ببین دوست عزیز
به نظر من بحث ما اصلا فایده نداره چون دیدگاه ما کاملا فرق داره
من به اون دنیا هم اعتقاد دارم و با در نظر گرفتن اون ور دارم حرف میزنم نمیدو نم شمال اعتقاد داری یا نه اگه اعتقاد نداشته باشی حرفات کاملا درسته قبلشم تو جواب پست داریوش گفتم اگه اعتقاد به اونور نباشه اصلا دلیلی برای تحمل وجود نداره و میشه با خودکشی مشکل رو حل کرد چون بعدش دیگه نیستیم و این نبودن از عذاب کشیدن بهتره درسته که بازم صبرو تحمل خیلی با ارزش تره
من مشکلم سر خود کشی های عشقیه
وگرنه اصلا سر مسائل دیگه بحث نمیکنم چون تو موقعیت نیستم
مثلا یه پدری توی اسلام شهر خودکشی کرده بود
خیلی تکاندهندس
کارگر بود چند روزی بود بچش میگفت بابا هندونه میخوام باباش چون پول نداشت امروزو فردا میکرد یه روز باباهه از سر کار میاد خونه میبینه تو سطل آشغال خونش پوست هندونس به زنش میگه از کجا؟ میگه انقدر نخریدی رفت از سطل زباله همسایه آشغالاشو ورداشته بود میخورد
اون پدر همون شب خودکشی میکنه
اینا که میگم مستنده ها از خودم نمیگم
یکی دیگه بچش میگه بابا مداد میخوام (باز اسلام شهر)
باباهه میره بغالی ارزون ترین مداد رو نسیه میخره برای بچش میاره
بچه هه هی مینوشته نوکش میشکسته دوباره میتراشیده بعد مداد تموم میشه میاد میگه بابا مدادم تموم شد
باباش دعواش میکنه که چرا درست استفاده نمیکنی؟ بچه با چشم گریون میره میخوابه (
الان اشکم درومده دارم اینارو براتد تعریف میکنم)
بعد باباش دلش میسوزه میره از همون مداد میخره میاره خودش شروع میکنه نوشتن مشق بچش میدیده هی میشکنه بعد میفهمه بچش راست میگفته واقعا مدادش خراب بوده ناراحت میره بچشو بدار کنه ازش معذرت خواهی کنه میبینه بچش دق کرده مرده
اون پدر هم همون شب خودکشی میکنه
چند تا دیگه برات بگم
اگه اولین پست من تو تیپیکو بخونی مشکلم با مسائل عشقی بود و اصلا درباره مشکلات اینچنینی حرف نزدم
شاید با همه ی اعتقادم اگه یه روز چنین اتفاقایی برای بچم بیوفته منم خودکشی کنم
ولی سر حرفم درمورد مسائل عاطفی هنوزم هستم
داغ یه دوست پسر نامردو میشه فراموش کرد و داغ مرگ فرزندو اونم وقتی به خاطر تو دق کرده مرده رو هرگز نمیشه
نوشته ی تاثر برانگیزی بود...
اما تاثر برانگیزتر اینکه اینها اتفاقاتی است که هر روز در همین مملکت خودمان دارد می افتد و کسی عین خیالش نیست...!!
در مورد این تاپیک:
مطالب و قضاوت های متفاوتی رو از کاربران مختلف خوندم، برای خودم بعضی هاش جالب بود!
اما عقیده ی من در مورد خود کشی:
نمی تونم صد در صد حرف آقا داریوش رو رد کنم، چون واقعیت های تلخ و دردناکی وجود داره که عرصه رو بر انسان تنگ می کنه و خدا نکنه چنین روزهای تیره ای برای هیچ کدام از ما پیش بیاد، چون در اون صورت معلوم نیست واکنش خود ما در اون موقعیت ها چی باشه.اما از طرفی حرف های جناب شروین هم درست است!
اما مطلبی که من می خوام به عرض برسونم اینه:
این که من در این موقعیت ها چه می کنم ملاک نیست، اصولا عملکرد مثلا منی که چیزی رو تقبیح یا تایید می کنم معیار نیست، بلکه باید واقعیت خارجی رو ملاک قرار داد.
