- تاریخ عضویت
- 5 ژانویه 2005
- نوشتهها
- 1,977
- لایکها
- 6,557
به صفحه کیبرد زل زدم به صفحه سفید مانیتور نگاه میکنم نمیدونم چی بنویسم.........................حس میکنم تخلیه شدم هزاران مطلب توی ذهنمه ولی حالا که اومدم سراغ نوشتن هیچی به نظرم نمیاد....
انقدر فکرم درگیره که نمیتونم یکی رو درست بیرون بکشم و باقی رو دخیره کنم در مورد اون بگم تا شاید دلم باز بشه
رنگ ها مردن صداها تغییر کردن حتی نام عزیزان من هم تغییر کرده...........!!!!
بن بست بن بست .......................
وای یک عمر آرزو داشتم به من نگاه کنه کنار خیابون میدیدمش میرفتم جلو تو چشاش زل میزدم اما خودش نبود باز کسی رو شکل دلبر دیده بودم هر روز و هر شب به اون فکر میکردم بی وقفه .............................
بن بست بن بست.....................
حالا اونو میبینم اما تو واقعیت کنارمه بهم توجه میکنه ولی دیگه من پیشش نیستم میخوام ولی نمیشه چرا همیشه آنقدر زود دیر میشه حالا اون از سکوت من رنج میبره و من از حضور اون.........................
گاهی سکوت بهترین آرامش است گاهی سکوت بهترین اذیت است گاهی سکوت بهترین حادثه است گاهی سکوت ................گاهی سکوت..............
شاید وقتی که من تنها بودم اون سکوت میکرد و من رنج میبردم ولی حرف نمیزدم چون گوشی بدهکار نبود.....
حالا که کنارمه سکوت رو شکسته ولی من سکوت کردم گوش بدهکار هم هست ولی دلی نمانده که پاسخ بده همه اش زیر سنگینی سکوت پیش از ظهور معشوق دفن شده من دلم مرده..................گاهی سکوت بدترین شکنجه است.....................
نمیدونم چه مرضیه وقتی از کسی جدا میشی مرتب بهش فکر میکنی ولی وقتی اون میاد سمتت تو ازش دور میشی شاید آنقدر تو تنهایی اذیت شدی که دیگه از بودنش نبودنش دوباره رفتنش از همه چیش میترسی..............
ای کاش هرگز ندیده بودمت خسته ام خسته...............
انقدر فکرم درگیره که نمیتونم یکی رو درست بیرون بکشم و باقی رو دخیره کنم در مورد اون بگم تا شاید دلم باز بشه
رنگ ها مردن صداها تغییر کردن حتی نام عزیزان من هم تغییر کرده...........!!!!
بن بست بن بست .......................
وای یک عمر آرزو داشتم به من نگاه کنه کنار خیابون میدیدمش میرفتم جلو تو چشاش زل میزدم اما خودش نبود باز کسی رو شکل دلبر دیده بودم هر روز و هر شب به اون فکر میکردم بی وقفه .............................
بن بست بن بست.....................
حالا اونو میبینم اما تو واقعیت کنارمه بهم توجه میکنه ولی دیگه من پیشش نیستم میخوام ولی نمیشه چرا همیشه آنقدر زود دیر میشه حالا اون از سکوت من رنج میبره و من از حضور اون.........................
گاهی سکوت بهترین آرامش است گاهی سکوت بهترین اذیت است گاهی سکوت بهترین حادثه است گاهی سکوت ................گاهی سکوت..............
شاید وقتی که من تنها بودم اون سکوت میکرد و من رنج میبردم ولی حرف نمیزدم چون گوشی بدهکار نبود.....
حالا که کنارمه سکوت رو شکسته ولی من سکوت کردم گوش بدهکار هم هست ولی دلی نمانده که پاسخ بده همه اش زیر سنگینی سکوت پیش از ظهور معشوق دفن شده من دلم مرده..................گاهی سکوت بدترین شکنجه است.....................
نمیدونم چه مرضیه وقتی از کسی جدا میشی مرتب بهش فکر میکنی ولی وقتی اون میاد سمتت تو ازش دور میشی شاید آنقدر تو تنهایی اذیت شدی که دیگه از بودنش نبودنش دوباره رفتنش از همه چیش میترسی..............
ای کاش هرگز ندیده بودمت خسته ام خسته...............