Persiana
مدیر بازنشسته
ايران
حسين منزوى
ايران، صداى خسته ام را بشنو اى ايران
شكواى ناى خسته ام را بشنو اى ايران
ميخوانم آوازى ميان ضرب توفانها
ميخوانمت با رعد و برق و باد و بارانها
آواز من هر چند ايرانم غمانگيز است
با اين همه از عشق، از عشق تو لبريز است
من از دماوند و سهندت قصه ميگويم
ز كوههاى سربلندت قصه ميگويم
ز رودهايت، اشكهاى غرقه در خونت
ز خشم كرخه، زارى هاى كارونت
در ذهن من ريگ روانت نيز سرسبز است
حتى كويرت نيز بي پاييز سرسبز است
ديگر چه جاى باغ هاى چون بهشت تو
اي در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو
اوج ستون هاى بلند تخت جمشيدت
از سربلندى سر رسانيده به خورشيدت
پروا مکن از اين شکستن ها که در سرجام
ايران من تو کاميابى دشمنت ناکام
من دانمت اما که جاى ايستادن نيست
مى دانمت جاى به گرداب افتادن نيست
ايران من اى يادگار يادگارانم
اى کوکب پيشانى تاريخ، ايرانم
ايرانم اى سيلاب درياگوى درياجوى
از آن سوى تاريخ ره طى کرده تا اين سوى
جويى که از سرچشمه ى آيينه ات جاريست
خونى که از زخم عميق سينه ات جاريست
مى شويد از دل هاى ما هم زنگ غم ها را
همراه تو با خود به دريا مى برد ما را
ايران من اى يادگار يادگارانم
اى کوکب پيشانى تاريخ، ايرانم
پ.ن. ممکنه در نوشتن برخىابيات يا مصرع ها دچار اشتباه شده باشم چون اين شعر را هم سال ها پيش در آهنگىاز کوروش يغمايى شنيده بودم و در جايى يادداشتش کرده بودم. لطفا دعوايم نکنيد اگر جاهاييش اشتباه شده است :blush:
.
حسين منزوى
ايران، صداى خسته ام را بشنو اى ايران
شكواى ناى خسته ام را بشنو اى ايران
ميخوانم آوازى ميان ضرب توفانها
ميخوانمت با رعد و برق و باد و بارانها
آواز من هر چند ايرانم غمانگيز است
با اين همه از عشق، از عشق تو لبريز است
من از دماوند و سهندت قصه ميگويم
ز كوههاى سربلندت قصه ميگويم
ز رودهايت، اشكهاى غرقه در خونت
ز خشم كرخه، زارى هاى كارونت
در ذهن من ريگ روانت نيز سرسبز است
حتى كويرت نيز بي پاييز سرسبز است
ديگر چه جاى باغ هاى چون بهشت تو
اي در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو
اوج ستون هاى بلند تخت جمشيدت
از سربلندى سر رسانيده به خورشيدت
پروا مکن از اين شکستن ها که در سرجام
ايران من تو کاميابى دشمنت ناکام
من دانمت اما که جاى ايستادن نيست
مى دانمت جاى به گرداب افتادن نيست
ايران من اى يادگار يادگارانم
اى کوکب پيشانى تاريخ، ايرانم
ايرانم اى سيلاب درياگوى درياجوى
از آن سوى تاريخ ره طى کرده تا اين سوى
جويى که از سرچشمه ى آيينه ات جاريست
خونى که از زخم عميق سينه ات جاريست
مى شويد از دل هاى ما هم زنگ غم ها را
همراه تو با خود به دريا مى برد ما را
ايران من اى يادگار يادگارانم
اى کوکب پيشانى تاريخ، ايرانم
پ.ن. ممکنه در نوشتن برخىابيات يا مصرع ها دچار اشتباه شده باشم چون اين شعر را هم سال ها پيش در آهنگىاز کوروش يغمايى شنيده بودم و در جايى يادداشتش کرده بودم. لطفا دعوايم نکنيد اگر جاهاييش اشتباه شده است :blush:
.