برگزیده های پرشین تولز

سوتي هاي باحال

yin-yang

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 فوریه 2006
نوشته‌ها
43
لایک‌ها
0
نمیدونم اتفاق امروز رو جزو سوتی ها قرار بدم یا اینکه اعتراف کنم:
امروز حواسم نبود یه کمی هم عجله داشتم یه دختره اومد از کنارم رد شه من هم دستم کیف بود در همین حین که داشت رد میشد من هم کیفم رو محکم به سمت عقب بردم و....
کیفم رفت یه جای بد ..فکر کنم خیلی دردش اومد هیچی هم نگفت رفت اونورتر وایساد..من هم یه ببخشید گفتم و سریع غیب شدم!! الان عذاب وجدان گرفتم

از قصد زدی؟
خیلی نامردی
 

shazdeh kocholo

Registered User
تاریخ عضویت
28 مارس 2005
نوشته‌ها
710
لایک‌ها
50
محل سکونت
Tehran
به نقل از yin-yang :
از قصد زدی؟
خیلی نامردی
نه به خدا اصلا ندیدمش... از عصر تا حالا همش دارم فکر میکنم چه غلطی کردما کاش حداقل یه ذره وایمیسادم:(
 

shervin

ASP.net
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2005
نوشته‌ها
6,353
لایک‌ها
261
سن
38
محل سکونت
تهران
که اگه دردش اومده ..........
228.gif
؟
 

ErfanOnline

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
4 نوامبر 2005
نوشته‌ها
4,518
لایک‌ها
1,150
داشتم تو چت روم فش خوار مادر میکشیدم یه دفه دیدم یکی از پشت سرم میگه پسرم این چت که میگوفتی یه نوع درس خوندنه انقدر مبتذله!!!؟
294.gif
 

behnam_wk8

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
475
لایک‌ها
5
محل سکونت
Iran-Tehran
امروز صبح ساعت 6:30 بود ... داداشم برق اتاق رو روشن کرد و دنبال لباسش می گشت ... حالا چی هوا هم روشن بودا .... بهش گفتم : روغنه هواها ... چراغو چرا روشن می کنی !!!
 

behnam_wk8

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
475
لایک‌ها
5
محل سکونت
Iran-Tehran
زشته ... ولی دیگه سوتی دادیم دیگه !!!!
یه سری با دوستم سر حافظ واستاده بودیم منتظر ماشین ... یه 206 رد شد ... نمی دونم چرا کرمم گرفت بگم انقلاب !! گفتم !!! یه دفعه پسره هیکللللللللل ... برگشت نگاه کرد و زد روترمز و گفت بیا ....
منو میگی .. چون از این نوع جریانات یه تجربه تلخ داشتم ... دو تا پا داشتم .. دو تا دیگه هم قرض کردم و فرار کردم !!!:wacko: کلی که دویدم ... دوستم زنگ زد بهم گفت چرا در رفتی ؟؟؟ می خواست جدی سوارمون کنه !!! :D :D :D
 

behnam_wk8

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
475
لایک‌ها
5
محل سکونت
Iran-Tehran
این سانسوریه !!!
تو پادگان خواب بودم ... یه گروهبانه هست رفیقه باهامون ( رسمیه ) ... یه وام 4 میلیون براش گرفتم کلی بهمون حال داد ...
خوابیده بودم طبق معمول هر روز صبح تا ساعت 10 ... یه دفعه اومد بیدارم کرد ... گفت پاشو حاج آقا کارت داره ...
حالا این حاج آقا گنده پادگانه ماست ... درجش سرلشگره !!! ... منم از خواب بیدار شده بودم و دوست عزیزمونم بیدار بیدار بودن :D میدونید کیو میگم که !!! ... منو میگی ... گفتم چه کنم !!! کارتابل نامه هارو برداشتم و گذاشتم جلوی دوستمون تا تابلو نشن .... رفتم تو اتاق و بهش کارتابلو دادم و نشستم که ببینم چی کارم داره ... گفت کارتابل که خالیه که !!!!!!!!!!! سوتی در سوتی دادیم و تابلو شدیم دیگه ....
از دست این دوستمون ...
 

first saeed

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2005
نوشته‌ها
815
لایک‌ها
2
سن
41
محل سکونت
PubliC_HtmL
ديروز با دوستان رفته بوديم نمايشگاه پوشاک
چون شلوغ بود مجبور بوديم پشت سر هم و بقول سربازا به ستون يک حرکت کنيم . بعد يکي از بچه ها که جلو همه حرکت مي کرد برا مسخره بازي برگشت گفت شماها جوجه اردکين منم مامانتونم داريد دنبال من ميايد . ما هم برا مسخره بازي شروع کرديم به صداي اردک در اوردن و مگ مگ کردن
يه جا وسط سالن شلوغ پلوغ نمايشگاه هم ديگه رو گم کرديم بعد من داشتم وسط جمعيت دنبال دوستان مي گشتم يکيو از پشت ديدم که کاپشنش دقيقا شبيه کاپشن دوستم بود رفتم دستمو گذاشتم رو شونش و همين که بر گشت گفتم : مگ مگگگگگ
تازه بعد از اينکه اينو گفتم ديدم طرف دوست من نيست و غريبس ..............
48.gif
 

Mojgan110

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
243
لایک‌ها
12
محل سکونت
www.DotNetSource.com
چند ماه قبل ، توي دانشگاه يك جشنواره نشريات دانشجويي برپا شده بود .
من هم توي يكي از همين نشريات عضو بودم ... هر كدام هم توي سالن ورزشي دانشگاه ، يك مقداري فضا براي غرفه نشريه داشتيم ... :happy:

ما واسه تزيين غرفه مون ، تصميم گرفته بوديم كه پارتيشن هاي غرفه را با " كاه گل " بپوشونيم و بعدن مثلا رووش آينه كاري كنيم و رنگهاي مختلف بزنيم و ... ( انقذه خوشگل شده بيد ! .. عكسش را پيدا كنم ميذارم براتون) :happy:

خلاصه ، من هم غاطي بقيه بودم و جو گير شدم و شروع كردم به گل بازي و گل زدن به در و ديفار غرفه :happy: ... بعد يكي ديگه از بچه هاي نشريه ، واسه شوخي يك كم از گل ها را ماليد به صورت من ...;)

من هم خواستم تلافي كنم .. ولي فرار كرد !! ... مجبور شدم گل را از راه دور به سمتش شليك كنم ... خب خطا رفت .. :lol: حالا حدس بزن به كي خورد ؟ به يكي از دخترهايي كه توي يك نشريه مذهبي عضو بودش ...:wacko: دختره هم از همونهايي بود كه وقتي بهشون نگاه ميكني ، كلا سه تا چيز بيشتر نميبيني ازشون : دوتا سوراخ دماغ + چشم راست ( چشم چپ در زير چادر هستش ) ....:wacko: تمام بچه هاي سالن تركيده بودند از خنده ....:) :D

حالا تازه من رفتم سراغش كه واسش تميز كنم .. خو حواسم نبود كه دستهام هنوز گلي هستند .:wacko: .. يعني كه‌ آره خلاصه ..:lol: بقيه گلهايي كه توي دستم مونده بود هم همچين قششنننگگگ ماليدم تو صورتش ... :D :p
 

hamedsullivan

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2005
نوشته‌ها
6,664
لایک‌ها
137
سن
44
محل سکونت
on the road
دیروز مامانم پرسید " کیا بازی دارن ؟؟؟" گفتم : پرسپولیس و استقلال ,بعد مامانم پرسید:با کی؟
39.gif
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
قضیه بمب بنزین رو شنیدید؟ نه؟ هزار بار تعریف کردم:

می خواستم تاکسی سوار شم مقصدم هم پمپ بنزین امیرآباد بود. زمستون بود و سرد ، دندونام به هم میخورد یه عالمه هم آدم وایستاده بودن برای تاکسی.

تاکسیه اومد منم زبونم نچرخید ، بلند داد زدم: بمب بنزین!

همه یه جوری با وحشت برگشتن منو نگاه کردن، گفتن شاید بمبی چیزی دستمه.
(شایدم داشتن میگفتن آخی بیچاره!
19.gif
)

خلاصه از خجالت سرخ شدم بیخیال تاکسی، راه رو پیاده رفتم. :blush:
 

first saeed

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2005
نوشته‌ها
815
لایک‌ها
2
سن
41
محل سکونت
PubliC_HtmL
ديشب هي زنگ خونه رو مي زدن نمي دونم چرا هيچکي نمي رفت درو باز کنه . من از تو اتاقم داد زدم :

يکي اون درو ورداره ديگه
55.gif


حالا نمي دونم باز کنه کجاش شبيه وردارس که من اشتباهي گفتم ورداره!
39.gif
 

Mojgan110

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 مارس 2006
نوشته‌ها
243
لایک‌ها
12
محل سکونت
www.DotNetSource.com
حالا نمي دونم باز کنه کجاش شبيه وردارس که من اشتباهي گفتم ورداره!
خب منظورتون گوشي آيفن بوده ديگه !
/////////////////////////////////////////////////

يك ضدحال از دوران راهنمايي بگم :

توي سالهاي دوران راهنمايي ، بابام واسه آرايش كردن من ، سخت گيري ميكرد . ( خوب كاري ميكرد !! ) ..... واسه همين بعضي وقتها كه هوس ميكردم ، تجهيزات !! را ميآوردم بيرون از خونه و همسايه ما يكي از اين ماشين هاي آمريكايي گنده ها داشت ... فكر كنم اسمش چيزي شبيه اولدز-موبيل بود ....