همه ی انسان ها دارای گوهری به اسم عقل هستند و به نسبت نورانیتی که این عقل دارد (چون درجاتش متفاوت است) تصمیم گیری ها و رفتارهای ما در تمام زندگی فرق می کند.
اما همین عقل از یک حد اقل پرتوافشانی برخوردار است که نشان می دهد چه چیز درست و چه چیزی غلط و نادرست است. (یک چیزی را داخل پرانتز عرض کنم: بعضی ها می گویند به عقل ناقص من اینجور می رسد که... ما عقل ناقص نداریم، یا عقل هست یا نیست اگر نباشد دیگر اسمش عقل نیست، اما همه ی انسان هایی که اصطلاحا می گوییم عاقل از یک حداقلی برخوردارند که همان معیار تشخیص و تمییز درست از نادرست است. و البته از این حداقل به بعد درجات عقل می تواند بیشتر و بیشتر باشد.)
بر مبنای این مقدمه، عقل هرگز خود کشی را تایید نمی کند! خودکشی یعنی من توانایی های خودم را انکار می کنم و بدون توجه به داشته ها و خلاقیت هایم همه را از بین می برم! این کار عقلا قبیح است.
اما بحث مهم تر و ریز ترش:
مهم ترین نعمتی که به همه ما داده شده، نعمت وجود است! وجود نقطه ی مقابل عدم هست، چیزی که ما هرگز دوست نداریم حتی لحظه ای به آن فکر کنیم چون حتی تصورش هم وحشتناک و دهشتناک است!!
شما تصورش را بکنید! یک مثال می زنم:
اکثر قریب به اتفاق مردم از مرگ می ترسند. درست است یا نه؟ خب، برای چی می ترسند؟! دقت کنید! نمی خواهم بحث دینی و آخرتی بکنم، این بحث نکته ی مهمی دارد: ترس مردم (مردم دنیا نه کشور ما) از مرگ به قطع حیات و ترک کالبد جسمی بر می گردد! در این حالت فکر می کنیم از بین می رویم و جان ما از ما گرفته می شود و چون همه ی ما حب ذات داریم و خومان را دوست داریم دلمان نمی خواهد بمیریم و برای همین می ترسیم.
اما مرتبه ی بالاترش را اگر فکر کنیم کار وخیم تر می شود و آن عدم یا نیست شدن است...!!! وجود، مهم ترین نعمتی است که همه داریم و بدیهی ترین چیزی است که داریم، اگر آن را از ما بگیرند چه؟؟!
برای همین عرض می کنم که کسی که دست به خود کشی می زند برای خود عالم دیگری از هستی تصور می کند که دیگر آنجا غم و ناراحتی ندارد و الا اگر متذکر این نکته می بود که با مرگ فنا می شود به دست خود چنین کاری نمی کرد!
اما واقعیت این است که همانطور که شروین عزیز گفت ما به سرای دیگر اعتقاد داریم و مرگ را مساوی نیستی و عدم نمی دانیم، برای همین چون معتقد به بقای روح هستیم نسبت به رفتار خود در این دنیا دقت می کنیم و در نتیجه نمی توانیم - علیرغم همه ی مصیبت ها - خودکشی یا مرگ اختیاری را تایید کنیم.
البته مرگ اختیاری بحث مفصلتری دارد که به نظرم جای بحثش اینجا نیست (همان چیزی که بهش می گویند انخلاع و ترک بدن به صورت اختیاری..)
خاتمه ی کلام:
خود کشی - با همه ی سختی هایی که برای فرد وجود داشته و نمی توان هم این موارد را انکار کرد- عقلا مورد تایید نیست. اگر چه از یاد نمی بریم که معلوم نیست خود ما نسبت به حوادث چه واکنشی نشان می دهیم، اما با اتکا به داشتن نعمت وجود و توانایی های بی شماری که به ما داده شده است باید بپذیریم که همین زندگی را حتی در همین شرایط باید ادامه داد، کما این که نمونه های فراوان در فراوانی هم وجود داشته و دارند که روزگار تیره و تاری داشته اند اما هرگز فکر خودکشی هم به مخیله شان خطور نکرده...