خرداد
کاربر فعال ادبیات
این چند سطر رو هم از دوبلینی های جیمز جویس داشته باشید
گابریل پشت در اتاق پذیرایی صبر کرد تا آهنگ والس تمام شود و به صدای سایش دامن ها و کشش پاها بر زمین گوش داد....هنوز از جواب تند ناگهانی دختر آشفته بود. او را دچار غمی کرده بود که می کوشید با مرتب کردن سردست ها و پاپیونش از خود دور کند. آن گاه از جیب جلیقه اش کاغذ کوچکی در آورد و به عنوان هایی که برای سخنرانی خود ترتیب داده بود نگاهی انداخت. درباره ی چند بیت شعر از رابرت براونینگ مردد بود چون بیم داشت که از فهم شنوندگانش بیرون باشد.نقل قسمت هایی از شکسپیر یا ملودی های ایرلندی که همه بفهمند بهتر بود. صدای زمخت پاشنه های مرد کشش کف پاهاشان به یادش انداخته که مرتبه ی فرهنگی آن ها با او تفاوت دارد.با نقل اشعاری که نمیفهمند فقط خودش را پیش آن ها دست می انداخت.
خیال می کردند می خواهد معلومات بالاترش رابه رخ آن ها بکشد.برای آن ها قافیه را می باخت هم چنان که برای دختر سرایدار باخت. لحن غلطی به صدای خود داده بود. تمام سخنرانی اش از سر تا ته اشتباه بود یک شکست کامل.
آری ! یک شکست کامل.....
اما دوست خوب من !
ما و ما و همه
در تب این همه افسون افسانه
با هذیان های تلخ شیرینمان
لحضاتی از خود یا دیگران را شیرین تر یا تلخ تر میکنیم !
شیرین تر یا تلخ تر فقط !
و همه ی ما حتا امپراتورها :
برسون با سینما
پاز با شعر
دالی با نقاشی
باخ با موسیقی
کامو با داستان
بکت با نمایش
و آیا جز تخفیف یا تشدید حسی در خواستگاران
از هنر
انتظار معجزه دیگری هم می رود ؟
صادق باشیم از اندوه و شادی هایمان
قالیچه ی تشریفاتی ببافیم
و پهنش کنیم زیر پاهای عالی چناب زندگی
تا او با کوله باری از پستانک از روی آن بگذرد !
در تعریف شعر بوریس پاسترناک نوشته اند:
این اشعار باید شفا بخش بیماری سل باشند......
شفا بخش این همه سل باشیم !
شفا بخش و تمام....امیدوارم خوشتان اومده باشه
گابریل پشت در اتاق پذیرایی صبر کرد تا آهنگ والس تمام شود و به صدای سایش دامن ها و کشش پاها بر زمین گوش داد....هنوز از جواب تند ناگهانی دختر آشفته بود. او را دچار غمی کرده بود که می کوشید با مرتب کردن سردست ها و پاپیونش از خود دور کند. آن گاه از جیب جلیقه اش کاغذ کوچکی در آورد و به عنوان هایی که برای سخنرانی خود ترتیب داده بود نگاهی انداخت. درباره ی چند بیت شعر از رابرت براونینگ مردد بود چون بیم داشت که از فهم شنوندگانش بیرون باشد.نقل قسمت هایی از شکسپیر یا ملودی های ایرلندی که همه بفهمند بهتر بود. صدای زمخت پاشنه های مرد کشش کف پاهاشان به یادش انداخته که مرتبه ی فرهنگی آن ها با او تفاوت دارد.با نقل اشعاری که نمیفهمند فقط خودش را پیش آن ها دست می انداخت.
خیال می کردند می خواهد معلومات بالاترش رابه رخ آن ها بکشد.برای آن ها قافیه را می باخت هم چنان که برای دختر سرایدار باخت. لحن غلطی به صدای خود داده بود. تمام سخنرانی اش از سر تا ته اشتباه بود یک شکست کامل.
آری ! یک شکست کامل.....
اما دوست خوب من !
ما و ما و همه
در تب این همه افسون افسانه
با هذیان های تلخ شیرینمان
لحضاتی از خود یا دیگران را شیرین تر یا تلخ تر میکنیم !
شیرین تر یا تلخ تر فقط !
و همه ی ما حتا امپراتورها :
برسون با سینما
پاز با شعر
دالی با نقاشی
باخ با موسیقی
کامو با داستان
بکت با نمایش
و آیا جز تخفیف یا تشدید حسی در خواستگاران
از هنر
انتظار معجزه دیگری هم می رود ؟
صادق باشیم از اندوه و شادی هایمان
قالیچه ی تشریفاتی ببافیم
و پهنش کنیم زیر پاهای عالی چناب زندگی
تا او با کوله باری از پستانک از روی آن بگذرد !
در تعریف شعر بوریس پاسترناک نوشته اند:
این اشعار باید شفا بخش بیماری سل باشند......
شفا بخش این همه سل باشیم !
شفا بخش و تمام....امیدوارم خوشتان اومده باشه