قله جاودانگی
نوشته : قاسم چراغی
بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی!
نوشته : قاسم چراغی
بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی!