دريچه ي قلبتو باز كن عاشق ميشي :lol: اقا پس اونروزي كي بود باهم رفته بوديد كافي شاپ كادوي ولنتاينم رد و بدل ميكرديدمن اعتراف میکنم
قلبی مانند سنگ خارا دارم نه عشقی و دوستی حتی دوست پسرو دختر تنهای تنها باید ازم یه کتاب بنویسن
آدم با محبتی هستم اما نه کسی رو دوست دارم نه عاشقشم از اون لحاظ
ای کاش در آینده بودیم زمانی که میشود احساسات رو از طریق مجازی منتقل کرددريچه ي قلبتو باز كن عاشق ميشي :lol: اقا پس اونروزي كي بود باهم رفته بوديد كافي شاپ كادوي ولنتاينم رد و بدل ميكرديد
اول از خودت شروع كني برو بچ ديگه هم تشويق ميشن كه اعتراف كنن:lol: اولين بار كي عاشق شدي؟؟ چه زماني؟كجا؟؟
دريچه ي قلبتو باز كن عاشق ميشي :lol: اقا پس اونروزي كي بود باهم رفته بوديد كافي شاپ كادوي ولنتاينم رد و بدل ميكرديد
اول از خودت شروع كني برو بچ ديگه هم تشويق ميشن كه اعتراف كنن:lol: اولين بار كي عاشق شدي؟؟ چه زماني؟كجا؟؟
من اعتراف میکنم
قلبی مانند سنگ خارا دارم نه عشقی و دوستی حتی دوست پسرو دختر تنهای تنها باید ازم یه کتاب بنویسن
آدم با محبتی هستم اما نه کسی رو دوست دارم نه عاشقشم از اون لحاظ
دريچه ي قلبتو باز كن عاشق ميشي :lol: اقا پس اونروزي كي بود باهم رفته بوديد كافي شاپ كادوي ولنتاينم رد و بدل ميكرديد
ای کاش در آینده بودیم زمانی که میشود احساسات رو از طریق مجازی منتقل کرد
عاشقی بد دردیه
هنوز مجردیم...
یکی شروع کنه ما هم رومون بشه بگیم
ارمان نگفتي اون دختره چي شد؟؟؟؟ الان فكر كنم شوهر كرده و بچه دارم شده
منم فقط میخونم دوستان...
Sent from my GT-I9001 using Tapatalk 2
از نظر من اخلاقی نیست که زن و شوهر مسائل خصوصی زندگیشون رو در ملاء عام بیان کنند.بنده با این تاپیک مخالفم.
ما پیش قدم میشیم..
10 سال پیش عاشق یه دختری باشم ناز گل یا یه همچین چیزی شده بودم..
بعد یه روز رفتیم ....
من فروشنده ی یه شیرینی فروشی بودم،یه دختری میومد میگفت کیم دوقلو دارین؟ کار هرروزش بود و ما هم اصلا نمیاووردیم،بچه بودیم قضیه رو نمیگرفتیم اما عاشقش شدم اما هیچوقت نتونستم پا پیش بذارم،الانم نمیتونم نه اینکه بچه مثبت باشم کلا اعتماد ب نفسشو ندارم
آقا نکنین این کارو باخودتون منم تجربه ی اولم بود حسابی له شدم هرچی هم نصیحتمون کردن گوش ندادیم تا سرمون خورد به سنگ.به نظر من آدم فقط وقتی شرایط ازدواجو داره باید وارد یه رابطه بشه
در ضمن من کوچیک همتون هستم همش 20 سالمه
آقا نکنین این کارو باخودتون منم تجربه ی اولم بود حسابی له شدم هرچی هم نصیحتمون کردن گوش ندادیم تا سرمون خورد به سنگ.به نظر من آدم فقط وقتی شرایط ازدواجو داره باید وارد یه رابطه بشه
در ضمن من کوچیک همتون هستم همش 20 سالمه
دیدم ارمان تاپیک زده گفتم بیام منم بگم
منم 2 سال پیش مهر یکی به دلم افتاد و به هزار بدبختی با کمک 118 شماره خونشون رو به دست اوردم . یادش بخیر چه شیطونی بودم
خلاصه یه 7 ماهی طول کشید تا تونستم ثابت کنم دوستش دارم
گذشت تا دیدیم دیگه نمیتونیم دور از هم باشیم پا پیش گذاشتم و خانوادش هم به خاطر مشکل خانواده من گفتن نه
اونم فردا شبش زنگ زد و گفت شرمنده من نمیتونم با خانوادم در بیفتم
منم چون گریه کردنش رو دوست نداشتم و همش گریه میکرد قبول کردم
3 ماه بعدش یعنی 5 ماه پیش زنگ زدم گفت شما؟؟؟گفتم یاسرم
گفت دیگه زنگ نزنی من با پسرخالم نامزد کردم تورو هم فراموش کردم
یادمه فقط 2 روز چسبیده بودم به ضریح اقا رضا و ازش میخواستم قلبم رو سنگ کنه که دیگه به هیچکس اعتماد نکنم
جالب بود توی مدت دوستی باهاش و مدتی که عاشق هم بودیم و اون 3 ماه که ازش دور بودم به هیچ دختری نگاه نکردم چون دوست نداشتم کسی به اون نگاه کنه
خلاصه سرتون رو درد نیارم اولین دختری بود که اومد توی زندگیم و اخرین هم بود و از اون روز چسبیدم به درس و دانشگاه و کار و رسیدن به زندگی که همیشه ارزوش رو داشتم
پریشب مادرم پرسید اگه دوباره برگردی به گذشته و اون دختر سر راهت قرار بگیره و بدونی اخرش به معشوقت نمیرسی بازم عاشقش میشی؟؟
گفتم اره چون لحظات دوست داشتن و عاشقی و اشک ریختن و خندیدن کنارهم به دنیا میارزید
ببخشید زیاد شد