albatross.ir
Registered User
یادش بخیر کلاس اول ابتدایی یه ذره بچه بودم جزو ریزه میزه های کلاس یادم نیست دقیقا ولی فکر کنم اوایل سال بود معلم کلاس اولمون که زن هم بود تکلیف خیلی زیاد داده بود منم کلا از اول با تکلیف حال نمی کردم نمی نوشتم خلاصه تکلیفارو نگاه کرد دید من تکلیف ندارم یه خطکش چوبی خوشگل داشت باهاش محکم زد توی سرم خطکش از وسط دو نصف شد انقد خوشحال شدم که اصلا دردو حس نکردم و زدم زیر خنده کل کلاس هم زد زیر خنده بنده خدا مونده بود چیکار کنه
سال چهارم بود فکر کنم یکی از بچه ها بود یکم شر بود نمرش خیلی کم شده بود من شده بودم دومین نمره کلاس داشت گریه می کرد منو نگاه کرد دید دارم میخندم فکر کرد دارم به اون می خندم هیچی دیگه افتاد دنبالم دم در خونمون منو گرفت زد منم بدجور کینه به دل گرفتم هفته بعدش سر کلاس دستش زیر چونش بود سرش پایین بود اومدم برم بشینم سر جام یه پس گردنی محکم بهش زدم انقدر محکم بود که دستش از زیر چونش در رفت و محکم صورتش خورد روی میز و دماغش خون اومدم آخ که جیگرم حال اومد
یه سری سر صف وایساده بودیم یه بی شرف با لگد زد زیر جیب روپوشم لیوانم پرت شد بیرون صف رفتم بردارمش ناظم داشت حرف میزد گفت برو دفتر رفتم دفتر دیدم سه نفر دیگه هم به علت بی انضباطی اونجا وایسادن وقتی بچه ها رفتن سر کلاس به ما گفت برید پاهاتونو خیس کنید میخام فلک کنم همه زدن زیر گریه منم انگار نه انگار رفتم دم آبخوری جورابارو در آوردم پامو خیس کردم اومدم ناظمه هنگ کرده بود گفت پاهاتو خیس کردی گفتم آره گفت خیل پر رو هستی برو سر کلاس
یه سری دوران ابتدایی به زور مارو بردن نماز بخونیم اونی که جلو من بود یه حرکتی از خودش زد و ازش یه صدایی در اومد منم از خنده وسط نماز نمی تونستم خودمو جمع کنم ناظم گفت گمشو دفتر 2 نمره از انظباتت کم می کنم
وای هیچوقت یادم نمیره لواشک می خریدم با دوستم میاوردیم توی مدرسه می فروختیم سودشم نصف می کردیم ما کلاس پنجم بودیم به این بچه های اول دوم می فروختیم آخرش مدیر مدرسه فهمیده بود نگو دعوت اولیا کرده بوده بدون اینکه ما بفهمیم حالا ما هم توی خونه نمی دونیم قضیه از چه قراره مامانه میگه توی مدرسه چیزی فروختی منم با خونسردی مییگم آره یه چند تا از بچه ها هستن یه چیزایی می فروشن ولی من ازشون نمی خرم وای که چقد ساده بودم من
انقدر خاطره دارم که نگو مخصوصا دبیرستان که دیگه واقعا تر من پر رو تر خودم بودم
سال چهارم بود فکر کنم یکی از بچه ها بود یکم شر بود نمرش خیلی کم شده بود من شده بودم دومین نمره کلاس داشت گریه می کرد منو نگاه کرد دید دارم میخندم فکر کرد دارم به اون می خندم هیچی دیگه افتاد دنبالم دم در خونمون منو گرفت زد منم بدجور کینه به دل گرفتم هفته بعدش سر کلاس دستش زیر چونش بود سرش پایین بود اومدم برم بشینم سر جام یه پس گردنی محکم بهش زدم انقدر محکم بود که دستش از زیر چونش در رفت و محکم صورتش خورد روی میز و دماغش خون اومدم آخ که جیگرم حال اومد
یه سری سر صف وایساده بودیم یه بی شرف با لگد زد زیر جیب روپوشم لیوانم پرت شد بیرون صف رفتم بردارمش ناظم داشت حرف میزد گفت برو دفتر رفتم دفتر دیدم سه نفر دیگه هم به علت بی انضباطی اونجا وایسادن وقتی بچه ها رفتن سر کلاس به ما گفت برید پاهاتونو خیس کنید میخام فلک کنم همه زدن زیر گریه منم انگار نه انگار رفتم دم آبخوری جورابارو در آوردم پامو خیس کردم اومدم ناظمه هنگ کرده بود گفت پاهاتو خیس کردی گفتم آره گفت خیل پر رو هستی برو سر کلاس
یه سری دوران ابتدایی به زور مارو بردن نماز بخونیم اونی که جلو من بود یه حرکتی از خودش زد و ازش یه صدایی در اومد منم از خنده وسط نماز نمی تونستم خودمو جمع کنم ناظم گفت گمشو دفتر 2 نمره از انظباتت کم می کنم
وای هیچوقت یادم نمیره لواشک می خریدم با دوستم میاوردیم توی مدرسه می فروختیم سودشم نصف می کردیم ما کلاس پنجم بودیم به این بچه های اول دوم می فروختیم آخرش مدیر مدرسه فهمیده بود نگو دعوت اولیا کرده بوده بدون اینکه ما بفهمیم حالا ما هم توی خونه نمی دونیم قضیه از چه قراره مامانه میگه توی مدرسه چیزی فروختی منم با خونسردی مییگم آره یه چند تا از بچه ها هستن یه چیزایی می فروشن ولی من ازشون نمی خرم وای که چقد ساده بودم من
انقدر خاطره دارم که نگو مخصوصا دبیرستان که دیگه واقعا تر من پر رو تر خودم بودم