شما بنظرم اون وسط یه نقطه اضاف گذاشتیاز وقتی ...... اومد تو این مملکت
خیلی چیزا از بین رفت!
ولی من هر چی نگاه به زندگی پولدارهای اطرافم میکنم میبینم خیلی بیشتر در عذابن زنشون اتظارات خیلی بیشتری ازشون داره بچشون همینطور بعدش خودشون هم خیلی حریص شدن هر چی دارن باز میخوان بیشتر داشته باشننمیشه از وضع مالی گفت که احساس طرف به زندگی خوب هست یا نه؟
ثروت خوبه اما از یک حدی به بعد دیگه بالاتر رفتنش باعث خوشحالی آدم نمیشه!
الزاما بله!پول خوشبختی نمیاره ولی نبودش بدیختی میاره!
اما افزایشش تا وقتی نیازهای ضروریات را برآورده میکنه باعث احساس شادی برایت میشه اما اگر از اندازه نیازهای ضرروریات بیشتر بشه دیگه اون تاثیر را نداره!
مثلاً اگر شما درآمدت ماهی 2.5 میلیون تومان باشه و مخارجت هم نزدیک این رقم باشه اگر حقوقت شد 2.8 شادتر زندگی میکنی؟ 2.9 شادترت از قبل زندگی میکنی؟ اگر درآمدت 2 برابر شد معنیاش اینه که تو نسبت به وقتی که درآمدت اینگونه نبود خیلی بیشتر شادی؟
الزاماً نه!
باز هم میگم ثروتمند بودن خیلی خوبه و عالیه ولی معنیش این نیست که هر چه ثروت بیشتر شادی بیشتر!
ضرغامی و سریال ایرانی شومایی که میگن اینجاستا!ولی من هر چی نگاه به زندگی پولدارهای اطرافم میکنم میبینم خیلی بیشتر در عذابن زنشون اتظارات خیلی بیشتری ازشون داره بچشون همینطور بعدش خودشون هم خیلی حریص شدن هر چی دارن باز میخوان بیشتر داشته باشن
عزیز بحث من رو داشتن و نداشتن نیست به اون صورت یه بحث علمی و فلسفیه که میشه بدون داشتن پول هم شاد بود از چیزاهای کوچیک هم لذت بردضرغامی و سریال ایرانی شومایی که میگن اینجاستا!
ولی من هرچی پولدار فامیل و دوروبر میبینم همه دارن دور هم با پول صفا میکنن هرکاری دوس دارن میکنن چیزایی که واسه ما رویاس واسه اونا کاملا معمولیه فقط به خاطر همین پول لعنتی وگرنه هیچکدومشون یک ساعتم زحمت نکشیدن!
ما نمیگیم پول حلال همه مشکلات که البته هست! اما اینکه بگیم پول بدبختی میاره و اینا واقعا بی معنی بی منطق اونم تو این گرونی!
Sent from my Awesome LG P713
داستان زیبایی بود اما این زمانی صادق هست که حداقل ها برای همه وجود داشته باشهعزیز بحث من رو داشتن و نداشتن نیست به اون صورت یه بحث علمی و فلسفیه که میشه بدون داشتن پول هم شاد بود از چیزاهای کوچیک هم لذت برد
من بیشتر دارم ذات آدمی رو میگم که هر چی بدست بیاره باز کمشه مثلا شما ببین پادشاه های قدیم همش در پی فتح دنیا بودند با اینکه بدون فتح دنیا هم میتونستن خوشبخت باشن و لذت ببرن از زندگیشون
--------------------------متن زیر خیلی جالبه بخونیدش:
اسكندر، در راه فتح هند بود كه ديوژن، عارف يوناني را در كنار رودخانهاي ديد. ديوژن كنار رودخانه، در آفتاب، دراز كشيده بود و رقص پروانهها را در ميان گلها تماشا ميكرد.
ديوژن از عزم اسكندر آگاه شد، خنديد و گفت : «براي چه به اين سفر طولاني و پر مخاطره ميروي ؟ از فتح هندوستان، چه چيز عايد تو خواهد شد ؟ اگر جهان را بگيري، با آن چه خواهي كرد ؟ اي اسكندر !!»
اسكندر گفت : «ميخواهم همهي دنيا را بگيرم، آنگاه لم بدهم و استراحت كنم و خوش باشم.»
ديوژن باز خنديد و گفت: «احمقانه است، زيرا من هم اكنون، بيآنكه اين همه زحمت و مشقت بكشم و دنيا را فتح كنم، لم دادهام، استراحت ميكنم و خوشم. من براي لذت بردن از زندگي، به فتح دنيا نيازي ندارم. بيا و از اين سفر، حذر كن. در كنار رودخانهي زيبا، براي تو هم به اندازهي كافي جا هست. همين جا بمان و استراحت كن و خوش باش. تن به اين آفتاب ملايم بهاري بسپار. فتح جهان را فراموش كن. انصاف بده ! آيا تو فاتح زندگي هستي يا من؟»
در دنيا دو نوع آدم بيشتر وجود ندارد: آدمهايي كه ميدانند و آدمهايي كه نميدانند. اين نمايشيست كه مدام بازي ميشود. گاهي اسكندر مقدونيست كه نابيناست و ديوژن كه ميخواهد او را بينا كند، و گاهي نيز بهرامشاه غافل است كه عارفي شوريده سر به او تلنگر ميزند تا به خود بيايد و بيدار شود