تو چهره ات شگفت ترين ست
اي مخمل مقدس آتش
اي بي خيال من
در چشم هاي تو
اين مشت هاي بسته
اين شعله هاي بسته
اين شعله هاي پاك بلند
آخر به انزواي سرد و قفس ها
و فواره هاي منجمد روز
راه خواهد يافت
و طرح منفجر كننده ي آن
بر گوش هاي محتضر
مثل دو گوشواره زرين
آويزه مي كند
اينك سپيده ي آشتي چه قدر نزديك است
و خون سرخ رنگ منقبض ما
آخر به عمق قلب جهان
راه خواهد يافت
تو چهره ات شگفت ترين ست
وقتي تو حرف مي زني
آفتاب
از اوج شوكت خود به زير مي آيد
تا آخرين پيام تو را
مانند برگ كتاب مقدس
بر نيزه هاي نور هديه كند
تا همسايه ها
از تصور بي باكي ما بهراسند
و آن روز خفته در حرير بيايد
كه بوسه هاي دختران عاشق ما
طعم سپيده ي موعود
و رنگ پاك ترين لحظه را نشانه دهد
تو چهره ات عزيزترين است
و رمز گشودن درها
در دست هاي خالي توست
وقتي تو مي گويي
بهار نمي آيد
و زمستان ادامه خواهد داشت
وقتي تو مي گريي
بذرهاي روينده
ميان دست هاي روستايي ما
نابود مي شود
وقتي تو مي خندي
تو چهره ات عزيزترين است
اي مخمل مقدس آتش
اي بي خيال من
*******************************
خسرو گلسرخي
اي مخمل مقدس آتش
اي بي خيال من
در چشم هاي تو
اين مشت هاي بسته
اين شعله هاي بسته
اين شعله هاي پاك بلند
آخر به انزواي سرد و قفس ها
و فواره هاي منجمد روز
راه خواهد يافت
و طرح منفجر كننده ي آن
بر گوش هاي محتضر
مثل دو گوشواره زرين
آويزه مي كند
اينك سپيده ي آشتي چه قدر نزديك است
و خون سرخ رنگ منقبض ما
آخر به عمق قلب جهان
راه خواهد يافت
تو چهره ات شگفت ترين ست
وقتي تو حرف مي زني
آفتاب
از اوج شوكت خود به زير مي آيد
تا آخرين پيام تو را
مانند برگ كتاب مقدس
بر نيزه هاي نور هديه كند
تا همسايه ها
از تصور بي باكي ما بهراسند
و آن روز خفته در حرير بيايد
كه بوسه هاي دختران عاشق ما
طعم سپيده ي موعود
و رنگ پاك ترين لحظه را نشانه دهد
تو چهره ات عزيزترين است
و رمز گشودن درها
در دست هاي خالي توست
وقتي تو مي گويي
بهار نمي آيد
و زمستان ادامه خواهد داشت
وقتي تو مي گريي
بذرهاي روينده
ميان دست هاي روستايي ما
نابود مي شود
وقتي تو مي خندي
تو چهره ات عزيزترين است
اي مخمل مقدس آتش
اي بي خيال من
*******************************
خسرو گلسرخي