید ببینه(تیریپ تغس)
خلاصه پا شد 4 تا داد زد و دید نه من اصلا وا نمیدم گفت خب عیب نداره. رفت از پایین خدمتکار زن مدسه رو صدا کرد گفت باز کن کوکب خانم ببینه
من که شوک شده بودم گفتم نمیشع تو فیلم ها بابام لباس درستی تنش نیست:)
خلاصه اونا هم زنگ زدن خونه همون موقع و بابای ما پا شد اومد مدرسه. رمز رو ناچارا زدیم و بابامون دید و خلاصه از اون موقع بود که دوباره با 1100 ارتباط ویژه ای برقرار کردیم:p برای چند ماه
 

panda2

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2013
نوشته‌ها
412
لایک‌ها
332
محل سکونت
تهران
اقا دوران دبیرستان بود. چشمتون روز بد نبینه
ی بابامون تازه برامون یه ان95 خریده بود(اون موقع ابهتی داشت در حد بی ام دبلیو) و ما هم پرش کرده بودیم از فیلم های مثبت 18 و میبردیم مدرسه جلو یچه ها کلاس میزاشتیم و اینا
خلاصه یه روز نمیدونم کدوم بی پدری امار ما رو به معاون مدرسه داد و اومدن ما رو خفت کردن و گوشی رو در اوردن از جیبمون
خلاصه خدا رو شکر گوشی ما رمز داشت. رفتیم تو دفتر معاون گفت رمزش رو بزن ببینم. منم که میدونستم رمزو بزنم از مدرسه اخراجم گفتم نمیشه اقا شرمنده فیلم خانوادگی توشه نا محرم نباید ببینه(تیریپ تغس)
خلاصه پا شد 4 تا داد زد و دید نه من اصلا وا نمیدم گفت خب عیب نداره. رفت از پایین خدمتکار زن مدسه رو صدا کرد گفت باز کن کوکب خانم ببینه
من که شوک شده بودم گفتم نمیشع تو فیلم ها بابام لباس درستی تنش نیست:)
خلاصه اونا هم زنگ زدن خونه همون موقع و بابای ما پا شد اومد مدرسه. رمز رو ناچارا زدیم و بابامون دید و خلاصه از اون موقع بود که دوباره با 1100 ارتباط ویژه ای برقرار کردیم:p برای چند ماه
:)احسنت آقا گل شادمون کردی:)
 

reza-shayer

Registered User
تاریخ عضویت
16 فوریه 2014
نوشته‌ها
101
لایک‌ها
71
سن
38
محل سکونت
غرب 021
در راه این فیلم های مثبت 18 چه مرارت ها که نکشیدیم ما دوران دبیرستان
یادش بخیر
حالا یه دون دیگه هم هست الان حال ندارم تایپ کنم بعدا میام میگم
 

panda2

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2013
نوشته‌ها
412
لایک‌ها
332
محل سکونت
تهران
در راه این فیلم های مثبت 18 چه مرارت ها که نکشیدیم ما دوران دبیرستان
یادش بخیر
حالا یه دون دیگه هم هست الان حال ندارم تایپ کنم بعدا میام میگم
زود بیا بگو منتظریم آقا گل
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا