برگزیده های پرشین تولز

حملات روحی در هنگام خواب

arsi.vamp

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2013
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
0
من آموزش هايي كه تو سايتاي مختلف بود رو براي دونستن فقط خوندم،نصفه شب كه از خواب بيدار شدم با اينكه يه ذره از عواقبش ميترسيدم سعي كردم انجام بدم و مطابق آموزش ها جلو رفتم و به جايي رسيدم كه بدنم يه دفعه سرد شد و شروع به لرزيدن كرد و حس كردم (مطمين نيستم) روحم داره از سرم كم كم به سمت پايين مياد بالا تا به سينم رسيد انقدر ترسيدم كه تمركزم رو به هم زدم و دوباره تو حالت بيداري قرار گرفتم.حالا ميخواستم بدونم از دوستاني كه تجربش رو داشتن واقعي بوده اين اتفاق يا فقط تو ذهنم بوده و بخاطر تلقيني كه ميكردم؟چون به نظرم غير منطقيه كه تو دفعه ي اول يه فرد عادي مثل من بتونه.....


Sent from my iPad using Tapatalk
 

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,021
لایک‌ها
2,697
من آموزش هايي كه تو سايتاي مختلف بود رو براي دونستن فقط خوندم،نصفه شب كه از خواب بيدار شدم با اينكه يه ذره از عواقبش ميترسيدم سعي كردم انجام بدم و مطابق آموزش ها جلو رفتم و به جايي رسيدم كه بدنم يه دفعه سرد شد و شروع به لرزيدن كرد و حس كردم (مطمين نيستم) روحم داره از سرم كم كم به سمت پايين مياد بالا تا به سينم رسيد انقدر ترسيدم كه تمركزم رو به هم زدم و دوباره تو حالت بيداري قرار گرفتم.حالا ميخواستم بدونم از دوستاني كه تجربش رو داشتن واقعي بوده اين اتفاق يا فقط تو ذهنم بوده و بخاطر تلقيني كه ميكردم؟چون به نظرم غير منطقيه كه تو دفعه ي اول يه فرد عادي مثل من بتونه.....


Sent from my iPad using Tapatalk
دفعات اوّل اگه صدای ترق توروق ! هم شنیدید نترسید،طبیعیه(منبع معتبر)

متاسفانه من نتونستم تا الآن کاملش کنم،تا یه مراحلی رفتم ولی آخرش نشده :(:(
اون مرحله باحالیه،اگه به یه سطحی از تمرکز برسی،اگه تو ذهنت ستر بدی که دستت بیاد بالا،دستت میاد بالا:)
 

arsi.vamp

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2013
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
0
دفعات اوّل اگه صدای ترق توروق ! هم شنیدید نترسید،طبیعیه(منبع معتبر)

متاسفانه من نتونستم تا الآن کاملش کنم،تا یه مراحلی رفتم ولی آخرش نشده :(:(
اون مرحله باحالیه،اگه به یه سطحی از تمرکز برسی،اگه تو ذهنت ستر بدی که دستت بیاد بالا،دستت میاد بالا:)
راستي من با يكي از آشناهامون كه روحاني هست در اين مورد صحبت كردم چون زياد وقت نداشتيم فقط بهم گفت كه آخر اين كارا به پوچي و بيهودگي ميرسي و هر چي من ميپرسيدم آيا واقعي هست جواب سربالا ميداد(كه الان ديگه من مطمين شدم واقعيه از رفتارش) و اين يكم منو ترسوند ولي يه وقت بهم داد كه يكشنبه برم و باهاش صحبت كنم در اين مورد.من هميشه سعي ميكنم يه موضوعي رو كه ميشنوم نظر همه رو بشنوم و بعدش خودم تجزيه و تحليل كنم.
راستي تو اون لحظه كه روحم از سينم داشت ميومد بيرون در كنار ترس مطمين بودم كه اگه ادامه ميدادم كاملا خارج ميشدم از جسم ماديم.البته نخندين بهم ترسيدم وقتي كه بيرون اومدم با موجود عجيبي مثلا يه جن رو به رو بشم و الانم از همين ميترسم كه فعلا نميخوام انجامش بدم تا اطلاعاتم تكميل بشه.


Sent from my iPad using Tapatalk
 

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,021
لایک‌ها
2,697
راستي من با يكي از آشناهامون كه روحاني هست در اين مورد صحبت كردم چون زياد وقت نداشتيم فقط بهم گفت كه آخر اين كارا به پوچي و بيهودگي ميرسي و هر چي من ميپرسيدم آيا واقعي هست جواب سربالا ميداد(كه الان ديگه من مطمين شدم واقعيه از رفتارش) و اين يكم منو ترسوند ولي يه وقت بهم داد كه يكشنبه برم و باهاش صحبت كنم در اين مورد.من هميشه سعي ميكنم يه موضوعي رو كه ميشنوم نظر همه رو بشنوم و بعدش خودم تجزيه و تحليل كنم.
راستي تو اون لحظه كه روحم از سينم داشت ميومد بيرون در كنار ترس مطمين بودم كه اگه ادامه ميدادم كاملا خارج ميشدم از جسم ماديم.البته نخندين بهم ترسيدم وقتي كه بيرون اومدم با موجود عجيبي مثلا يه جن رو به رو بشم و الانم از همين ميترسم كه فعلا نميخوام انجامش بدم تا اطلاعاتم تكميل بشه.


Sent from my iPad using Tapatalk
دادا معلم دینی ما توی همه این کارا رفته،پلاریته(انرژی و..)رو هم یاد گرفته،هیپنوتیزم و.. (یکی از آرزوهاش تو این زمینه اینه که بره باپارایا یا یه همچین نامی توی هند رو ببینه،میگن میشه به یه باغچه نگاه میکنه،بعد کارگرها میان سبزی هایی کاشته شده رو جمع میکنن،وقتی به آخر باغچه میرسن،قسمت اوّل باغچه دوباره در اومده،بعد این درآمد صرف نیازمندا میشه و کلی داستان دیگه)
آدم معتقدیه و اینا رو هم رفته تا به توصیه امام علی (یادم رفته دقیق چی بود،در مورد شناخت خود از اینکه کجا قرار داریم و..)عمل کنه

کلا آدم خیلی باحالیه از همه نظر(حالا گفتیم شوما ها رو هم به حسادت کشوندیم :)-خدائیش چرا اینا رو گفتم؟ ولی چون دیگه تایپ کردم،پاک نمیکنم:)-)
شیخ هم نیست
چندین بار بحثشو آوردیم اصلا حاشا نکرد،نگفت هم بده یا .. به نظرش اگه درست انجام بشه مسئله ای نیست و در راهش و..
یکی از دوستای معتقدم هم وقتی میخواستم مجبورش کنم با هم بریم کلاس هیپنوتیزمی ،جائی(نرفتیم)رفت تحقیق کرد،آخرش گفت که درسته،چنتا داستان آورد (میگن یکی رفته پیش یه امامی(فکر کنم امام صادق)گفته امام،به من ذکر مخصوص رو یاد بده تا در کمک به مردم ازش استفاده کنم،امام میبرتش به یه پلی،اون پل فقط گنجایش یک نفر رو داشته،یه پیرمردی هم میخواسته بره روی پل ولی یه سواری میرسه و اونو پرت میکنه یه گوشیه ای و خودش رد میشه،امام میگه اون فرد ذکر مخصوص رو میدونست ولی ازش استفاده نکرد و..) و آخرشم گفت که مشکلی نداره ولی کلا نمیخواست بیاد :(

حالا مسئله اینه که این درسته،یکی از کاربرای گل همینجا هم این رو 2 دفعه تجربه کرد توی همین چند ماه(نمیدونم نامشو ببرم یا نه) ولی شاید من و شما بصورت عادی نتونیم انجامش بدیم که اونم بستگی به سطح انرژی داره
نگران هم نباش،اگه وسطش ترسیدی به خدا توکل کن و انجامش بده(من تو این قسمت عموما گیر میکنم،ترسی داره خدائیش) و نترس،قرار نیست جن یا .. رو ببینی چون اصلا سطح انرژی ها فرق میکنه(ممکنه افرادی مدیوم باشن از نظر انرژی و ببینن که من شوما به احتمال 90 درصد ممکنه نباشیم و اگه باشیم هم قبلا باید حسّش کرده باشیم)اونجا هم آسیبی بهت نمیرسه

فقط اگه رفتی بع چند دقیقه برگرد توی جسمت(یا خواستن یا ترس)چون هم انرزی زیادی از آدم گرفته میشه و هم یادت میره،اولین دفعه هم فقط یکم توی اتاقت قدم بزن
دفعات بعد هم اراده کن بری توی خواب یکی و اونو هم امتحان کن



من امشب بعد مدّت ها دوباره امتحانش میکنم:)(دیگه کارنامه ها رو میدن شنبه،دیگه چه زندگی ای،چه کشکی؟!-با معدل 17.37 دایم خوشحالی میکنیم والّا!)
 

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,021
لایک‌ها
2,697
راستي من با يكي از آشناهامون كه روحاني هست در اين مورد صحبت كردم چون زياد وقت نداشتيم فقط بهم گفت كه آخر اين كارا به پوچي و بيهودگي ميرسي و هر چي من ميپرسيدم آيا واقعي هست جواب سربالا ميداد(كه الان ديگه من مطمين شدم واقعيه از رفتارش) و اين يكم منو ترسوند ولي يه وقت بهم داد كه يكشنبه برم و باهاش صحبت كنم در اين مورد.من هميشه سعي ميكنم يه موضوعي رو كه ميشنوم نظر همه رو بشنوم و بعدش خودم تجزيه و تحليل كنم.
راستي تو اون لحظه كه روحم از سينم داشت ميومد بيرون در كنار ترس مطمين بودم كه اگه ادامه ميدادم كاملا خارج ميشدم از جسم ماديم.البته نخندين بهم ترسيدم وقتي كه بيرون اومدم با موجود عجيبي مثلا يه جن رو به رو بشم و الانم از همين ميترسم كه فعلا نميخوام انجامش بدم تا اطلاعاتم تكميل بشه.


Sent from my iPad using Tapatalk
اونجا اصلا قرار نیست بیای بیرون،اگه بدنت سر میشه به مرحله تمرکز و خلسه میرسی
بابد بعدش یا از طناب بالا بری یا احساس کنی که به سمت بالا میری،بعد که خوب تلاش کردی،بعدش تازه میای بیرون،اینقدرم ساده نیست!!!!
در اصل کلّی تکنیک برون فکنی هست (کتاب 75تکنیک برون فکنی رو سرچ کن،بخون)
 

arsi.vamp

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2013
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
0
اونجا اصلا قرار نیست بیای بیرون،اگه بدنت سر میشه به مرحله تمرکز و خلسه میرسی
بابد بعدش یا از طناب بالا بری یا احساس کنی که به سمت بالا میری،بعد که خوب تلاش کردی،بعدش تازه میای بیرون،اینقدرم ساده نیست!!!!
در اصل کلّی تکنیک برون فکنی هست (کتاب 75تکنیک برون فکنی رو سرچ کن،بخون)
اولا مرسي دادا كه جواب ميدي..حالتم سر شدن نبود...فقط وقتي كه ديدم واقعا تو خواب و بيداريم (چون تازه از خواب بيدار شده بودم) روي بين ابروهام تمركز كردم و پيش خودم گفتم كه الان كم كم از سرم شروع ميكنم و روحم رو خارج ميكنم و ميارم بالاتر از بدنم كه بعدش مثلا بشينم رو تختم اما تا به سينم كه رسيد سرماي زيادي رو حس كردم و ديدم مثل تراكتور دارم ميلرزم(گرچه نه در اون حد شديد فقط عادي نبود) بقيشم كه گفتم ديگه...
راستي خوش به حالتون با اون معلم ديني تون :))))


Sent from my iPad using Tapatalk
 

arsi.vamp

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2013
نوشته‌ها
8
لایک‌ها
0
من امشب بعد مدّت ها دوباره امتحانش میکنم:)(دیگه کارنامه ها رو میدن شنبه،دیگه چه زندگی ای،چه کشکی؟!-با معدل 17.37 دایم خوشحالی میکنیم والّا!)
دوست من موفق شدي يا نه؟


Sent from my iPad using Tapatalk
 

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,021
لایک‌ها
2,697

samanrahimi

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
10 جولای 2013
نوشته‌ها
4,649
لایک‌ها
2,387
سن
34
محل سکونت
شیراز
این اتفاق برای همه نمی افته . اما تعداد زیادی از افراد هستن که فشار های روحی یا استرس یا ترس از هر چیزی تو ضمیر نا خداگاهشون وجود داره و تو حالت خواب مغز به طور نا خود اگاه تو این زمینه فعالیت میکنه و به دلیل خستگی زیاد مغز ناگهان مقداری DMT در بدن ترشح میشه . dmt ماده ای هست که فقط یک بار در کل زندگی انسان های عادی ترشح میشه و اون هم هنگام مرگ هست و جالبه بدونید که الان به صورت سینتتیک یا مصنوعی DMT تو ازمایشگاه ها تولید میشه و به عنوان مخدر استفاده میشه . این ماده به عنوان مخدر اثراتی مثل کتامین رو بدن ایجاد میکنه . طریقه درست و کامل ساز و کار DMT در بدن و اینکه چطور این حس رو به ادم میده هنوز شناخته نشده . ولی چون دلیل ترشح بیجاش ترس و استرس نا خوداگاه هستش . در اکثر موارد به شکل حیوان انسان یا چیزی که ازش حراس دارید ظاهر میشه. اما بعد از چند ثانیه چون همچنان مغز و قلب فعال هستند نورون های عصبی اختلال رو متوجه میشن و جلوشو میگیرن . دلیل اینکه میبینید . فکر میکنید اما نمیتونید تکون بخورید هم همین فعال بودن مغز و اختلال اعصاب هستش چون dmt به طور پیش فرض هنگامی ترشح میشه که بدن مرده و به نوعی اعصاب رو خاموش میکنه .
 

new24-5

کاربر فعال بخش پاتوق
کاربر فعال
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
2,021
لایک‌ها
2,697
این اتفاق برای همه نمی افته . اما تعداد زیادی از افراد هستن که فشار های روحی یا استرس یا ترس از هر چیزی تو ضمیر نا خداگاهشون وجود داره و تو حالت خواب مغز به طور نا خود اگاه تو این زمینه فعالیت میکنه و به دلیل خستگی زیاد مغز ناگهان مقداری DMT در بدن ترشح میشه . dmt ماده ای هست که فقط یک بار در کل زندگی انسان های عادی ترشح میشه و اون هم هنگام مرگ هست و جالبه بدونید که الان به صورت سینتتیک یا مصنوعی DMT تو ازمایشگاه ها تولید میشه و به عنوان مخدر استفاده میشه . این ماده به عنوان مخدر اثراتی مثل کتامین رو بدن ایجاد میکنه . طریقه درست و کامل ساز و کار DMT در بدن و اینکه چطور این حس رو به ادم میده هنوز شناخته نشده . ولی چون دلیل ترشح بیجاش ترس و استرس نا خوداگاه هستش . در اکثر موارد به شکل حیوان انسان یا چیزی که ازش حراس دارید ظاهر میشه. اما بعد از چند ثانیه چون همچنان مغز و قلب فعال هستند نورون های عصبی اختلال رو متوجه میشن و جلوشو میگیرن . دلیل اینکه میبینید . فکر میکنید اما نمیتونید تکون بخورید هم همین فعال بودن مغز و اختلال اعصاب هستش چون dmt به طور پیش فرض هنگامی ترشح میشه که بدن مرده و به نوعی اعصاب رو خاموش میکنه .
من یه چیزی مثله اینو تجربه کردم
البته داشتم توی تخت میخوابیدم که یه دایناسور دیدم(خدائیش از دایناسور نمیترسم ولی این یه چیز دیگه بود)نسبتا هم قد کوتاهی داشت و به سمتم میومد،بعد من یه لحظه هوشیار شدم و پریدم بیرون،لحظه ای که تصمیم گرفتم برم بیرون محو شد
البته این به احتمال زیاد dmt نبوده و خستگی باعثش شده

دوستان رویابینی کنید که خیلی باحاله،مثلا من خوابم الآن شدید مختل شده(چون الآن خودمو تنظیم کردم شب بلند شم سیستمو آماده کنم واسه دانلود)،مثلا دیشب 10 گرفتم خوابیدم،2 بلند شدم رفتم حموم(باید قبلش میرفتم که خوابم برده بود)ساعت 3:30 دوباره خوابیدم،از 4 هم میشه گفت بیدار بودم و داشتم واسه خودم خواب میساختم
خیلی خیلی خیلی خیلی باحاله،اطمینان کنید،خسته و.. هم نمیشید
اصولا میتونید از ماتریک و هزار تا چیز دیگه توی یه زمان روی خودتون یا هر فرد دیگه پرده برداری کنید :)
 

poq

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,228
لایک‌ها
2,567
سن
34
محل سکونت
Tehran
بعضی وقتا این اتفاق واسه منم میفته
 

9372

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2010
نوشته‌ها
625
لایک‌ها
224
محل سکونت
Teh
گویا با یه سری توهمات شنیداری و دیداری هم همراهه. مثلا شبی که این اتفاق برای داداشم افتاد میگفت صدای نفس کشیدن یه موجود دیگه رو میشنیده. یک دفعه هم باد شدید گرفته و همه ورقه های امتحانیش که روی میز نزدیک پنجره بودن پخش میشن تو اتاق. در حالی که پنجره اصلا بسته بوده و ورقه ها هم مرتب سر جاشون

Sent from my SGPT12 using Tapatalk 2
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بالای 100 بار برام اتفاق افتاده سمت جنوب کشور بهش میگن
خفتو
اوایل میترسیدم، الان عادی شده کلی هم فاز میده ک دست و پات تکان نمی خوره و حالت مرگ بهت دست میده ;)
 
Last edited:

Dr-Ps3

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2014
نوشته‌ها
145
لایک‌ها
8
سن
34
محل سکونت
اهواز
من یک تجربه دارم که همیشه همراهه من هستش،هر شب که رو تخت خودم میخوابم فرداش که بیدار میشم میبینم رفتم تو یه گوشه دیگه کاملا تعجب آوره خخخ،یا شبا بیدار میشم با خودم صحبت میکنم البته این ۱ بار برام پیش اومده که پسر داییم خوابیده بود پیشم
 

secreter

Registered User
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2003
نوشته‌ها
577
لایک‌ها
683
این روحی خیلی خطرناکه مراقب باشید
 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
866
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
من چند وقت پیش اینجوری شدم. تو خواب تمام دست و پام قفل شده بود حتی سعی کردم چشمام رو باز کنم نتونستم. فقط یه ذره باز شد که فهمیدم صبح شده و اتاق روشنه.بعد دیدم نتیجه نداره و فک کردم دارم میمیرم. گفتم خوب دیگه خدافظ و بعد خوابم برد. وقتی بیدار شدم دیگه اثری ازش نبود.
 
بالا