خلاصه .. اين ماشينش ، خيلي آينه هاي خوبي داشت .. من واميستادم جلوي آينه هاي ماشينش و آرايش ميكردم !
بعدن يك روز آقاي همسايه سر رسيد و من را ديد !!.... ضايع شدم .... به بابام هم بعدن گفته بود . ( اي جاسوس_ ملعون) ...

ولي خب اتفاقا به نفعم شد ! وقتي بابام خبردار شد ، ديگه سخت گيري نكرد ... ...
 

shervin

ASP.net
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
26 ژوئن 2005
نوشته‌ها
6,353
لایک‌ها
261
سن
38
محل سکونت
تهران
گفتي پمپ بنزين ياد يه چيزي افتادم
چند روز پيش توي توي اونجايي که کار ميکنم بهم گفتم يه نامه بنويس واسه منهدسي فلاني و درخواست پمپ بتن تونل مترو رو بکن. منم يه نامه بلند بالا نوشتم به جاي پمپ بتن نوشتم پمپ بنزين
244.gif
بعد نامه رو فرستادم يهرو شاکي زنگ زده بود به مدير عامل شرکت
يه بارم عنوان نامه رئيس مالي و ذيحساب بود نوشتم مالي و اعتباري نامه بعد از کلي بدبختي که واسش داشتيم رفت به خاطر اين نوان برگشت خورد خياي ضايه شدم.
 

first saeed

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2005
نوشته‌ها
815
لایک‌ها
2
سن
41
محل سکونت
PubliC_HtmL
ديشب تلويزيون داشت اون اگهي تبليغاتي بيمه رو نشون مي داد که پژوئه مي ياد از رو لاکپشته رد مي شه يکي از برو بچ برگشت با قيافه علامت سوال پرسيد : يعني شما فک مي کنيد اين ماشينه واقعا از رو اين خرگوشه رد مي شه؟
55.gif


حالا خرگوش کجاش شبيه لاکپشته من که نوفهمم
162.gif
 

Ostadb

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژوئن 2005
نوشته‌ها
881
لایک‌ها
62
بنام خدا
منم یه سوتیه توپم رو واستون میگم:
چند روز پیش پای یکی از خودپردازهای بانک ملی بودم دیدم یه دختره اومد گفت آقا ببخشید من بلت نیستم با این دستگاه کار کنم میشه برام توضیح بدین:blush:
منم مث یک فروند بز 2ساعت واسش تمام جزییات کار با سیستم رو توضیح دادم فقط نمی فهمیدم چرا دختره داره چپ چپ نیگام میکنه..بعدشم با ناراحتی تشکر کرد و رفت:f34r:
وقتی رفت تازه فهمیدم بابا ......
 

first saeed

Registered User
تاریخ عضویت
25 آگوست 2005
نوشته‌ها
815
لایک‌ها
2
سن
41
محل سکونت
PubliC_HtmL
به نقل از amir_delucia :
بنام خدا
منم یه سوتیه توپم رو واستون میگم:
چند روز پیش پای یکی از خودپردازهای بانک ملی بودم دیدم یه دختره اومد گفت آقا ببخشید من بلت نیستم با این دستگاه کار کنم میشه برام توضیح بدین:blush:
منم مث یک فروند بز 2ساعت واسش تمام جزییات کار با سیستم رو توضیح دادم فقط نمی فهمیدم چرا دختره داره چپ چپ نیگام میکنه..بعدشم با ناراحتی تشکر کرد و رفت:f34r:
وقتی رفت تازه فهمیدم بابا ......

ناراحت نباش من از اين سوتيهاي اين مدلي هزار تاشو دادم تا حالا

مثلا يه بار تو کوه يه دختره ازم پرسيد اقا اين آبشار که ميگن اينجا داره شما بلدين کجاس؟
منم قشنگ مو به مو آدرس آبشارو بش دادم بعد دختره گفت ميشه باهام بياين راهنماييم کنيد؟
منم عين بز گفتم: خانوم راهنمايي نمي خواد همين بغله ديگه !!!!
دختره يه نيگاه عاقل اندر سفيه انداخت به منو راهشو کشيد رفت ....!
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
به نقل از amir_delucia :
بنام خدا
منم یه سوتیه توپم رو واستون میگم:
چند روز پیش پای یکی از خودپردازهای بانک ملی بودم دیدم یه دختره اومد گفت آقا ببخشید من بلت نیستم با این دستگاه کار کنم میشه برام توضیح بدین:blush:
منم مث یک فروند بز 2ساعت واسش تمام جزییات کار با سیستم رو توضیح دادم فقط نمی فهمیدم چرا دختره داره چپ چپ نیگام میکنه..بعدشم با ناراحتی تشکر کرد و رفت:f34r:
وقتی رفت تازه فهمیدم بابا ......
162.gif
(منم بزم نه؟)
 
بالا