یه بار دلم گرفته بود رفتم پیاده روی شب بود ....دیدم یه زوج جوون دارن میدون ....باهاشون فاصله داشتم .... فکر کردم سگ کرده دنبالشون ....نزدیک که شدم دیدم خانومه نشست مرده هم رفت جوری نشست که من نبینمش ...الکی یه جایه دیگرو نگاه کرد ...خیلی ضایع خنده دار بود ....رفتم جلو ..دیدم معلم حسابان پارسالمه ...
با منم حسابی دشمن از همه لحاظ ....
منم ضایع بلانسبت اسب نه سلامی نه علیکی فقط خندیدم ....دیدم یه بچه داره میدوئه می گفت بابا اروم برین منم بیام ...من دیگه پوکیدم از خنده
روز بعد داشتم میرفتم خرید دیدم همون معلمست ....شناخت ...خیلی ضایع بود ...ماهم بوق زدیم سوارش کردیم
تا رسوندمش خودمو خیس کرده بودم....گفتم اقا این روزا چیکار میکنین گفت ورزش.گفتم چی؟ گفت دو گفتم چرا دو؟ گفت پس مثل شما پیاده روی؟