توپ سفیدم، قشنگی و نازی
حالا من مییییخوام برم به بازی
بازی چه خوبه با بچه های خوب
بازی میکنم من با یه دونه توپ
چون پرت میکنم من توپ سفیدم را
از جا میپرهههه میره تو هوا
قل قل میخوره تو زمین ورزش
یک و دو و سه و چارو پنج و شش
یک و دو و سه و چارو پنج و شش
یادش بخیر این توپ سفیدم همیشه برای من سوال بود. چون توپ های دو لایه و پلاستیکی که داشتم هیچ کدوم سفید نبودن و من همیشه تو نخ این بودم که چرا باید بگیم توپ سفیدم؟
///
یه روز یه آقا خرگوشه
رسید به یه بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ
خرگوشه گفت آخ!
وایسا وایسا کارت دارم
من خرگوشه بی آزارم
بیا از سوراخت بیرون
نمیخواهی مهمون؟
یواش موشه اومد بیرون
یه نگاهی کرد به مهمون
دید که گوشاش درازه
دهنش بازه!
شاید میخواد بخورتم
یا با خودش ببرتم
پس میرم پیش مامانم
آنجا میمانم!
مادر موشه عاقل بود
زنی باهوش و کامل بود
یه نگاهی کرد به خرگوش
گفت به بچه موش
نترس جونم اون مهمونه
خیلی خوب و مهربونه
پس برو پیشش سلام کن
بیارش خونه
پاییزه و پاییزه
برگ درخت میریزه
هوا شده کمی سرد
روی زمین پر از برگ
ابر و سیاه و سفید
رو آسمونو پوشید
دسته دسته کلاغا
میرن بسوی باغا
همگی میگن به یک بار
غار و غار و غار و غار غار
من اين يكي رو خيلي دوست داشتم (البته هنوز هم دوستش دارم) ولي هيچوقت هم تا آخرش حفظم نشد!!!!
حسنی توی ده شلمرود
توي ده شلمرود
حسني تک و تنها بود
حسني نگو بلا بگو
تنبل تنبلا بگو
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه
نه فلفلي نه قلقلي
نه مرغ زرد کاکلي
هيچکس باهاش رفيق نبود
تنها روي سه پايه نشسته بود تو سايه
باباش ميگفت: حسني مياي بريم حموم؟
نه نميام نه نميام
سرتو مي خواي اصلاح کني؟
نه نمي خوام نه نمي خوام
کره الاغ کدخدا
يورتمه مي رفت تو کوچه ها
الاغه چرا يورتمه ميري؟
دارم ميرم بار ببرم
ديرم شده عجله دارم
الاغ خوب و نازنين
سر در هوا سم بر زمين
يالت بلند و پرمو
دمت مثال جارو
يک کمي به من سواري ميدي؟
-نه که نميدم
چرا نميدي؟
واسه اينکه من تميزم
پيش همه عزيزم اما تو چي؟
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه!
غاز پريد تو استخر
تو اردکي يا غازي؟
من غاز خوش زبان
مياي بريم به بازي؟
نه جانم
چرا نمياي؟
واسه اينکه من
صبح تا غروب
ميون آب کنار جو
مشغول کار شستشو
اما تو چي؟
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه
در وا شد و يه جوجه
دويد و اومد تو کوچه
جيک جيک کنان
گردش زنان
اومدو اومد پيش حسني
جوجه کوچولو
کوچول موچولو
مياي با من بازي کني؟
مادرش اومد قدقدقدا
برو خونتون تو رو به خدا
جوجه ريزه ميزه
ببين چقد تميزه؟
اما تو چي؟
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه
حسني با چشم گريون
پا شد و اومد تو ميدون:
آي فلفلي آي قلقلي
مياين با من بازي کنين؟
نه که نميايم
چرا نمياين؟
فلفلي گفت:
من و داداشم
و بابام و عموم
هفتهاي دو بار ميريم حموم
اما تو چي؟
قلقلي گفت:نگاش کنين
موي بلند روي سياه
ناخن دراز واه واه واه
حسني دويد پيش باباش
حسني مياي بريم حموم؟
ميام ميام
سرتو ميخواي اصلاح کني؟
ميخوام ميخوام
حسني نگو يه دسته گل
تر و تميز و تپل مپل
الاغ و خروس و جوجه غاز و ببعي
با فلفلي با قلقلي با مرغ زرد کاکلي
حلقه زدن دور حسن
الاغه ميگفت:
اگه کاري نداري بريم الاغ سواري
خروسه مي گفت:
قوقولي قوقو قوقولي قوقو
هر چي ميخواي فوري بگو
مرغه ميگفت:
حسني برو تو کوچه
بازي بکن با جوجه
غاز ميگفت:
حسني بيا با همديگه بريم شنا
توي ده شلمرود
حسني ديگه تنها نبود
اين هم يه شعر ديگه كه فقط همون اولش رو همه مي خوندن!!! علی مردان خان
داشت عباس قلی خان پسری / پسر ِ بی ادب و بی هنری
اسم ِ او بود علی مردان خان / کُلفت ِ خانه زِ دَستش به اَمان
پشت ِ کالسکه یِ مردم می جَست / دل ِ کالسکه نشین را می خَست
هر سَحرگه دم ِ در بر لب ِ جو / بود چون کرم ِ به گِل رفته فرو
بسکه بود آن پسره خیره و بد / همه از او بَدشان می آمد
هر چه می گفت لَله لَج می کرد / دَهَنَش را به لله کَج می کرد
هر کجا لانه ی ِ گنجشکی بود / بچه گنجشک درآوردی زود
هر چه می دادند می گفت کَمَست / مادرش مات که این چه شکمست
نه پدر راضی از او نه مادر / نه معلم نه لله نه نوکر
ای پسر جان ِ من این قصه بخوان / تو مشو مثل ِ علی مردان خان
دویدم و دویدم، سر کوهی رسیدم دو تا خاتون رو دیدم
یکیش به من آب داد، یکیش به من نون داد
نون رو خودم خوردم، آب رو دادم به زمین، زمین به من علف داد
علف را دادم به بزی، بزی به من پشگل داد
پشگل رو دادم به نونوا نونوا به من آتیش داد
آتیش و دادم به زرگر، زرگر به من قیچی داد
قیچی رو دادم به درزی (یا به جولا)، درزی (جولا) به من قبا داد
قبا رو دادم به مولا، مولا به من قرآن داد
قرآن رو دادم به بابا، بابا به من خرما داد
یکیش رو خودم خوردم، یکیش افتاد به زمین
گفتم: بابا، خرما بده، زد تو کلام افتاد تو باغچه
رفتم کلامو بیارم، آتیش به پنبه افتاد
سگ به شکنبه افتاد، گربه به دنبه افتاد
باز باران با ترانه
با گوهرهاي فراوان
مي خورد بر بام خانه
يادم آرد روز باران
گردش يك روز دیرین
خوب و شیرین
توي جنگل هاي گيلان
كودكي ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازك
چست و چابك
با دو پاي كودكانه
مي دويدم همچو آهو
مي پريدم ازلب جوي
دور ميگشتم ز خانه
مي شنيدم از پرنده
داستان هاي نهاني
از لب باد وزنده
رازهاي زندگاني
بس گوارا بود باران
وه چه زيبا بود باران
مي شنيدم اندر اين گوهر فشاني
رازهاي جاوداني, پندهاي آسماني
بشنو از من كودك من
پيش چشم مرد فردا
زندگاني خواه تيره خواه روشن
هست زيبا, هست زيبا, هست زيبا
گویا شعر کاملش اینه:
باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.
بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.
برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.
سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.
می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.
می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.
این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”
آره آره، یادمه هیچ وقت از بیت دوم به بعدشو نشنیدم! یادمه یه بار دبیر ریاضیمون خوند واسمون کاملشو... از همون یه بار یه چیزایی یادم بود.
ممنون کاساندرا جان.:happy: و همچنین از بقیه، عالی بود.
من کل کتاب دزده و مرغ فلفلی رو حفظ بودم... تمام شهراشو نوبتی میخوندم از حفظ! یکی از قشنگ ترین کتابای شعر دوران کودکیم بود. الان دیگه زیاد یادم نیست... دست و پا شکسته یه چیزایی بلدم هنوز:blush: