برگزیده های پرشین تولز

اختلاف عقیده و افکار با پدر و مادرم

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
راستش من خیلی با پدر و مادرم اختلاف عقیده و طرز فکر داریم
مثلا مامانم همیشه میگه باید نماز اول وقتتو بخونی در حالی که من اصلا به نماز خوندن و این چیزا اعتقادی ندارم
اگرم نماز نخونم همش جنگ اعصابه و میشم بدترین فرزند دنیا و اگه بخونم میشم بهترین فرزند دنیا
همینطور در مورد روزه و بقیه فرایض مذهبی هم وضع همینطوره
در مورد لباس پوشیدن و آرایش مو و اصلاح صورت و ریش هم نمی تونم به دلخواه خودم عمل کنم و باید طبق عقاید پدر و مادرم باشم
مادرم خیلی مذهبیه حتی صدای موسیقی هم توی خونه نمی تونه یه لحظه پخش بشه
این وضع برام قابل تحمل نیست از شما ها هم کسی هست همچین مشکلی داشته باشه
در حالی که الان بیست سالم هست ولی هنوز انگار نمی تونم در امور شخصی مستقل تصمیم بگیرم
لطفا راهنمایم کنید چون دیگه صبرم داره تموم میشه
:wacko::wacko::wacko::wacko::wacko:

سلام دوست عزیز،
اول بگم که از حرفام قصد توهین به هیچ عنوان ندارم ، اگه فکر کردی توهینی بهت شد و خواستی تلافی کنی توی پی ام بگو که یوزر جدیدت بن نشه :دی
ببین خب جلوی پدرو مادری که نتونستن فرزندشونو با عقاید خودشون بار بیارن به راحتی میشه واساد و عقیده خودتو پیاده کنی! البته این کارو نکن چون خدارو خوش نمیاد! جدی میگم! سعی کن وقتی پیش اونایی عقایدشون رو محترم بشماری و احترام بزاری!
به نظر من بهتره بری پیش مشاوری چیزی ، و اگه لازم شد از پدر و مادر خواهش کنی که باهات بیان.
ولی در این مورد بهترین راه مستقل شدن هست! ، مثل اون فیلمه که پسره همجـــــــــــنص گرا هست (بابی) و میره یه جایی زندگی میکنه که آزاده و از خونواده هم دور باشه :دی
اگه میتونی کاری چیزی پیدا کنی ، برو و خونه مجردی بگیر. البته مشکلات هست ولی خب میارزه به اینکه آدم از همچین فضایی بره بیرون ، حتی من حاظر بودم عملگی کنم ولی از همچین خونه ای برم.
بازم میگم قصدم توهین نبود ، تا وقتی پیش اونایی باید به اعتقاداتشون احترام بزاری پسرشونی و خونه هم متعلق به اوناس! پس زیاد شاخ نشو ... :دی
خدانگهدار - کاری داشتی تو پی ام بگو من این گفت و گوی آزاد زیاد نمیام
 

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
:lol:
تو دیگه وضعت خیلی خرابه
مجبوریم یواش یواش اصلاحات ایجاد کنی اول اصفهانی گوش کنی بعد بیای مثلن مستان گوش کنی بعد بری سراغ محسن نامجو و بعد مارلین منسون
در انجام فرایض مذهبی هم باید کوتاهی کنید.

سلام ! محسن نامجورو اتفاقاً باید بزاره آخر! مگه آلبوم آخرشو گوش ندادی؟!
 

P-khakestari

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,361
لایک‌ها
290
سن
64
نه بابا
هجرت چیه...
بشین تو خونه و به حرفشون گوش بده.
به عبارت دیگه آدم باش!:)
شوخی
 

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
نه بابا
هجرت چیه...
بشین تو خونه و به حرفشون گوش بده.
به عبارت دیگه آدم باش!:)
شوخی

سلام دوست عزیز
ایشون بیست سالشونه! اولن تا کی بشینه توی خونه و به حرف پدر و مادر گوش بده؟ :)
اگه میتونه بره کار کنه و به قول محمد عزیز توی اجتماع هم گلیم خودشو از آب بکشه بیرون خیلی خوبه که مستقل بشه.
 

پتان

Registered User
تاریخ عضویت
23 دسامبر 2008
نوشته‌ها
747
لایک‌ها
66
محل سکونت
In The Sky Of Market Posts:10652
اصلا حسابشون نکن .. سعی کن مستقل باشی ... اگه نه ه رکاری که دوس داری انجام بده هر وقت دقت کن هر وقت اونا بهت حرفی زدن حتما یه غری بزن خیلی تاثیر داره باهاشون مثل خودشون رفتار کن مقابله به مثل خیلی خوب جواب میده
 

P-khakestari

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,361
لایک‌ها
290
سن
64
اصلا حسابشون نکن .. سعی کن مستقل باشی ... اگه نه ه رکاری که دوس داری انجام بده هر وقت دقت کن هر وقت اونا بهت حرفی زدن حتما یه غری بزن خیلی تاثیر داره باهاشون مثل خودشون رفتار کن مقابله به مثل خیلی خوب جواب میده

کاملا تکذیب میشه
پدر و مادر مسافرانی هستند و ما میزبان آنها
پس به هیچ وجه تندی نبینم.
اگر دیدم خودم میام پار... میکنم.
 

s e v d a

Registered User
تاریخ عضویت
19 آگوست 2009
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
1,498
محل سکونت
Earth
من خواستم چواب بدم دیدم تعداد پستتون 0 و رجیستر 2010 هستین بی خیال شدم.
شرمنده.خودمم تو یه تایپک قبلنا یه مشاوره ای از دوستان گرفتم

این دوستمون حتما روش نمیشده که با یه آیدی جدید اومده دیگه :eek:

برای شما چه فرقی داره شما اگه واقعا میتونی کمکش کنی کمکش کن :eek:

چه فرقی داره فکر کن 100000تا پست داره

منم یه رفیق دارم 25 سالشه همینجوریه، واقعا مادرش زندگی واسش نذاشته :eek:

خدا ازش نگذره :eek:

نه بابا
هجرت چیه...
بشین تو خونه و به حرفشون گوش بده.
به عبارت دیگه آدم باش!:)
شوخی

شما چیزی نمیدونی مجبور نیستی بیای اینجا چرت و پرت بگی :eek:
 

PersianMohammad

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
2,061
لایک‌ها
92
سن
39
محل سکونت
Tehran
نه بابا
هجرت چیه...
بشین تو خونه و به حرفشون گوش بده.
به عبارت دیگه آدم باش!:)
شوخی

من تجربه شخصیم رو گفتم؛ خیلی زجر کشیدم خیلی حرف شنیدم، خیلی خیلی بیشتر از اون چیزی که شما فکرش رو حتی کنی سختی کشیدم ! اما الان راحتم؛ ارزشش رو داشت شاید الان بابای من دل خوشی ازم نداشته باشه، اما مطمئنم کاری نکردم که اون حق داشته باشه از من دلخور باشه !
 

shahkey

Registered User
تاریخ عضویت
16 نوامبر 2005
نوشته‌ها
1,235
لایک‌ها
5
کاملا تکذیب میشه
پدر و مادر مسافرانی هستند و ما میزبان آنها
پس به هیچ وجه تندی نبینم.
اگر دیدم خودم میام پار... میکنم.
شما دیگه خیلی تند رو هستی!
دین و مذهب هر فرد فقط و فقط به خودش مربوط هست و هیچ کس(حتی پدر و مادر) حق دخالت در این مورد رو ندارن!
من نمیگم احترامشون رو نگه ندار!
میگم سعی کن دلیل قانع کننده ای برای کارت بهشون بگی.
 

sh3ll

Registered User
تاریخ عضویت
29 جولای 2009
نوشته‌ها
1,177
لایک‌ها
25
سن
36
محل سکونت
ایــــ تهران ــــران
بحث رو بیشتر از این منحرف نکنین


سه سال پیش، حدود 2سال بود که منم به وضعیت شما گرفتار بودم؛ بابا همیشه سفت و سخت برخورد میکرد، با دیگرانی که اهمیتی اندازه بچه هاش نداشتند؛ بیشتر مدارا و همراهی میکرد تا من که به پدر احتیاج داشتم... تو اون دو سال بدترین زجر های زندگیم رو کشیدم... سخت گیری های بیجا، کوچک کردن من، بدرفتاری جلو کس و ناکس، .... همه و همه دوسال تمام ادامه داشت؛ قبلش هم بود اما نه به این شدت
نه من اینقدر به شدت احساس میکردم نه رفتار اون به این شدت بود...
گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه من عاشق شدم؛ یه سری مسائل پیش اومد و یه سری مکافات ها ! که حتی با یه آی دی دیگه اومدم پی تی و تاپیکش هم هنوز هست ! : http://forum.persiantools.com/t80645.html
خیلی ها مسخره کردن خیلی ها تیکه انداختن و رفتارشون کم و بیش مشابه بابا بود...

بگذریم....

تو اون تاپیک دیگه صحبتی نکردم، اما 24 تیر همون سال عقد کردم؛ حدود 6 یا 5 ماه بعدش بابا فهمید؛ تهدید به قتلم کرد و ... حتی مامان که گفته بود کمکم میکنه و اینا؛ زنگ زد خونه خانمم اینا و گفت دخترت رو بیوه میکنم و ...
چند نفری از اقوام و دوست و آشنا مطلع شدن؛ پادرمیون کردن و بعد هم کمی نرم شد اوضاع... حالا سه سال میگذره، بابا هنوز که هنوزه با من ناسازگاره، خانمم رو اصلا آدم حساب نمیکنه، بقیه خانواده هم کم و بیش همینطورین، صحبتشون هم اینه که محمد رفت سر خود هرکاری دلش خواست کرد، حالا حقشه طرد بشه...


اما اینطرف قضیه؛ من بدون هیچ کمکی از پدر و مادرم؛ روی پای خودم و صد البته با کمک ها و برباری های همسرم؛ یه خونه اجاره ای دارم؛ یه شرکت راه انداختم و درآمد نسبتا مناسبی دارم، و مهم تر از همه این مسائل؛ از زندگیمون راضی هستیم و احساس خوشبختی میکنیم.

به شما پیشنهاد میکنم اگه تحمل سختی کشیدن رو داری، اگه از هیچی نمیترسی، اگه میتونی حداقل از نظر مادیات به خودت اتکا کنی و محتاج نباشی، اگه تو راه تنها زندگی کردن دچار دوستان خلاف و راه های خراب نمیشی، اگه میتونی خودت رو کنترل کنی، و اگه به خدایی که اون بالاست، به هر دین و مذهبی که هست، اعتقادی داری، اون کاری رو کن که تو دلته... به قول بچه ها؛ هجرت کن.

کل پست ها یه طرف این پست دوستمون هم یه طرف!
17-18 سالم بود زدم بیرون! نه به خاطر این مشکلات چون هیچ کدمشون نبود، پدر و مادرم مذهبی بودن و هستن ولی هیچ وقت به من اصرار نکردن و گفتن خودت راهت رو پیدا کن، برادرهای بزرگترم هم همین طور و هر وقت کمک خواستم پشتم وایسادن...
از خونه زدم بیرون چون وقتش بود! همین! چرا فکر می کنید باید مشکلی به وجود بیاد تا برید...
از همون موقع با رفیقم یه خونه رهن کردیم تا حالا که 3-4 سال گذشته و هیچ مشکلی نه با خونه دارم نه با رفیقم که مثل داداشمه...
اون GF شو میاره مثل خواهرم باهاش رفتار می کنم و بالعکس...
پسر به یه سنی که رسید باید بره چه با مشکل چه بی مشکل!
بگرد دنبال یه رفیق خوب باهاش رو هم بریز، برید یه خونه کوچیک بگیرید و جفتی خرجو بدید...
قول میدم همه چی درست میشه فقط 2 سال اول مکافاته!
موفق باشی گل پسر:happy:
 

P-khakestari

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,361
لایک‌ها
290
سن
64
به نظرم خیلی خودخواهیه که پس از 20 سال که آدم رو به ثمر رسوندن بخاطر 4 تا اختلاف سلیقه دل پدر مادر رو بشکنیم بریم با رفیقمون یا چه می دونم دوست دختر و هزار تا زهر مار دیگه زندگی کنیم.
بر فرض که مشکل از طرف اونا باشه خوب چه اشکالی داره راجع به اعتقاداتشون فکر کنیم...
شاید حق با اونا باشه؟
مشکل همه ما آدما مخصوصا ما جوونا اینه که فقط حرف خودمون رو قبول داریم اما حرف کسی که 2 برابر ما سن داره رو قبول نداریم بخاطر همینه که همیشه دچار بن بست میشیم.
من اگر جای شما بودم به جای مشورت با جوونای بی تجربه مثل من با 4 تا آدم با تجربه و منطقی مشورت میکردم.
با تشکر
 

sh3ll

Registered User
تاریخ عضویت
29 جولای 2009
نوشته‌ها
1,177
لایک‌ها
25
سن
36
محل سکونت
ایــــ تهران ــــران
به نظرم خیلی خودخواهیه که پس از 20 سال که آدم رو به ثمر رسوندن بخاطر 4 تا اختلاف سلیقه دل پدر مادر رو بشکنیم بریم با رفیقمون یا چه می دونم دوست دختر و هزار تا زهر مار دیگه زندگی کنیم.
بر فرض که مشکل از طرف اونا باشه خوب چه اشکالی داره راجع به اعتقاداتشون فکر کنیم...
شاید حق با اونا باشه؟
مشکل همه ما آدما مخصوصا ما جوونا اینه که فقط حرف خودمون رو قبول داریم اما حرف کسی که 2 برابر ما سن داره رو قبول نداریم بخاطر همینه که همیشه دچار بن بست میشیم.
من اگر جای شما بودم به جای مشورت با جوونای بی تجربه مثل من با 4 تا آدم با تجربه و منطقی مشورت میکردم.
با تشکر

هیچ وقت در رابطه با دین با کسی کل کل نمی کنم و نخواهم کرد! ولی سن و سال هیچ ربطی به دین و مذهب نداره!
شما باید خودت بری دنبال دینت و مذهبت، خودت باید به این درجه برسی که بتونی تشخیص بدی ایا خدا هست یا نیست
ایا باید پرستش کرد یا نکرد؟! آیا معادی هم هست یا نیست؟! و هزار تا سوال دیگه!
اگر اینجور نشد میشه مسلمون شناسنامه ای که اگر نگم هممون حداقل 90% این مملکت این جوری هستن!
احترام گذاشتن هم خیلی خوبه ولی وقتی اختلاف سلیقه زیاد میشه باعث تنفر میشه پس قبل از حادثه پیشگیری باید کرد... بعضی ها میتونن کنار بیان بعضی ها نمی تونن! و دست به هزار تا کار دیگه مثل خودزنی و ... میزنن!
 

P-khakestari

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,361
لایک‌ها
290
سن
64
احترام گذاشتن هم خیلی خوبه ولی وقتی اختلاف سلیقه زیاد میشه باعث تنفر میشه پس قبل از حادثه پیشگیری باید کرد... بعضی ها میتونن کنار بیان بعضی ها نمی تونن! و دست به هزار تا کار دیگه مثل خودزنی و ... میزنن!

خوب این نشون میده خود طرف دچار مشکل نه خانوادش.
در هر صورت همه ما یک طرفه به قاضی رفتیم و اصلا نمیدونیم حرف پدر و مادرش چیه...
 

sh3ll

Registered User
تاریخ عضویت
29 جولای 2009
نوشته‌ها
1,177
لایک‌ها
25
سن
36
محل سکونت
ایــــ تهران ــــران
خوب این نشون میده خود طرف دچار مشکل نه خانوادش.
در هر صورت همه ما یک طرفه به قاضی رفتیم و اصلا نمیدونیم حرف پدر و مادرش چیه...

100 % حرف شما تایید میشه و ممکنه که اوضاع اینقدر هم حاد نباشه و ما تند رفته باشیم;)
 

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
کل پست ها یه طرف این پست دوستمون هم یه طرف!
17-18 سالم بود زدم بیرون! نه به خاطر این مشکلات چون هیچ کدمشون نبود، پدر و مادرم مذهبی بودن و هستن ولی هیچ وقت به من اصرار نکردن و گفتن خودت راهت رو پیدا کن، برادرهای بزرگترم هم همین طور و هر وقت کمک خواستم پشتم وایسادن...
از خونه زدم بیرون چون وقتش بود! همین! چرا فکر می کنید باید مشکلی به وجود بیاد تا برید...
از همون موقع با رفیقم یه خونه رهن کردیم تا حالا که 3-4 سال گذشته و هیچ مشکلی نه با خونه دارم نه با رفیقم که مثل داداشمه...
اون GF شو میاره مثل خواهرم باهاش رفتار می کنم و بالعکس...
پسر به یه سنی که رسید باید بره چه با مشکل چه بی مشکل!
بگرد دنبال یه رفیق خوب باهاش رو هم بریز، برید یه خونه کوچیک بگیرید و جفتی خرجو بدید...
قول میدم همه چی درست میشه فقط 2 سال اول مکافاته!
موفق باشی گل پسر:happy:

سلام
در کل حرف منم همینه ، وقتی بیست ساله شدی دیگه به فکر رفتن باش استارتر عزیز.
چه با خانواده بد چه خوب ، مگر شرای خاصی باشه و ...
موفق باشی
 

Black..Rose

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژانویه 2010
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
مستقل شو ! برو كار كن ، يه خونه اجاره كن .... حتي شده چند نفري ... خيلي ها رو ميشناسم .... حتي دختر ... خانوادش يه شهر ديگن اما تو مشهد كار و زندگي ميكنه و با دو نفر ديگه همخونست ...:eek::eek:
خوب مستقل شدن که کار راحتی نیست تازه سرکار هم برم با درآمدش که نمیشه حداقل در کوتاه مدت یه خونه اجاره کرد اونم توی تهران.در ضمن توی خانواده ما و شاید اکثر خانواده های ایرانی فرزند خانواده وقتی مستقل میشه که ازدواج کرده باشه و قبل از ازدواج معمولا نمیره برا خودش خونه اجاره کنه و اگر اینکارو بکنه یعنی تو روی پدر و مادرش ایستاده اونم مخصوصا تو خانواده ما که مذهبی و سنتی هست.
توی شهرستانم نمی تونم زندگی کنم چون هم شهرمو دوست دارم هم دانشگام اینجاست.
حق با پدر مادرته
اشکال از توئه
پدر و مادر من اگر 3 نصفه شب بیام خونه کسی کاری نداره
اگر معذرت میخوام روزی 5 تا فنچ هم بیارم باهام کاری ندارند.
با این حال میگم پدر و مادرت درست میگن
البته من میدونم محدودیت بیش از حد خوب نیست و بیشتر نتیجه عکس میده.
اما حرفشون درسته البته نه همه ی حرفشون

حوادث مملکت ما هم هیچ ربطی به دین نداره.
این میشه از آب گلالود ماهی گرفتن و تخریب دین
مگر سران حکومتی رو خدا منصوب کرده که میگید"که این نمازی که داری میخونی ببین چه کسایی درستش کردن "
ا.ن نماز رو درست کرده؟!
لطف کنید در مورد حرفی که میزنید دسته کم لحظه ای بیندیشید...
خوب من که نمی تونم 3 نصفه شب بیام اگرم بخوام دختر بیارم تو خونه که دیگه هیچی!!!!
تازه من پسرم اگر خواهر داشتم چی میشد!!
بحث رو بیشتر از این منحرف نکنین


سه سال پیش، حدود 2سال بود که منم به وضعیت شما گرفتار بودم؛ بابا همیشه سفت و سخت برخورد میکرد، با دیگرانی که اهمیتی اندازه بچه هاش نداشتند؛ بیشتر مدارا و همراهی میکرد تا من که به پدر احتیاج داشتم... تو اون دو سال بدترین زجر های زندگیم رو کشیدم... سخت گیری های بیجا، کوچک کردن من، بدرفتاری جلو کس و ناکس، .... همه و همه دوسال تمام ادامه داشت؛ قبلش هم بود اما نه به این شدت
نه من اینقدر به شدت احساس میکردم نه رفتار اون به این شدت بود...
گذشت و گذشت و گذشت تا اینکه من عاشق شدم؛ یه سری مسائل پیش اومد و یه سری مکافات ها ! که حتی با یه آی دی دیگه اومدم پی تی و تاپیکش هم هنوز هست ! : http://forum.persiantools.com/t80645.html
خیلی ها مسخره کردن خیلی ها تیکه انداختن و رفتارشون کم و بیش مشابه بابا بود...

بگذریم....

تو اون تاپیک دیگه صحبتی نکردم، اما 24 تیر همون سال عقد کردم؛ حدود 6 یا 5 ماه بعدش بابا فهمید؛ تهدید به قتلم کرد و ... حتی مامان که گفته بود کمکم میکنه و اینا؛ زنگ زد خونه خانمم اینا و گفت دخترت رو بیوه میکنم و ...
چند نفری از اقوام و دوست و آشنا مطلع شدن؛ پادرمیون کردن و بعد هم کمی نرم شد اوضاع... حالا سه سال میگذره، بابا هنوز که هنوزه با من ناسازگاره، خانمم رو اصلا آدم حساب نمیکنه، بقیه خانواده هم کم و بیش همینطورین، صحبتشون هم اینه که محمد رفت سر خود هرکاری دلش خواست کرد، حالا حقشه طرد بشه...


اما اینطرف قضیه؛ من بدون هیچ کمکی از پدر و مادرم؛ روی پای خودم و صد البته با کمک ها و برباری های همسرم؛ یه خونه اجاره ای دارم؛ یه شرکت راه انداختم و درآمد نسبتا مناسبی دارم، و مهم تر از همه این مسائل؛ از زندگیمون راضی هستیم و احساس خوشبختی میکنیم.

به شما پیشنهاد میکنم اگه تحمل سختی کشیدن رو داری، اگه از هیچی نمیترسی، اگه میتونی حداقل از نظر مادیات به خودت اتکا کنی و محتاج نباشی، اگه تو راه تنها زندگی کردن دچار دوستان خلاف و راه های خراب نمیشی، اگه میتونی خودت رو کنترل کنی، و اگه به خدایی که اون بالاست، به هر دین و مذهبی که هست، اعتقادی داری، اون کاری رو کن که تو دلته... به قول بچه ها؛ هجرت کن.
البته من که کارم به تهدید به قتل و این ها نرسیده :دی
اصولا هر چی که هست در درون من هست و گرنه در ظاهر الان مشکلی بین من و پدر و مادرم نیست.
کارم هم هنوز به عشق و عاشقی نکشیده و البته اگرم بخوام ازدواج کنم حتما باید کسی باشه که از لحاظ فرهنگی و مذهبی با معیار های خانوادمون جور باشه!
رابطه شما و پدرتون هم امیدوارم خوب بشه هر چه زودتر
توضيح بده چه جوري از اين جو خانوادگي آدمي مثل شما در آومد؟ البته 50 درصد اينجوري ميشن ! در رو هاي شما كجا بود
من تا سه چهار سال پیش مذهبی بودم مثل پدر و مادرم شاید از اونها هم بیشتر و عضو بسیج بودم و مسجدم رد نمی خورد ولی از سه چهار سال گذشته به این طرف به قول معروف با بزرگتر شدن و رشد عقلیم و همینطور مطالعاتی که در زمینه اسلام و تاریخ ادیان داشتم و ورود به دانشگاه به این نتیجه رسیدم که دین و مذهب ساخته دست انسانه و دیدم نسبت بهش عوض شد و کم کم ایمانمو از دست دادم.
تو این خونواده چطوری اینترنت راه پیدا کرده ؟:eek:
کامپیوتر و اینترنت رو زیاد بد نمی دونن ولی ماهواره رو خیلی بد می دونن.
من خواستم چواب بدم دیدم تعداد پستتون 0 و رجیستر 2010 هستین بی خیال شدم.
شرمنده.خودمم تو یه تایپک قبلنا یه مشاوره ای از دوستان گرفتم
راستش من خیلی با خودم کلنجار رفتم که با یوزر خودم پست بدم ولی دیدم روم نمیشه همینطور فکر کردم ممکنه توی وجهم در فروم تاثیر منفی بذاره یا خراب بشه و دیگه نتونم اینجا فعالیت کنم.
سلام دوست عزیز،
اول بگم که از حرفام قصد توهین به هیچ عنوان ندارم ، اگه فکر کردی توهینی بهت شد و خواستی تلافی کنی توی پی ام بگو که یوزر جدیدت بن نشه :دی
ببین خب جلوی پدرو مادری که نتونستن فرزندشونو با عقاید خودشون بار بیارن به راحتی میشه واساد و عقیده خودتو پیاده کنی! البته این کارو نکن چون خدارو خوش نمیاد! جدی میگم! سعی کن وقتی پیش اونایی عقایدشون رو محترم بشماری و احترام بزاری!
به نظر من بهتره بری پیش مشاوری چیزی ، و اگه لازم شد از پدر و مادر خواهش کنی که باهات بیان.
ولی در این مورد بهترین راه مستقل شدن هست! ، مثل اون فیلمه که پسره همجـــــــــــنص گرا هست (بابی) و میره یه جایی زندگی میکنه که آزاده و از خونواده هم دور باشه :دی
اگه میتونی کاری چیزی پیدا کنی ، برو و خونه مجردی بگیر. البته مشکلات هست ولی خب میارزه به اینکه آدم از همچین فضایی بره بیرون ، حتی من حاظر بودم عملگی کنم ولی از همچین خونه ای برم.
بازم میگم قصدم توهین نبود ، تا وقتی پیش اونایی باید به اعتقاداتشون احترام بزاری پسرشونی و خونه هم متعلق به اوناس! پس زیاد شاخ نشو ... :دی
خدانگهدار - کاری داشتی تو پی ام بگو من این گفت و گوی آزاد زیاد نمیام
نه دوست عزیز چه توهینی!
البته گفتم اصولا نمی خوام مستقل بشم یعنی فعلا نمی خوام و دلایلشم در بالا گفتم.
اصلا حسابشون نکن .. سعی کن مستقل باشی ... اگه نه ه رکاری که دوس داری انجام بده هر وقت دقت کن هر وقت اونا بهت حرفی زدن حتما یه غری بزن خیلی تاثیر داره باهاشون مثل خودشون رفتار کن مقابله به مثل خیلی خوب جواب میده

نمی خوام روم به روشون باز بشه.

در کل وضعیت برام آزار دهندست ولی نه در حدی که نفس کشیدن هم برام سخت باشه جوری که بخوام کلا خونرو ترک کنم.
 

08610023

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
531
لایک‌ها
9
محل سکونت
iran
مساله ای که هیچوقت کسی بهش توجه نمیکنه یا کم توجه میکنه تفاوت نسل هاست.

نسل گذشته به دلیلی که من اسمش رو کمبود اطلاعا ت ودسترس نبودن اطلاعات میدونم از لحاظ تربیتی نتونسته نسل خوبی رو درست کنه.
البته تا امروز که عصر اطلاعاته اینجوری بوده.
به نظرم تربیت فرزند با شیوه های پوسیده قدیمی و دهن به دهن شده باعث یان چیزا میشه.
کسی که 4 تا مقاله تربیتی خونده باشه میدونه چطور برخورد کنه که این مسائل تو خونه پیش نیاد
 
بالا