TheMohammad
Registered User
هوس كردم خودمو از شر اين زندگي خلاص كنم اما قبلش دختر همسايه روبرويي رو دیدم و بهم گفت خاك بر سرت كه داري خودتو ميکشي ! بيا خونه ما خاليه اونجا خودتو بکش! و من بهش گفتم: باشه ! ولي قبلش بايد از اون کارا بکنيم ! گفت باشه کار زیاده پنجره ها با تو اشپزخونه با من! منم گفتم نه از اون کارا ! از اون کارا که اون سري تنها بوديم کرديم ! گفت : یه لحظه صبر کن برم کاغذ بیارم نقطه بازی کنیم گفتم : زرشک