برگزیده های پرشین تولز

اهداي عضو اهداي زندگيست

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
قله جاودانگی

نوشته : قاسم چراغی


بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !

بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !

بر قله ايستادم .
آغوش باز كردم .
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی !
تن را به باد صبح ،
جان را به آفتاب سپردم .
روح يگانگی
با مهر ، با سپهر ،
با سنگ ، با نسيم ،
با آب ، با گياه ،
در تار و پود من جريان يافت !
موجی لطيف ، بافته از جوهر جهان ،
تا عمق هفت پرده تن را ز هم شكافت .
" من " را ز تن ربود !
" ما " ماند ،
راه يافته در جاودانگی!
 

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
اهدای عضو اهدای زندگی است

نوشته : هادی وطنی- هموطن


اگر وصیت کنم برای اهدای خود ------------------ وگر وصیت کنم برای اعضای خود
هدیه کنم زندگی، به دیگران گاه فوت ------------------ زنده شود نام من، زنده شوم گاه موت
دل بده ای هوشیار، خویش به یزدان سپار ------------------ این تن خاکی نما، هدیه در این رهگذار
ای که تو خواهی به دهر، برای خود نام نیک ------------------ بیا به جشن نفس، برای فرجام نیک
یک شبه صد ساله ره، می روی ای جان من------------------ اگر که اهدا کنی، جمله ی اعضای تن
عضو تو تا زنده ای، مال تو باشد مدام ------------------ لیک چو آید اجل، کار تو گردد تمام
ضعف منست گر برم، این تن خود زیر خاک ------------------ گر بدهم عضو خود، می شوم از خویش پاک
وه چه خوش است زندگی، در کمک دیگران ------------------ شاد روان می شود، هرکه چنین داد جان
اینکه چگونه رویم، گزینشش حق ماست ------------------ مردن بی نام نیک، مردن عین فناست
هرچه در ایام عمر، خوبی و خدمت کنی ------------------ شکر خدا را کنی، از او اطاعت کنی،
در دم آخرهنوز، فرصت نیکی بجاست ------------------ هدیه ی اعضا یقین، نه مرگ عین بقاست
اگر که در زندگی زخویشتن غافلم------------------ وگر ندامت شده، زکرده ها حاصلم
یا که میسر نشد، توبه ز کار خطا ------------------ در دم آخر کنم، سپید این نامه را
زینت هستی کنم، برای خود نام نیک ------------------ پس بنهم پا به ره، برای فرجام نیک
نام نویسی کنم، برای اهدای عضو ------------------ زنده کنم خویش را، همره ابقای عضو
دل که نه در راه او، دل نه که نقش گل است ------------------ هرکه جز این ره رود، ز کار خود غافل است
گر بدهم قلب خویش، در دم آخر چه باک ------------------ چونکه دلم می تپد، نیست در این دل هلاک
یاد من ار جاودان، شود به دور جهان ------------------ به که بمیرم ولی، بدون نام و نشان
از تو شود چشم من، برای دیدن دوبار ------------------ برای ماندن کنم، جمله ی اعضا نثار
سود در آن زندگی که آخرش نیکی است ------------------ هدیه گر عضوها، فرد مداوم زی است
تا که بود "هموطن" حامی جشن نفس ------------------ هست خدای بزرگ، برهمه فریاد رس
 

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
اولين پيوند دو ريه بيمار مبتلا به فيبروز کيستيک در بيمارستان دکتر مسيح دانشوري با موفقيت انجام شد.



تيم جراحي به سرپرستي آقاي دکتر عزيزا.. عباسي و تيم بيهوشي به سرپرستي آقاي دکتر بديع الزمان رادپي و با حضور آقاي دکتر ضرغام احمدي جراح قلب ،دکتر مهرداد عرب، دکترابوالقاسم دانشور، دکتر ميرحسينی ، دکتر شيده دبير، دکتر پارسا و پرستاران وتکنسين هاي تواناي اطاق عمل پس از 12 ساعت تلاش بي وقفه، به انتظار بيمار نيازمند به پيوند ريه پايان بخشيدند و بيست و دومين پيوند ريه ايران را با موفقيت پشت سر گذاشت.
لازم به ذکر است دکتر عباس اردهالی رئيس بخش پيوند ريه دانشگاه ucla نيز در اين پيوند حضور فعال داشتند.
به گزارش روابط عمومي واحد پيوند، جواد رحماني پناه که دانشجويي سال سوم مديريت مي باشد به دنبال نارسايي تنفسي ، وابستگي صددرصد به مصرف اکسيژن و پس از بستري هاي مکرر به علت عفونت ريوي ، با پيدا شدن ريه هاي مناسب طبق گروه خوني و قد ، در بيمارستان دکتر مسيح دانشوري تحت عمل جراحي پيوند ريه قرار گرفت.
دکتر کتايون نجفي زاده سرپرست تيم داخلي پيوند ريه حال بيمار را دو هفته بعد از عمل رضايت بخش اعلام کرده و ابراز اميدواري کردند که با افزايش آمار اهداي عضو در ايران، طول مدت زمان انتظار بيماران در ليست کاهش يابد و امکان پيوند ريه براي ساير بيماران نيز مهيا شود.
لازم به ذکر است جمعيت حمايت از پيوند اعضاء ايرانيان با رايزني هاي انجام شده براي پوشش بيمه اي پيوند ريه و داروهاي مورد نياز پس از آن علاوه بر حل شدن مشکل تنفسي بيماران پيوند شده درصدد رفع مسائل مالي پيرآمون آن نيز مي باشند.

 

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
طلوعی بی غروب

نوشته : سیدسامان حسینی

نم نم بارون با صدای تیک تیک خود گویی گذر زمان را یاد آور میشد.نور خورشید از میان قطرات باران میگذشت وبرای آسمان پارچه هفت رنگ رنگین کمان می دوخت.درخت اناربه شکوفه هایی زیبا که همچون فانوسهایی سرخ از آتش بودند مزین شده بود.
باد می وزید....می وزید تا گردهای زندگی را افشان کند گویی می خواست بگوید زمین هنوزنفس می کشد و زندگی زنده.
آری صدای نفس زندگی... صدای امید...
درخت توت حیاط پر بود از توت هایی که هر کدام به اندازه ی بند انگشت بود و با هر وزش باد سوغاتی بهار را برای زمین می فرستاد. بید مجنون که شاید واقعا مجنون شده بود چون بی د لیل می رقصید.... شاید مجنون زمین بود..مجنون زندگی...
نامش بهار بود.....این بار بهار بود.
بویی خاص بود...بوی آب و خاک. هرگاه آن را استنشاق می کنی تو را به جاده ی تودر توی خاطرات میبرد. جایی که اولین بار آن را حس کردی جایی در اعماق کودکی. یا شاید به جایی که بهترین لحظات زندگی را گذراندی و این بوی خاص راه خود را میرفته و ناگه دست روزگار او را به تو رسانده.
--- باز که داری گریه میکنی؟مینا من رو نگاه کن...
بوی خاک او را به کجا می برد. به اولین بار که فکر مادر بودن را کرده بود؟
---اگر این بار هم منفی بود چی؟
کمبود یک شکوفه در باغچه ی زندگی حس میشد..
---من تو رو برای خودت میخوام ..بچه دار هم نشدیم مهم نیست.
---سهراب من خیلی فکر کردم اگه این بار هم منفی بود لازم نیست بعد هشت سال دوباره به پای من بسوزی...
---دیگه این حرف رو نزن پاشو .. گریه نکن.
مهربانی در چشمان سهراب موج می زد. با هر نگاهش سبدی از عشق را به مینا هدیه میکرد..
---دوست دارم.
و ابرهای غم که دیگر آسمان زندگی را ترک کرده بودند وخورشید عشق که به زندگی می تابید.
****
کودکی معصوم دستان خود را موازی صورت خود گذاشته بود .کف دسانش رو به آسمان بود.پلکهایش بسته بود ولی میشد از مصمم بودن تصمیمی که در آن لحظه گرفته بودبا خبر شد...تصمیمی مثل دعا.شاید پدرو مادرش را دعا می کرد.
---اسمش رو چی بذاریم؟
---من از آفتاب خوشم میاد.
حرف حرف بانوی خانه بود..
****
موهای زرد دختر بر روی شانه هایش خود نمایی میکرد. با هر تابش نورخورشید و وزش باد موهایش مثل امواج دریا در هنگام غروب خورشید مینمود. چه زود گل آفتاب آنها...گل آفتابگردانشان ده ساله شده بود وهر روز رو به آفتاب وآینده ای روشن می چرخید.
مینا با لذت به چهره او نگاه کرد.حسی به او میگفت عکسی در ذهن خود از او بگیر و رهایش کن تا سفری طولانی برود.
این حس در هنگام تماشای غروب آفتاب به او دست داده بود.این گل زیبا که با سختی آن را از دامن کوه زندگی کنده بودند عطر خوشبختی را در خانه ی آنها پخش کرده بود.گل در همه جا زیبا ست چه در دل کویر ..چه در دامان کوه ..چه در دل جنگل..اما همانقدر پرپرشدنش دردناک است.چه در دست انسان ...چه در ...
دل مینا بیشتر شور میزد..هر لحظه بیشتر ..چه اتفاقی قراره بیافته؟؟؟ دستانش از دستان آفتاب لیز خورد .. صدای بوق کر کننده مینا را به خود آورد . چه می دید؟ گل آفتابش غرق در خون در میان خیابان....وتصویر که در جلوی چشمانش تار میشد و دیگر چیزی نمی دید....
---آقای دکتر این تنها فرزند ماست تو رو خدا ... تو رو به هر کی دوست داری..
---آقای دکتر شما حال و روز ما رو می بینید ...رک و رو راست ...
---باشه .. من تلاش خودم رو می کنم ..الان چیزی نمی گم ولی امیدوار نباشید.
.
.
.
.
در پشت درب اتاق عمل در آن سکوت کشنده در آن راهرو نحس.. پشت دری که خیلی ها از آن داخل رفته ولی بر نگشته بودند..چشمهای تری انتظار میکشیدند. اشکهای مینا مثل یک رشته تسبیح ازچشمهایش تا زیر گونه ادامه پیدا کرده بود. انگاربا اشکهایش ذکر می فرستاد..دعا میکرد با اشکهایش .چشمانی خسته و ملتمس به درب اتاق خیره خیره مانده بود.آیا گل آفتاب بر می گشت؟آیا وقت غروب بود؟
صدای جیر جیر لولای در و چهره ی درهم دکتر..
.
.
.
.
---ببینید آقای مولوی درسته دختر شما مرگ مغزی شده ولی با اهدا اعضا اون می تونید جون چند نفر دیگه نجات بدید از اون مهمتر در واقع.... آفتاب شما غروب نکرده.
دستان لرزان سهراب بود و برگ رضایت نامه.یک دنیا غم وغصه بود که در وجودش موج میزد و به درو دیوار قلبش میخورد.سخت بود . دو روز فکر کرده بودندو...آفتاب غروب نکرد.
---می دونی مینا .. یه جمله ی معروف هست که میگه هرکودکی با این پیام به دنیا می یاد که هنوز خداوند از انسان نا امید نشده...
مینا که هنوز پرپر شدن گلش را بعد از دو سال از یاد نبرده بود با تلخی نگاهی به سهراب کرد:
---منظورت..
---جواب آزمایش رو گرفتم..فکر کنم خدا هنوز از ما نا امید نشده.
ابرهای غم که دیگر آسمان زندگی را ترک کرده بودند وخورشید عشق که به زندگی می تابید...
 

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
لغو ممنوعيت اهداي عضو بين مسلمانان ومسيحيان مصر


اتحاديه سنديكاهاي پزشكان مصر از تصميم خود در ممنوعيت اهداي عضو ميان مسلمانان و مسيحيان صرف نظر كرد. اين تصميم پس از واکنش هاي مختلف علماي الازهر اتخاذ شد. دكتر حمدي سيد رئيس اتحاديه سنديكاهاي پزشكان مصر گفت: پيشنهادي دراين باره مطرح کردم که نهايتا رد شد. حمدي السيد با ابراز نارضايتي شديد از انتقاداتي كه بر ضد وي شده است؛ افزود هدفم مبارزه با تجارت اعضاي بدن بود؛ زيرا اخيرا در مصر اين نوع تجارت رواج يافته است. رئيس اتحاديه سنديکاهاي پزشکان مصر خاطرنشان کرد: پيشنهاد من فقط جواز انتقال اعضاي بدن بين پيروان يك دين واحد بود تا فرصت خريد و فروش اعضاي بدن انسان سلب شود.
 

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
گام‌هاي بلند اسپانيا در راه اهداي عضو


اسپانيايي كه 20 سال پيش در مقوله اهداي عضو يكي از كشورهاي عقب‌مانده جهان به حساب مي‌آمد، در سال‌هاي اخير در رديف چند كشوري قرار گرفته كه مردم‌شان بيش از اهالي ساير كشورها به اهداي عضو مي‌پردازند و <مركز انتقال عضو اسپانيا> نقش مهمي در ايجاد اين تحول ايفا كرده است. ‌ <تيتو مورا> يكي از خواننده‌هاي معروف دهه60 موسيقي اسپانيا است كه زندگي‌اش 16سال پيش وقتي براي خريد با همسرش به خيابان رفته بود، دچار دگرگوني شد.
وي ماجرا را اينطور شرح مي‌دهد: 16سال پيش وقتي با همسرم براي خريد به خيابان رفته بودم، ناگهان بي‌هوش شدم و همسرم مرا به بيمارستان منتقل كرد.
در بيمارستان پزشك معالجم گفت زندگي‌ام در خطر است و اگر يك كبد سالم به بدنم منتقل نشود، ظرف 3 ماه آينده جانم را از دست خواهم داد.> مورا كه پس از انتقال يك كبد سالم به بدنش دوباره به زندگي بازگشته، اكنون مي‌كوشد اسپانيايي‌ها را نسبت به انجام عمل اهداي عضو قانع و تشويق كند. آلبوم آهنگ‌هاي جديد او چنين نام دارد: <زير سايه تو زندگي مي‌كنم.> اين خواننده اسپانيايي ادامه زندگي خود را مديون دو نفر مي‌داند:
1)شخصي كه كبد او را به بدن مورا منتقل كرده‌اند. 2) طراح مركز انتقال عضو اسپانيا، <رافائل ماتسناز.>
دكتر ماتسناز كه 20 سال پيش شبكه اصلي انتقال عضو اسپانيا را بنيان گذاشته، مي‌گويد:‌<سيستم ما با كمك گروهي از افراد هماهنگ‌كننده به فعاليت مي‌پردازد. در همه بيمارستان‌هاي مجهز كشور نماينده مركز انتقال عضو حضور دارد. همكاران ما در بيمارستان‌ها ابتدا افراد رو به فوت داراي قابليت اهداي عضو را شناسايي كرده، سپس مي‌كوشند خانواده‌هاي آنها را نسبت به انجام عمل اهدا قانع كنند.> ماتسناز كه 20 سال قبل حين كار در بيمارستان و پس از گفت‌وگو با خانواده يكي از بيماران متوفي درخصوص انتقال اعضاي وي به بيماران نيازمند، تصميم به ايجاد مركز انتقال عضو اسپانيا گرفته، حساس‌ترين بخش شبكه انتقال عضو را كار افراد هماهنگ‌كننده مستقر در بيمارستان‌ها دانسته و تاكيد مي‌كند: <هماهنگ‌كننده‌ها وظيفه دشوار اقناع خانواده‌ها نسبت به محسنات اهداي اعضاي افراد متوفي را برعهده دارند و با دقت و حساسيت تمام نيز كار خود را به انجام مي‌رسانند. اكنون تلا‌ش همكاران ما سبب افزايش سه برابري آمار اهداي عضو در سراسر اسپانيا شده است.> دكتر <خوزه پرز برنال>، پزشك بيمارستان <سبيا>، يكي از همكاران باسابقه شبكه انتقال عضو اسپانيا است و اطلا‌عات زيادي در مورد روند كار شبكه مذكور دارد. او مي‌گويد: <در مقوله اهداي عضو شهر سبيا شاهد يك رشد باورنكردني بوده. سال1992 در همين شهر 60 درصد افراد در برابر پيشنهاد اهداي عضو پاسخ منفي مي‌دادند، اما امروز تعداد اين افراد به 20 درصد كاهش يافته؛ يعني از هر 10 خانواده، 8 خانواده با اهداي عضو موافقت مي‌كند.> ماتسناز نيز با اشاره به اينكه روند اهدا و انتقال هر عضو به هماهنگي بيش از يكصد نفر نياز دارد، تاكيد مي‌كند: <حين جدا كردن عضو مورد نظر از بدن اهداكننده، همكاران ما بدن فرد گيرنده را نيز آماده پذيرش عضو جديد مي‌كنند. انتقال سالم و صحيح عضو اهدايي هم بدون هماهنگي هواپيما، آمبولا‌نس‌ها و نيروهاي پليس امكان‌پذير نيست. انتقال عضو هر روز 5 يا 6 بار در اسپانيا به وقوع مي‌پيوندد.> به‌رغم گام‌هاي بلند اسپانيا در زمينه اهداي عضو، اكنون 5 هزار اسپانيايي منتظر و نيازمند دريافت عضو سالم هستند.

 

mahdi_o

Registered User
تاریخ عضویت
7 جولای 2007
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
2
به نام یگانه ی هستی بخش

ما ز بالائیم و بالا می رویم ما ز دریائیم و دریا می رویم​
دوستان عزیز سلام
امروز ما در جامعه ای زندگی می کنيم که هزاران بيمار محتاج عضو پيوندی با رنج بسيار در انتظار دريافت عضو پيوندی، روزهای عمر خود را سپری می کنند و هر روز نيز بر تعداد اين بيماران افزوده می گردد و بعلت کمبود اعضای اهدايی ، متاسفانه درصد زيادی از اين بيماران در ليستهای انتظار فوت می کند. اين در حالی است که همه روزه با مواردی از مرگ مغزی در بيمارستانهای سراسر کشور مواجه می شويم که يک مرگ غيرقابل برگشت می باشد و با نگهداری قلب و تنفس بيمار با دستگاه، سيستم درمانی متحمل هزينه های اضافی می شود و خانواده بيمار گرفتار مشکلات عديده می گردد، در حاليکه اعضای بدن اين بيماران می تواند باعث نجات جان بيماران زيادی گردد.
در این راستااز شما دعوت می کنیم تا به جمع کوچک و صمیمانه ی سفیران زندگی بپیوندید.
دستان گرمتان را به مهر می فشاریم تا با هم برای ترویج فرهنگی والا قدم برداریم به امید آنکه روزی نرسد که انسانی در انتظار عضو پیوندی عزیزانش را ترک کند .
ما نیستیم از آن مرغابیانی که اگر نوک بالشان آلوده شد دست از پرواز میکشند ما از ان قوهای سپیدی هستیم که حتی پس از غوطه ور شدن در مرداب باز تا بلندترین نقطه پرواز خواهند کرد.

می خواهیم از این پله های ابتدای راه تا اوج با هم باشیم . اگر می خواهید همراه وهمقدم ما شوید با آغوش باز پذیرای شماهستیم .اینک این مجال به ما داده شده تا نقشی تازه از عشق به همنوع را قلم بزنیم .
قدم های استوار و دستان مهربانتان را می خواهیم تا نفسی در سینه حبس نگردد ...

 
بالا