برگزیده های پرشین تولز

وقتی کودک بودیم!

mha1368

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژوئن 2009
نوشته‌ها
2,442
لایک‌ها
1,033
بچه که بودم دلم می خواست 1000 تومن پفک بخرم و همرو بریزم تو یه سینی و بشینم و همش رو بخورم....

البته اون زمان پفک 10 تومن بود.از اون مینو کوچیکا و زاغک طلایی...
کسی شعر پشتش رو داره؟

الان که بزرگ شدم.ماه تا ماه هم پفک نمی خورم...:D
 

ayoob_hb

Registered User
تاریخ عضویت
15 نوامبر 2008
نوشته‌ها
198
لایک‌ها
13
محل سکونت
دلفان
بچه که بودم دوس داشتم تمام این پیام بازرگانیهایی که پخش میشد رو از دم داشته باشم یه جورایی مثل کلکسیون
ولی الان تا پیام بازرگانی میاد سریع کانال رو عوض میکنم:)
 

Rex_Kamnia

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2009
نوشته‌ها
555
لایک‌ها
81
سن
23
بچه که بودم دلم می خواست 1000 تومن پفک بخرم و همرو بریزم تو یه سینی و بشینم و همش رو بخورم....

البته اون زمان پفک 10 تومن بود.از اون مینو کوچیکا و زاغک طلایی...
کسی شعر پشتش رو داره؟

الان که بزرگ شدم.ماه تا ماه هم پفک نمی خورم...:D

گفتی پفک یاد بچگیام افتادم که پفک میخردیم میرختم تو کاسه با گوشکوب میکوبیدم تا پود بشه بعد با قاشق پودر پوفک میخوردم:lol::lol::lol:
 

Mehraɴ

Registered User
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,053
لایک‌ها
40
محل سکونت
Tehrun
بچه که بودیم همش آرزو میکردم پاترول مشکی داشته باشم ... آرزویی شده بود باسم

حتی بنز و بی ام و هم نمیخواستم ... فقط پاترول

به تک تک آرزوهای بچگیم دارم میرسم یا رسیدم

فقط میتونم بگم خدایا شکرت
عمو یعنی الان پاترول داری ؟ :lol:
//




بچه که بودم همیشه تو عروسی ها میرفتم قسمت ِ زنونه :lol: کلی حال میداد :lol: همه بقلم می کردن ماچ و بوسه و ... :lol: اما الان .... :eek: :دی
 

Love_life

Registered User
تاریخ عضویت
10 فوریه 2010
نوشته‌ها
3,813
لایک‌ها
975
محل سکونت
دور نیست
بچه بودم ، غمم بیشتر بود ، دلم خیلی برای مردم می سوخت !
ولی الان حالم خیلی بهتره ، چون درک کردم خیلی ها لیاقت همون کم رو هم ندارند :(
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
بچه که بودم دوست داشتم بزگ شم و صکص داشته باشم،اما الان بزرگ شدم و از صکص بدم میاد :(
بچه که بودم فکر میکردم بابام بهترین بابایه دنیاست،الان که بزرگ شدم دیگه فکر نمیکنم ایمان دارم!

عمو یعنی الان پاترول داری ؟ :lol:
//




بچه که بودم همیشه تو عروسی ها میرفتم قسمت ِ زنونه :lol: کلی حال میداد :lol: همه بقلم می کردن ماچ و بوسه و ... :lol: اما الان .... :eek: :دی

عجب بچه های هیضی!:lol:
بیخود نیست به بانوان میگن از پسر بچه های کوچیک هم رو بگیرید :eek::lol:
 

DivxCntr

Registered User
تاریخ عضویت
17 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
498
لایک‌ها
164
فک کنم این رویاهای همه ی ما بوده
بچه که بودم دوست داشتم زود بزرگ شم ولی الان که بزرگ شدم آرزومه همه چیم رو بدم و یه ساعت برگردم به همون دوران بچگیم آخه اون زمان ، بچگی هم نکردیم !!!!
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
بچه که بودم دوچرخه دوس داشتم .. وقتی دوچرخه داشتم باز آرزو داشتم یه موتور داشته باشم ..

بچه که بودم دوست داشتم برم مدرسه ... وقتی رفتم مدرسه .. دوست داشتم تموم شه ...

بچه که بودم دوس داشتم زود بزرگ شم .. ولی وقتی الان به این سن رسیدم آرزوم اینه که کوچیک بشم و دنیام کوچیک باشه ..:(
 

ROOZBEH33

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
3 ژانویه 2005
نوشته‌ها
971
لایک‌ها
372
سن
39
محل سکونت
Sacramento, CA
بچه که بودم دوست داشتم مخترع شم . همش تو حیاط خلوت چوب هارو صبح تا شب سر هم می کردم و تله می ساختم و تن تن می خوندم و پفک می خوردم.... صبح تا شب کارم همین بود.

بچه که بودم دلم می خواست کاشف اقیانوس های منجمد شمالی و ماهی های عجیب غریبش باشم! کلی برنامه حیات وحشی میدیدم.شاید یه روز رفتم زیر دریا هم یه سری زدم! :)
 

batoobato

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2005
نوشته‌ها
1,977
لایک‌ها
6,557
تاپیک خوبیه......ممنون یوسف جان....مشخصه کودک درونت فاله واین خیلی خوبه.........
 

masoodregister

Registered User
تاریخ عضویت
4 مارس 2010
نوشته‌ها
374
لایک‌ها
120
محل سکونت
Boushehr
بچه که بودم یه خونه درختی بالای درخت دم در حیاطمون ساختم. بدک نبود ولی برای اون سنم (9سالم بود اون موقع)عالی به نظر می مومد. یه چند تا عکس از خونه ی درختی خارجیا دیده بودم تو کف اونا بودمو می خواستم یکی مثل اونا بسازم که نشد ولی یه روز داشتم سقف طبقه دوم رو می ساختم دیگه شب بود و اون سقفه نیمه تموم موند رفتم خونه بد شانسی ما اون شب طوفان اومد صبح رفتم دیدم تا درخته بنده خدا مچاله شده و بد جور شاخه هاش شکسته خونه ی درختی ما هم که نمی دونم کجا بود.
یه چند تا خاطره جالب هم دارم بعدا می نویسم.
 

R E Z @

Registered User
تاریخ عضویت
25 مارس 2010
نوشته‌ها
1,927
لایک‌ها
453
بچه که بودم دوست داشتم خودم یه ماشین قرمز قرمز بخرم مدلشم مهم نبود.
بچه که بودم دوست داشتم همیشه یک دونه از این کالباس بزرگا(10 20 کیلویی ها) بخرم همشو بخورم.:D
 

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
تاپیک خوبیه......ممنون یوسف جان....مشخصه کودک درونت فاله واین خیلی خوبه.........

به پای تاپیک های شما نمیرسه حسین جان :)

به قول اون دختره مریم حیدر زاده:

چه حیف شد کودکی.

///

من همیشه حسرت کودکیم رو میخورم.
 

Ronan

Registered User
تاریخ عضویت
7 ژانویه 2006
نوشته‌ها
6,457
لایک‌ها
876
محل سکونت
Tehran

08610023

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
531
لایک‌ها
9
محل سکونت
iran
من اصلا دوس نداشتم بزرگ شم
خیلی با بچه های مدرسه،محله بمون خوش می گذشت.
روزی دو سری فوتبال با اون کتونیا که استکش لاستیکی بود و بعد یه مدت کفش صاف می شد.
دوس نداشتم بزرگ شم چون میدونستم بزرگ شدن ینی مسئولیت و من نمیخواستم اون روزامون رو از دست بدم.
خیال میکردم خیلی سال طول میکشه تا بزرگ شم.
عشقم توپ دولایه ای بود که اگه سوراخ میشد کلی دمق میشدم.

البته خاطره شاید 20000 صفحه هم بگم تموم نمیشه.
من هنوز همونم فقط سایز و برخی برخوردای اجتماعی به خاطر سن عوض شده.
مثلا یه روز ده سالگی یا قبل و بعدش رو با 1000 سال زندگی تو بزرگسالی عوض نمیکنم.
کیت و شطرنج هم دوس داشتم... الانم خیلیاش رو دارم.
کلا یه دوره هر روز روزنامه ورزشی میگرفتم .خبر ورزشی ...یه کوه روزنامه شده بود.
...
 

M☼HAMMAD

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2007
نوشته‌ها
1,229
لایک‌ها
15
سن
33
محل سکونت
Shiraz
بچه که بودم، دوست داشتم خلبان شم
بچه که بودم ، عاشق ماشین سنگین بودم، بی چاره بابام، مجبور بود کلی راه منو ببره کمربندی، که چی ؟ آقا دلش میخوات ماشین سنگین ببینه
 

Bella_aster

مدیران قدیمی
تاریخ عضویت
21 آپریل 2007
نوشته‌ها
6,331
لایک‌ها
2,615
محل سکونت
Tehran
تاپیک جالبیه یوسف...

بچه که بودم دوست داشتم پسر باشم که وقتی 12 13 ساله شدم بهم نگن دیگه نمیشه دوچرخه سواری کنی... الانشم دوست دارم پسر باشم که دوچرخه سواری کنم... همه جا نه فقط اینکه مجبور باشم برم پیست...

بچه که بودم می خواستم مهندس بشم... از همون بچه گی همه رو مهندس شدنم حساب میکردن... اما الان ذوقی برای کاردانی به کارشناسیم ندارم...

بچه بودم دوست داشتم زبانم انقدر خوب بشه که وقتی دختر عمه هام انگلیسی حرف میزنن من بفهمم... الان دلم میخواد زبان سومی یاد بگیرم که کسی نفهمه وقتی حرف میزنم چی میگم...

بچه که بودم فکر میکردم خیلی با بقیه فرق دارم، استثنایی هستم (نه اینکه هوش و اینا بیشتر باشه فقط متفاوت بودن رو حس می کردم)... الان میبینم همه ی آدما متفاوتن... حتی با خودشون هم فرق دارن...

بچه که بودم بهم میگفتن آرزوت چیه یاد گرفته بودم بگم سلامتی پدر و مادرم... الان فقط می تونم بگم سلامتی مادرم... میترسم از روز دیگه...

بچه که بودم نهایت خواسته هام زنده موندن جوجه هام بود...

بچه که بودم دوست داشتم زودتر بزرگ بشم... هیچ وقت هم دوست ندارم به بچگی برگردم...
ولی یه چیز بچگیمو خیلی دوست داشتم... اونم این بود که هیچ وقت مجبور نبودم تصمیم بگیرم... وقتی بزرگ شدم دیدم تصمیم گرفتن چقدر سخته...
 
بالا