mohamad elx
Registered User
سلام دوستان
خاطره من زیاد ضایع شدن توش نیست ولی باحاله تعریف میکنم براتون
سال سوم دبیرستان بودیم از طرف مدرسه رفتیم اردو
با اتوبوس رفتیم به یک منطقه ای کرمانشاه به نام
این منطقه یه دیاچه ای داشت که ابش فوق العاده فوق العاده سرد بود !!
در این حد که پاتو نمی تونستی بذاری تو اب اگر هم میذاشتی بعد چند دقیقه از شدت سرما قرمز میشد !!
اقا ما هم اومدیم چندتا از رفیقامون رو جمع کردیم دست و پای یه نفر رو گرفتیم که بندازیمش تو اب (تاکید میکنم اب واقعا سر بود !)
خلاصه چهار نفر بودیم هر کدوم یه دست/پا اون شخص مذکور رو گرفتیم انداختیمش تو اب !
بعد این ازار ملت خیلی به دهنمون مزه کرده بود تقریبا این طرحو رو نصف بچه های کلاسمون اجراش کردیم !! حتی مدیر و ناظمون هم اومده بودن کمک !
داشتیم یکیو مینداختیم تو اب همه بچه ها جمع شده بودن با یک حالت ترحم به اون فرد نگاه میکردن ! (در این حد)
خلاص اقا یک ساعت کار ما این شده بود !!
فرایند گرفتن یک بچه هم سخت شده بود !
همه میترسیدن
چهار نفری میوفتادیم دنبال یه نفر اونم با سرعت هر چی تمام میدویید از کوه بالا میرفت و ... !!
این اخرا داشتیم یکیو منداختیم تو اب که مدیرمون گفت بچه ها محمد رو بگیرین نوبت اینه !!
اغا ما هم از ترس جفتش کرده بودیم... با سرعت هر چه تمام به سمت کوه های اون منطقه دویدم تا بلکه سرما نخوردم و نندازنم تو اب که یهو قهرمان دو میدانی ناحیه ( خا** مال) افتاد دنبالم
منم ده بودو اونم میدویید !
اون اخرا گیرم اورد
منم در حالی که نفس نفس میزدم مدیر و ناظم گرفتنم و انداختن تو اب یخ !!
حتی گوشیم ه تو جیبم بود به اونم رحم نکردن !
خاطره من زیاد ضایع شدن توش نیست ولی باحاله تعریف میکنم براتون
سال سوم دبیرستان بودیم از طرف مدرسه رفتیم اردو
با اتوبوس رفتیم به یک منطقه ای کرمانشاه به نام
این منطقه یه دیاچه ای داشت که ابش فوق العاده فوق العاده سرد بود !!
در این حد که پاتو نمی تونستی بذاری تو اب اگر هم میذاشتی بعد چند دقیقه از شدت سرما قرمز میشد !!
اقا ما هم اومدیم چندتا از رفیقامون رو جمع کردیم دست و پای یه نفر رو گرفتیم که بندازیمش تو اب (تاکید میکنم اب واقعا سر بود !)
خلاصه چهار نفر بودیم هر کدوم یه دست/پا اون شخص مذکور رو گرفتیم انداختیمش تو اب !
بعد این ازار ملت خیلی به دهنمون مزه کرده بود تقریبا این طرحو رو نصف بچه های کلاسمون اجراش کردیم !! حتی مدیر و ناظمون هم اومده بودن کمک !
داشتیم یکیو مینداختیم تو اب همه بچه ها جمع شده بودن با یک حالت ترحم به اون فرد نگاه میکردن ! (در این حد)
خلاص اقا یک ساعت کار ما این شده بود !!
فرایند گرفتن یک بچه هم سخت شده بود !
همه میترسیدن
چهار نفری میوفتادیم دنبال یه نفر اونم با سرعت هر چی تمام میدویید از کوه بالا میرفت و ... !!
این اخرا داشتیم یکیو منداختیم تو اب که مدیرمون گفت بچه ها محمد رو بگیرین نوبت اینه !!
اغا ما هم از ترس جفتش کرده بودیم... با سرعت هر چه تمام به سمت کوه های اون منطقه دویدم تا بلکه سرما نخوردم و نندازنم تو اب که یهو قهرمان دو میدانی ناحیه ( خا** مال) افتاد دنبالم
منم ده بودو اونم میدویید !
اون اخرا گیرم اورد
منم در حالی که نفس نفس میزدم مدیر و ناظم گرفتنم و انداختن تو اب یخ !!
حتی گوشیم ه تو جیبم بود به اونم رحم نکردن !
Last edited: