هرکسی توی زندگیش یکی دوبار شدید ضایه شده مثل همین بابایی که تصادف کرده بعد کل کل
من هم خیلی ضایه شدم
یکیشم توی همون تاپیک گفتم
حالا شما ها بدترین ضایه شدنتون چه وقتی بوده ؟ :lol: بگین با هم بخندیم :lol:ولی به هم نخندیم
آقا ما چند سال پيش وايساده بوديم دم كيوسك يه زنگ بزنيم يه پسر جووني هم اونجا بووود از ما بزرگتر بوود بعد نگو اين داداشه يكي از دوستامه كه خارج بوووده و تازه برگشته مام اصلا نميشناختيم . از قضا اين دوستمون با دوچرخه اومد از جلوي ما گذشت و به اين يارو سلام داد و گذشت و رفت . يارو گفت اينو ميشناسي گفتم آره يك خواهري داره نگو و نپرس و .... اين يارو بدجووور شاكي شد گفت ميدوني من كي ام گفت من برادر همينم . ما رو ميگي رفتيم تو زمين . ترسيدم خدائيش . نزديك بود ما رو كتك بخوريم كه يه دروغايي سر هم كرديم و الفرار .
سرکلاس انقلاب اسلامی نشسته بودم طبق معمول توی کلاسای دیگه
رفتیم با بکس کنار دخترا نشستیم یعنی ردیف بین دخترا خیلیم حال میداد
استاده اومد گفت پسرا بلند شن برن ردیف عقب ر...ده شد رومون:lol:
3-4 بار خوندم تا فهمیدم چی می گی .آقا ماه رمضون بود شبا ما ميزديم بيرون . رفتيم نشستيم تو يك پارك داشتيم خيابون رو نگاه ميكرديم كه يه لحظه متوجه شدم يه دختره پشت سرم داره نخ ميده مام همونجا كه نشسته بوديم بعضا پشت سرمونم نگاه مي كرديم ميديدم آره ديگه اين دختره بدجور پايه است بعد يه ربع گذشت يه خانوم ديگه اي با دخترش اومدن نشستن بغل اينا و ديگه اين ما رو نگاه نكرد و از اونور رفيقاي دوستم داشتن ميگذشتن و ما رو نميديدن اين دوست من به اينا سلام كرد و ما رو ديدن اومدن يه چند مين نشستيم من گفتم بيائيد بريم بشينيم اونجا رو بر روي اونا بعد اونا هم اومدن . من كه مستقيم چشم به دختره بووود نمي دونستم اونايي كه تازه اومدن خواهر مادر اين رفيقاي دوستم هستن . اين يارو هم هيچي نميگفت كه آقا اونجا خواهر مادر من نشسته نريد اونجا ما هم بدجور فحش ميداديم و شوخي بد ميكرديم اينم هيچي نميگفت كه آروم تر و فلان خواهر مادر من اونجاست آخر سر چرخيد به مادر و خواهرش گفت بسه ديگه پاشيد بريم من باز رفتم ته زمين تو هسته زمين به دوستم گفتم پاشو بريم بعد انقدر با اين دوستم دعوا كردم كه چرا صداشون كردي و ضايع شديم و اينا بعد اين پسره هم هيچي نگفت . ملت بي غيرت شدن . ادم لااقل ميگه خواهر مادر من اونجاست فحش ندين شووخي نكنيد ما هم دوهزاريمون ميوفتاد ...
سرکلاس انقلاب اسلامی نشسته بودم طبق معمول توی کلاسای دیگه
رفتیم با بکس کنار دخترا نشستیم یعنی ردیف بین دخترا خیلیم حال میداد
استاده اومد گفت پسرا بلند شن برن ردیف عقب ر...ده شد رومون:lol:
یه چرخ حرفه ای داشتم باش خیلی حرکات نمایشی میزدم یه بار باش بدجور تصادف کردم خورد و خاکشیر شد
اقا بعد یه مدت چرخ نو خریدم قلقلش دستم نبود هنوز
یه بار رفتیم دم سی و سه پل برا حال کردن دیدم چند تا خوشجل موشجل دارن اونجا میرن ما هم جوگیر شروع کردیم به حرکت زدن یه جا از سه تا پله پریبدم پایین جلوی پله ها یه باغچه کوچولو بود من ترمزو غاطی کردم یهو گرفتم چرخ وایساد با سر رفتم تو گل و گیاها
آقا تا افتادم این سه تا دختر قاه قاه زدن زیر خنده ما با انگشت منو نشون میدادن و خم شده بودن میخندیدن من هم بدجور کنف شده بودم چرخ و برداشتم تا میتونستم از اونجا دور شدم
اصن یه وضی
مثل یکی از بکس اومده جلو دبیرستان دختر بازی رفت تو جویی که همون روزم اب داده بودن اگه جای اون بودی چیکار میکردی:lol:یه چرخ حرفه ای داشتم باش خیلی حرکات نمایشی میزدم یه بار باش بدجور تصادف کردم خورد و خاکشیر شد
اقا بعد یه مدت چرخ نو خریدم قلقلش دستم نبود هنوز
یه بار رفتیم دم سی و سه پل برا حال کردن دیدم چند تا خوشجل موشجل دارن اونجا میرن ما هم جوگیر شروع کردیم به حرکت زدن یه جا از سه تا پله پریبدم پایین جلوی پله ها یه باغچه کوچولو بود من ترمزو غاطی کردم یهو گرفتم چرخ وایساد با سر رفتم تو گل و گیاها
آقا تا افتادم این سه تا دختر قاه قاه زدن زیر خنده ما با انگشت منو نشون میدادن و خم شده بودن میخندیدن من هم بدجور کنف شده بودم چرخ و برداشتم تا میتونستم از اونجا دور شدم
اصن یه وضی
یه چرخ حرفه ای داشتم باش خیلی حرکات نمایشی میزدم یه بار باش بدجور تصادف کردم خورد و خاکشیر شد
اقا بعد یه مدت چرخ نو خریدم قلقلش دستم نبود هنوز
یه بار رفتیم دم سی و سه پل برا حال کردن دیدم چند تا خوشجل موشجل دارن اونجا میرن ما هم جوگیر شروع کردیم به حرکت زدن یه جا از سه تا پله پریبدم پایین جلوی پله ها یه باغچه کوچولو بود من ترمزو غاطی کردم یهو گرفتم چرخ وایساد با سر رفتم تو گل و گیاها
آقا تا افتادم این سه تا دختر قاه قاه زدن زیر خنده ما با انگشت منو نشون میدادن و خم شده بودن میخندیدن من هم بدجور کنف شده بودم چرخ و برداشتم تا میتونستم از اونجا دور شدم
اصن یه وضی
یه بار یکی از بچه ها(شاهین) که ازش زیاد خوشم نمیاد sms داد که بیا با هم بریم بیرون. حمید رو هم بگو بیاد. منم به حمید sms دادم که "حمید این شاهینو بپیچون.اصلا باهاش حال نمیکنم." بعد یه sms از شاهین اومد که گفته بود "با من بودی؟" .... من تازه فهمیدم که sms رو اشتباهی به شاهین دادم!!!
بعد برا اینکه گوه نشم گفتم "آره.چطور مگه؟"
اونم جواب داد "آخه نوشتی حمید"
منم گفتم "باو حواسم نبود داشتم فیلم میدیدم. کلا" با حمید حال نمیکنم. خودمون دوتای بریم بیرون" (در حالی که حمید رفیق فابمه :lol: )
فکر کنم باورش شد
اونروزم با شاهین 4 ساعت بیرون بودم :wacko: