برگزیده های پرشین تولز

جوانی را جوانی کردن

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Tidus

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,419
لایک‌ها
11,570
اره 30 تومن، نه بیشتر. نمیریم اونجا که بخوریم فقط، اینقدر بالا پایین میپریم اصلا وقت غذا درست کردن نداریم یچی حاضری سریع درست میکنیم میخوریم
ایدزی ها دیگه کین؟ اشتاه گرفتی عمو
کلی گفتم :)
خب این الان می شه تفریح؟ من برم فرانسه رفتگری می تونم سر ماه تعطیلات برم موناکو!
 

Armadillo

Registered User
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2013
نوشته‌ها
881
لایک‌ها
6,374
محل سکونت
San Diego, CA
من همیشه برام سوال بوده که اگه ما تو ایران زندگی می کنیم، یکی تو امریکا، کانادا، دانمارک، فرانسه، فنلاند، آلمان و ... پس چیکار می کنه؟ یعنی ما زندگی می کنیم اونا هم زندگی می کنن؟ ما خیلی گه خوردیم اگه زندگی می کنیم... :general406:
البته برای احشام و گاو و گوسفندها (ملت ایران) که همچین چیزی قطعا تفاوتی نمی کنه چون علف همه جای دنیا یه مزه ای رو میده. ولی به نظرم یه گاو توی کانادا بازم این شعور رو داره که درک کنه که علف های کانادا بهترن. ولی ملت ایران... :)
 

افتک!!

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2014
نوشته‌ها
1,193
لایک‌ها
8,853
محل سکونت
تهران
مواد روان گردان به شما کمک میکنه تا ذهنت از همه چی خالی بشه و فقط بزنیو برقصی. یه روز بیا خودم میسازمت
بعد اگه این کارو کنه طرف که دهاتی بحساب نمیاد؟

خودت میگی مواد روان گردان... اونی که در اون حالت می رقصه دیگه من نیستم :D... من در حالت هوشیاری که روانم نگردیده باشه :D نمیرقصم

جمیع علما بر این عقیده هستن که قاچاقچی ها دهاتین :p. اصلا تا حالا دیدی مواد مخدر از تهران به جایی قاچاق بشه ؟؟؟ همیشه از شهرهای دیگه به تهران قاچاق میشه :D بجان خودم :p
 

koosharz

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
3,623
لایک‌ها
9,542
سن
30
محل سکونت
شمال
خودت میگی مواد روان گردان... اونی که در اون حالت می رقصه دیگه من نیستم :D... من در حالت هوشیاری که روانم نگردیده باشه :D نمیرقصم

جمیع علما بر این عقیده هستن که قاچاقچی ها دهاتین :p. اصلا تا حالا دیدی مواد مخدر از تهران به جایی قاچاق بشه ؟؟؟ همیشه از شهرهای دیگه به تهران قاچاق میشه :D بجان خودم :p
نه این جنسش خوبه در عین هوشیاری چیزای بدو از ذهنت خارج میکنه. شیشه بابا خودم ساختمش خلوصش بالاست
شما بیا اصلا یه جا میبرمت بدون مواد در حالت هوشیاری برقصی، من خودم از همونجا شروع کردم
مصرف کننده های مواد تو تهرانن که اینقدر میره اونجا دیگه. مصرف کننده ها هم دهاتی بحساب میان
 

افتک!!

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2014
نوشته‌ها
1,193
لایک‌ها
8,853
محل سکونت
تهران
نه این جنسش خوبه در عین هوشیاری چیزای بدو از ذهنت خارج میکنه. شیشه بابا خودم ساختمش خلوصش بالاست
شما بیا اصلا یه جا میبرمت بدون مواد در حالت هوشیاری برقصی، من خودم از همونجا شروع کردم
مصرف کننده های مواد تو تهرانن که اینقدر میره اونجا دیگه. مصرف کننده ها هم دهاتی بحساب میان

شیشه رو بده من بفروشمش با پولش راحت تر میرقصم :D

نخیر. مصرف کننده ها قربانی هستن. معتاد مجرم نیست ، بیماره :p
 

demo13621362

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2013
نوشته‌ها
718
لایک‌ها
2,868
نه بابا دیگه خداییش دارین زیاده روی میکنین..
من دیروز بعد از ظهر با یکی از بچه ها رفتم تنیس.. یه ساعت 15 تومن خیلی حال داد..

چه عجب بالاخره تو از یه چیزی خوشحال شدی تو عمرت ! :p
میخوام یه فیلم مستند درباره ات بسازم . اسم فیلمم هم میگذارم : " نیما مردی که هرگز نخندید "
 

nima_00989166

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2012
نوشته‌ها
7,163
لایک‌ها
16,318
محل سکونت
اهواز - تهران
چه عجب بالاخره تو از یه چیزی خوشحال شدی تو عمرت ! :p
میخوام یه فیلم مستند درباره ات بسازم . اسم فیلمم هم میگذارم : " نیما مردی که هرگز نخندید "
یه دو هفته بهم خوش گذشت خوشحال شدم ..احساس بحران هویت پیدا کردم :دی
 

demo13621362

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2013
نوشته‌ها
718
لایک‌ها
2,868
با اینکه من خیلی کم در این فروم پست میزنم اما نتونستم از کنار پست شما دوست عزیز بی تفاوت رد بشم که البته دلیل عمده اش هم استناد شما به مولوی بود....
1: دمو جان برام خیلی جالبه که شما هم مثل من در صحبتها و نوشته هاتون به شعر استناد میکنید (البته صداقتش رو بخواید با عرض شرمندگی و خجالت فراوان باید بگم که با بعضی از گیر دادنهای شما به دوستان چه مستحق باشن و چه نباشن مخالفم (میبخشید که بیان کردم عزیزم))، مخصوصا استنادات شما دوست نازنینم به مولوی که هر چی من به عمق شعرای ایشون رفتم ژرفای خیلی از اونها رو از اون چیزی که اول به ذهن متبادر میشه عمیقتر دیدم. به هر تقدیر من جسته گریخته چندین پست شما دوست عزیز رو در این فروم خونده ام و باید بگم که برام بسی جالب بود، مخصوصا اینکه بجز خودم شما جزو معدود اشخاصی هستید که من در طول زندگیم دیده ام که با زبان شعر هم سخن میگن دوست عزیزم....

2: در رابطه با نوشته حضرت عالی راستش به "نظر شخصیم" "تا حدودی" درسته دوست خوبم....
یک سوال این وسط!:
به نظر شما شادی و حس اون اگه منطبق با هارمونی و ریتم طبیعت باشه باز محلی از اعراب نداره ( اگه بفرمایید منظورتون این بود که شادی معلوله خب چرا غم نباشه؟!)؟ چرا واسه اینکه احساس بهتری داشته باشیم نیایم از اون طرف به موضوع نگاه کتیم؟
به نظرم شادی به "مفهوم واقعیش" وجود داره (چرا نباید ترجیح بدیم زمین خوردن رو "راه رفتنی" ببینم که استثنائا پیش میاد و نه برعکسش گلم (چون اکثریت غمشون جاودانه تر از خوشیشون هست و تو اون محبوس شده اند؟ (خب همون مولوی که حضرت عالی بهش استناد فرمودید خوشیش جاودانی بوده براش، نبوده؟!))، البته من هم بشخصه نمیخوام شادی رو احساس رنجی ببینم که برای لحظاتی فراموش شده بلکه برعکس، احساس رنج و غم رو شادیی میدونم که برای مدت مدیدی فراموش شده! استنادم هم مثل حضرت عالی به مولوی هست که میفرمایند:

باده غمگینان خورند و ما ز می خوش دلتریم/ رو به محبوسان غم ده ساقیا افیون خویش
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال/ هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش
باده گلگونه‌ست بر رخسار بیماران غم/ ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خویش
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این/ بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش!!

واسه اینکه من حق مولوی رو ادا کنم اجازه بفرمایید که بگم که مولوی از نظر من از این مقامات گذشته بود، چیزی که اکثریت مردم نتونستن ازش بگذرن و در نتیجه برداشتهای بالا که شما زحمت کشیدید و نوشتید پیش اومده که من اسمشون رو میذارم سو تفاهمات بشری! نشون به اون نشون که الان اکثریت مردم یا غمگینن و یا شادی کاذب دارن که رهزن زندگی و عمرشون شده) به قول مولوی:
آنچنان مستی مباش ای بی‌خرد/ کو به عقل آید پشیمانی خورد!
بلک ز آن مستان که چون می می‌خورند/ عقلهای پخته حسرت می‌برند!
به نظر شما یک شادی از جنس دیگه تو دنیا وجود نداره که اکثریت قریب به اتفاق جامعه ازش مغفول موندن، تا این حد که برخی فیلسوفها اومدن بر اون اساس نظریه دادن چون این رو شاید نتونستن ببینن؟
اون چند بیتی هم که شما فرمودید در واقع مولوی دقیقا داره میگه که در "بیماری" یک هوشیاری هست، و هر کس که بیمارتر باشه لزوما باید به بیماری و دردش هوشیارتر باشه تا بتونه درمان کنه خودش رو (که خیلی ها البته همونطور که نیمای عزیز فرمودند نیستند و خودشون رو یا مسکن شاد میکنن تا نفهمن که چی داره سرشون میاد تا فرمون رو بچرخونن به یک سمت دیگه (مثل همون داستان خر برفت و خر برفت مولوی!). خب باز خوش میگه که:
تا دمی از هوشیاری وا رهند/ ننگ خمر و زمر بر خود می‌نهند
می‌گریزند از خودی در بیخودی/ یا به مستی یا به شغل ای مهتدی (این چقدر جالبه انصافا!))
به هر تقدیر به نظر من اولا شادی به مفهوم واقعیش احتمالا وجود داره و ثانیا دید مولوی هم قطعا اونی که فرمودید نبوده (هر چند خودتون هم نفرمودید که این دید مولوی هستش اما خب من ترجیح دادم که بگم که دید واقعی ایشون چی بوده چون به موضوع دوستمون نیما جان هم مرتبط بود) چرا که خودش میگه:
ای غم از این جا برو ور نه سرت شد گرو/ رنگ شب تیره را تاب مه یار نیست
ای غم پرخار رو در دل غمخوار رو/ نقل بخیلانه‌ات طعمه خمار نیست
حلقهٔ غین تو تنگ میمت از آن تنگتر/ تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست
ای غم شادی شکن پر شکرست این دهن/ کز شکرآکندگی ممکن گفتار نیست

میبخشید فعلا فرصت ندارم که ادامه بدم اما فکر کنم منظورم رو تا حدودی تونستم منتقل کنم هر چند معترفم که بدلیل ضیق وقت خیلی بخته بیانش نکردم......

پ ن: نظر شخصیم اینه که وقتی با یک فلسفه دان مواجه میشید اولین جملتون این باشه که "انت رجل و انا رجل"!:p یعنی جدای از قشنگ بودن ظاهر حرف شما (جناب فلسفی رو میگم) فقط حرفت رو میشنوم اما بعدش به عقلم هم رجوع میکنم! اما اگه دیدید طرف عارفه و نه فیلسوف عقلتون رو هم اگه فداش کردید و گوشتون رو هم دادید دستش به نظر شخصیم در نهایت ضرر نفرموده اید!!! باز به قول مولوی:
فلسفی خود را از اندیشه بکشت/ گو بدو کوراست سوی گنج;) پشت!
گو بدو چندانک افزون می‌دود/ از مراد دل جداتر می‌شود!
جاهدوا فینا بگفت آن شهریار/ جاهدوا عنا نگفت ای بی‌قرار;)!

دوست عزیز اول اجازه بدید از اینکه منو در شان هم کلامی خودتون دونستید تشکر کنم ! حقیقتش بنده با نیت مشاجره کردن تو پی تی نمیام
و کلا چند سالی میشه که از مرحله ی قیل و قال و های و هوی گذشته ام چرا که منم هم رای با شیخ اجل سعدی شیرین سخن معتقدم که :

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ---------- کان سوخته را جان شد آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند ----------- کانرا که خبر شد خبری باز نیامد

ولی به هر حال در ذات هر کسی یک سری خصایل و عادات وجود داره که پیوسته باید برای اینکه فوران نکنند انرژی به کار برد و سرکوبشون کرد . البته اگه از حق هم نگذریم
من از زور آزمایی های فکری با رقبای قدر لذت میبرم . درباره ی شادی و لذت هم بنده صرفا نظرات شخصیم رو گفتم و هیچ تعصبی هم روشون ندارم ! این ها بیشتر عقاید
فلسفی بنده هستند نه چیزی بیشتر یا کم تر ! این دیدگاه های من بیشتر وام گرفته شده از افکار و اشعار حافظ و خیام و شوپنهاور و نیچه و فروید هستند . این دیدگاه های
بنده درباره ی شادی و لذت در زندگی بیشتر از چشم انداز من به هستی و نوع جهان بینی من میاد و در حقیقت یه امر درونی و نوعی شرح حال احوالات شخصی بنده هستند
نه یه مانیفست جهانشمول برای بشریت و همه ی افراد در همه ی مکان ها و زمان ها ! البته بنده هم هم رای با افلاطون و نیچه متعقد هستم که کلا هنر و شعر و ادبیات دقیقا
در هنگامی بوجود میاند که یک فرد از دنیای روزمره دلزده و ناراحت و سرخورده میشه و سعی میکنه که یه دنیای خیالی رو بر اساس آرمان ها و ایده آل هاش در ذهنش خلق
کنه ( نوعی از اتوپیاسازی ) به عبارتی هنر و ادبیات دریچه ای هستند برای فرار از رنج روزمرگی و زندگی . شما اگه در ادبیات عرفانی خودمون هم ببینی هیچ کدوم از شعرا و
عرفا بر شیرینی مطلق زندگی تاکید نکردند و همه شون انسان رو به گذر از این زندگی تشویق کردند به قول لسان الغیب حافظ شیرازی :

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود ---------- زنهار از این بیابان وین راه بینهایت

یا در جای دیگه میفرماید :

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ---------- کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

مثلا برای چی نیچه گوته و حافظ رو نمونه ای از ابر انسان میدونه ؟ چون گوته و حافظ در عین اینکه به ذات زندگی که همون رنج هستش پی بردند ولی زندگی رو هم زهرآگین
نکردند ! دقیقا همین ابر انسان ها هستند که نیچه نوید بوجود اومدن اونها رو در آینده ای نزدیک میده ! ابر انسان هایی که رنج زندگی رو میپذیرند و دنبال معناهایی فراتر برای
توجیه کردن رنجشون نمیرند ! و دقیقا به نظر من راز موفقیت افرادی مثل حافظ یا گوته یا مولانا یا شیخ محمود شبستری یا خیام در همینه که در عین حال که زندگی رو فاقد
مفهوم و جهت خاصی میدونند میتونند برای خودشون و زندگیشون مفهوم و معنا خلق کنند تا به نهیلیسم دچار نشند . این افراد دقیقا در عین بی هدفی هدفمند هستند ! در
عین اینکه هیچ چی براشون مهم نیست همه چی هم براشون مهمه ! این افراد نه در بند این دنیا هستند نه اون دنیا ! این همون عشق ازلی و پر رمز و راز به حقیقت هستش
که باعث میشه همه ی این تضادها و دوگانگی ها و تناقض ها در وجود این افراد به وحدت برسه .

به قول حافظ :

فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم ---------- بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم
 

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
338
دوست عزیز اول اجازه بدید از اینکه منو در شان هم کلامی خودتون دونستید تشکر کنم ! حقیقتش بنده با نیت مشاجره کردن تو پی تی نمیام
و کلا چند سالی میشه که از مرحله ی قیل و قال و های و هوی گذشته ام چرا که منم هم رای با شیخ اجل سعدی شیرین سخن معتقدم که :

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ---------- کان سوخته را جان شد آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند ----------- کانرا که خبر شد خبری باز نیامد

ولی به هر حال در ذات هر کسی یک سری خصایل و عادات وجود داره که پیوسته باید برای اینکه فوران نکنند انرژی به کار برد و سرکوبشون کرد . البته اگه از حق هم نگذریم
من از زور آزمایی های فکری با رقبای قدر لذت میبرم . درباره ی شادی و لذت هم بنده صرفا نظرات شخصیم رو گفتم و هیچ تعصبی هم روشون ندارم ! این ها بیشتر عقاید
فلسفی بنده هستند نه چیزی بیشتر یا کم تر ! این دیدگاه های من بیشتر وام گرفته شده از افکار و اشعار حافظ و خیام و شوپنهاور و نیچه و فروید هستند . این دیدگاه های
بنده درباره ی شادی و لذت در زندگی بیشتر از چشم انداز من به هستی و نوع جهان بینی من میاد و در حقیقت یه امر درونی و نوعی شرح حال احوالات شخصی بنده هستند
نه یه مانیفست جهانشمول برای بشریت و همه ی افراد در همه ی مکان ها و زمان ها ! البته بنده هم هم رای با افلاطون و نیچه متعقد هستم که کلا هنر و شعر و ادبیات دقیقا
در هنگامی بوجود میاند که یک فرد از دنیای روزمره دلزده و ناراحت و سرخورده میشه و سعی میکنه که یه دنیای خیالی رو بر اساس آرمان ها و ایده آل هاش در ذهنش خلق
کنه ( نوعی از اتوپیاسازی ) به عبارتی هنر و ادبیات دریچه ای هستند برای فرار از رنج روزمرگی و زندگی . شما اگه در ادبیات عرفانی خودمون هم ببینی هیچ کدوم از شعرا و
عرفا بر شیرینی مطلق زندگی تاکید نکردند و همه شون انسان رو به گذر از این زندگی تشویق کردند به قول لسان الغیب حافظ شیرازی :

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود ---------- زنهار از این بیابان وین راه بینهایت

یا در جای دیگه میفرماید :

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ---------- کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

مثلا برای چی نیچه گوته و حافظ رو نمونه ای از ابر انسان میدونه ؟ چون گوته و حافظ در عین اینکه به ذات زندگی که همون رنج هستش پی بردند ولی زندگی رو هم زهرآگین
نکردند ! دقیقا همین ابر انسان ها هستند که نیچه نوید بوجود اومدن اونها رو در آینده ای نزدیک میده ! ابر انسان هایی که رنج زندگی رو میپذیرند و دنبال معناهایی فراتر برای
توجیه کردن رنجشون نمیرند ! و دقیقا به نظر من راز موفقیت افرادی مثل حافظ یا گوته یا مولانا یا شیخ محمود شبستری یا خیام در همینه که در عین حال که زندگی رو فاقد
مفهوم و جهت خاصی میدونند میتونند برای خودشون و زندگیشون مفهوم و معنا خلق کنند تا به نهیلیسم دچار نشند . این افراد دقیقا در عین بی هدفی هدفمند هستند ! در
عین اینکه هیچ چی براشون مهم نیست همه چی هم براشون مهمه ! این افراد نه در بند این دنیا هستند نه اون دنیا ! این همون عشق ازلی و پر رمز و راز به حقیقت هستش
که باعث میشه همه ی این تضادها و دوگانگی ها و تناقض ها در وجود این افراد به وحدت برسه .

به قول حافظ :

فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم ---------- بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

مرسی از پاسختون دوست عزیز...

طی امشب و فردا حتما پاسخ خواهم داد... الان یک مقدار سرم شلوغه عزیزم.
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
من کاری به این حرفا ندارم.فقط این که جوانی بسیار کوتاه وپیری بسیار طولانی ست.پس زنده باد هر کس که قدر جوونی رو دونست وازش لذت برد.............
 

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
338
دوست عزیز اول اجازه بدید از اینکه منو در شان هم کلامی خودتون دونستید تشکر کنم ! حقیقتش بنده با نیت مشاجره کردن تو پی تی نمیام
و کلا چند سالی میشه که از مرحله ی قیل و قال و های و هوی گذشته ام چرا که منم هم رای با شیخ اجل سعدی شیرین سخن معتقدم که :

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ---------- کان سوخته را جان شد آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند ----------- کانرا که خبر شد خبری باز نیامد

ولی به هر حال در ذات هر کسی یک سری خصایل و عادات وجود داره که پیوسته باید برای اینکه فوران نکنند انرژی به کار برد و سرکوبشون کرد . البته اگه از حق هم نگذریم
من از زور آزمایی های فکری با رقبای قدر لذت میبرم . درباره ی شادی و لذت هم بنده صرفا نظرات شخصیم رو گفتم و هیچ تعصبی هم روشون ندارم ! این ها بیشتر عقاید
فلسفی بنده هستند نه چیزی بیشتر یا کم تر ! این دیدگاه های من بیشتر وام گرفته شده از افکار و اشعار حافظ و خیام و شوپنهاور و نیچه و فروید هستند . این دیدگاه های
بنده درباره ی شادی و لذت در زندگی بیشتر از چشم انداز من به هستی و نوع جهان بینی من میاد و در حقیقت یه امر درونی و نوعی شرح حال احوالات شخصی بنده هستند
نه یه مانیفست جهانشمول برای بشریت و همه ی افراد در همه ی مکان ها و زمان ها ! البته بنده هم هم رای با افلاطون و نیچه متعقد هستم که کلا هنر و شعر و ادبیات دقیقا
در هنگامی بوجود میاند که یک فرد از دنیای روزمره دلزده و ناراحت و سرخورده میشه و سعی میکنه که یه دنیای خیالی رو بر اساس آرمان ها و ایده آل هاش در ذهنش خلق
کنه ( نوعی از اتوپیاسازی ) به عبارتی هنر و ادبیات دریچه ای هستند برای فرار از رنج روزمرگی و زندگی . شما اگه در ادبیات عرفانی خودمون هم ببینی هیچ کدوم از شعرا و
عرفا بر شیرینی مطلق زندگی تاکید نکردند و همه شون انسان رو به گذر از این زندگی تشویق کردند به قول لسان الغیب حافظ شیرازی :

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود ---------- زنهار از این بیابان وین راه بینهایت

یا در جای دیگه میفرماید :

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ---------- کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

مثلا برای چی نیچه گوته و حافظ رو نمونه ای از ابر انسان میدونه ؟ چون گوته و حافظ در عین اینکه به ذات زندگی که همون رنج هستش پی بردند ولی زندگی رو هم زهرآگین
نکردند ! دقیقا همین ابر انسان ها هستند که نیچه نوید بوجود اومدن اونها رو در آینده ای نزدیک میده ! ابر انسان هایی که رنج زندگی رو میپذیرند و دنبال معناهایی فراتر برای
توجیه کردن رنجشون نمیرند ! و دقیقا به نظر من راز موفقیت افرادی مثل حافظ یا گوته یا مولانا یا شیخ محمود شبستری یا خیام در همینه که در عین حال که زندگی رو فاقد
مفهوم و جهت خاصی میدونند میتونند برای خودشون و زندگیشون مفهوم و معنا خلق کنند تا به نهیلیسم دچار نشند . این افراد دقیقا در عین بی هدفی هدفمند هستند ! در
عین اینکه هیچ چی براشون مهم نیست همه چی هم براشون مهمه ! این افراد نه در بند این دنیا هستند نه اون دنیا ! این همون عشق ازلی و پر رمز و راز به حقیقت هستش
که باعث میشه همه ی این تضادها و دوگانگی ها و تناقض ها در وجود این افراد به وحدت برسه .

به قول حافظ :

فاش میگویم و از گفته ی خود دلشادم ---------- بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم

جناب دموی عزیز،

من اومدم چند خط از پاسخ شما رو نوشتم اما متاسفانه متوجه شدم که بن شده اید!! دلیلش رو نمیدونم متاسفانه، اما پاسخ شما آماده است. رمانی که از بن بیرون آمدید خدمتتون ارسالش میکنم یا آگه خواستید آی دی جدیدی اگه دارید برام ارسال بفرماید تا براتون پیغام خصوصیش کنم، چون ارسالش در اینجا صرفا برای مابقی دوستان بعیده که بدردشون بخوره چون به موضوع تاپیک فکر نکنم چندان مرتبط باشه...

مرسی دوست خوبم.
 
Last edited:

demo13621362

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2013
نوشته‌ها
718
لایک‌ها
2,868
جناب دموی عزیز،

من اومدم چند خط از پاسخ شما رو نوشتم اما متاسفانه متوجه شدم که بن شده اید!! دلیلش رو نمیدونم متاسفانه، اما پاسخ شما آماده است. رمانی که از بن بیرون آمدید خدمتتون ارسالش میکنم یا آگه خواستید آی دی جدیدی اگه دارید برام ارسال بفرماید تا براتون پیغام خصوصیش کنم، چون ارسالش در اینجا صرفا برای مابقی دوستان بعیده که بدردشون بخوره چون به موضوع تاپیک فکر نکنم چندان مرتبط باشه...

مرسی دوست خوبم.

سلام و عرض ادب

قربان هر جور که صلاح میدونید ! ما در هر صورت مطاع اوامر حضرت عالی هستیم ! با این تدابیر و ادله ای که مدیران محترم برای بن کردن انتخاب میکنند بنده هم حس
میکنم اگه نظرتون رو برام پخ کنید بهتر باشه !
 

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
338
سلام و عرض ادب

قربان هر جور که صلاح میدونید ! ما در هر صورت مطاع اوامر حضرت عالی هستیم ! با این تدابیر و ادله ای که مدیران محترم برای بن کردن انتخاب میکنند بنده هم حس
میکنم اگه نظرتون رو برام پخ کنید بهتر باشه !

سلام ذمو جان....

میبخشید عزیزم از اینکه دیر پاسخ میدم، یک مسئله شخصی برام پیش اومده بود که به زمان احتیاج داشتم تا خودم رو یک مقدار ریکاوری کنم...

به هر تقدیر، اگه شما به موضع علاقمند هستید من نظرم بیشتر رو اینه که یک تاپیک جدید ایجاد بشه تا اگه احیانا دوستانی هستند که به موضع علاقمندن -که البته نظر شخصی من اینه که اگه هم باشه تعدادشون شاید اصلا محسوس نباشه- هم بتونن نظر بدن و یا به عبارتی رای و نظرات ما در منظر و مرعای قضاوت دوستان عزیز اینجا و نقطه نظراتشون هم باشه... اما اگه ترجیحتون این نیست من مشکلی با پیگیری پی امی موضوع ندارم...

به قول سیاسیون الامر الیکم!
 

الهه.آتش

Registered User
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2012
نوشته‌ها
4,764
لایک‌ها
2,385

Mehdiwol

Registered User
تاریخ عضویت
3 اکتبر 2012
نوشته‌ها
4,074
لایک‌ها
20,249
محل سکونت
Old Trafford
جوانی را جوانی کردن
فکر کنم در تیتر یک کلمه ی مهم رو جا انداختن! جوانی را در جوانی کردن!
 

demo13621362

Registered User
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2013
نوشته‌ها
718
لایک‌ها
2,868
سلام ذمو جان....

میبخشید عزیزم از اینکه دیر پاسخ میدم، یک مسئله شخصی برام پیش اومده بود که به زمان احتیاج داشتم تا خودم رو یک مقدار ریکاوری کنم...

به هر تقدیر، اگه شما به موضع علاقمند هستید من نظرم بیشتر رو اینه که یک تاپیک جدید ایجاد بشه تا اگه احیانا دوستانی هستند که به موضع علاقمندن -که البته نظر شخصی من اینه که اگه هم باشه تعدادشون شاید اصلا محسوس نباشه- هم بتونن نظر بدن و یا به عبارتی رای و نظرات ما در منظر و مرعای قضاوت دوستان عزیز اینجا و نقطه نظراتشون هم باشه... اما اگه ترجیحتون این نیست من مشکلی با پیگیری پی امی موضوع ندارم...

به قول سیاسیون الامر الیکم!


سلام بر حجه الحق لسان الغیب شیخ الرئیس حکیم ایمان کبیر

بنده ی سراپا تقصیر عارضم که به محضر حضرت عالی که به عرض برسانم که پیشنهاد مطرح شده از جانب جناب همایونی بسیار به کام بنده فرخنده و خوش یمن
آمد . این بنده ی چاکر ساحت ربوبی جناب عالی تا آنجا که قوه در بازو و جان در کالبد دارم در سرافرازی تاپیک آتی شما همت خواهم گمارد . علی ای حال اندکی
بیمناکم من باب اینکه چون وضعیت کار و ارتزاق بنده پروژه ای است ممکن است نتوانم آنگونه که باید و شاید در تاپیکتان حضور فعال بهم برسانم و دور از وقوع
نیست که چه بسا در چند یوم آتی پروژه ای چند هفته ای بروم و برای مدتی از جمع یاران موافق پی تی و علی الخصوص محضر پر فیض شما بزرگوار غایب شوم
در خاتمه دست شما را به گرمی میفشارم و دعای خیر خود را بدرقه راهتان خواهم کرد و بی صبرانه منتظر تاسیس تاپیک تابناک جناب عالی در باب مباحثه در علوم
معقول و منقول خواهم بود . به قول قدما : " از تو به یک اشاره از من به سر دویدن "



عمارت سعدآباد طهران - 14 رمضان 1435 هجری قمری
Demo13621362

:general404::general404::general404::general404:
 

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
338
سلام بر حجه الحق لسان الغیب شیخ الرئیس حکیم ایمان کبیر

بنده ی سراپا تقصیر عارضم که به محضر حضرت عالی که به عرض برسانم که پیشنهاد مطرح شده از جانب جناب همایونی بسیار به کام بنده فرخنده و خوش یمن
آمد . این بنده ی چاکر ساحت ربوبی جناب عالی تا آنجا که قوه در بازو و جان در کالبد دارم در سرافرازی تاپیک آتی شما همت خواهم گمارد . علی ای حال اندکی
بیمناکم من باب اینکه چون وضعیت کار و ارتزاق بنده پروژه ای است ممکن است نتوانم آنگونه که باید و شاید در تاپیکتان حضور فعال بهم برسانم و دور از وقوع
نیست که چه بسا در چند یوم آتی پروژه ای چند هفته ای بروم و برای مدتی از جمع یاران موافق پی تی و علی الخصوص محضر پر فیض شما بزرگوار غایب شوم
در خاتمه دست شما را به گرمی میفشارم و دعای خیر خود را بدرقه راهتان خواهم کرد و بی صبرانه منتظر تاسیس تاپیک تابناک جناب عالی در باب مباحثه در علوم
معقول و منقول خواهم بود . به قول قدما : " از تو به یک اشاره از من به سر دویدن "



عمارت سعدآباد طهران - 14 رمضان 1435 هجری قمری
Demo13621362

:general404::general404::general404::general404:

مرسی عزیزم...

والا راستش من نمیدونم باید چجور تاپیکی بزنم... من حدسم بر این بود که شما نقطه نظراتی دارید که از من میخواید که با این عقل ناقصم علی قدر مراتبی به اونها پاسخ بدم یا با هم تعامل و گفتگو کنیم من باب نظرات حضرات عالی (آخه من نظرم رو در همین تاپیک در باب صحبت اولیه شما که نقل قولش کردم بیان کردم گلم)... این مفهومش اینه که فلذا قاعدتا تاپیک و شروعش ظاهرا با حضرت عالی باید باشه، نیست؟... صادقانه بگم خدمتتون دوست عزیزم، من خودم به شخصه تمایل چندانی به استارت هیچ گونه تاپیکی در انجمن ندارم مگه اینکه واقعا لازم باشه، شما میفرمایید درگیر پروژه هاتون هستید یا هر آن ممکنه درگیر بشید، من هم از طرفی اخیرا بنا به دلایلی دل و دماغ چندانی واسه نوشتن پستهای اونم طولانی ندارم و ترجیحم بر اینه که اگه بشه مختصر و در صورت امکان مفید پاسخ بدم -اگر چه این دوتا تو قاموس من با هم به سختی جمع میشن اما خب این توانمندی رو فکر کنم داشته باشم و از طرفی بابت قولی که از قبلا به شما داده ام بهتون مدیونم-...
به هر ترتیب اگه شما نقطه نظر و یا احیانا سوالی دارید که فکر میکنید که ممکنه من با این عقل ناکاملم بتونم احیانا پاسخی -نه البته در شان شما دوست بزرگوارم - بدم بفرمایید (همونطور که قبلا هم عرض کردم میتونید عمومی مطرح بفرمایید یا در صورت تمایل خصوصی که من اولی رو ترجیح میدم)...

حالا واسه اینکه ازم نخوایید که تاپیک بزنم با فونت بزرگتر مینویسم که:
والامر الیکم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا