برگزیده های پرشین تولز

وقتی کودک بودیم!

Yousef

مدیر بازنشسته
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 دسامبر 2002
نوشته‌ها
6,810
لایک‌ها
4,952
محل سکونت
So Close, So Far
برای محسن و آرین:

بچه که بودم کاریزما بودم :(
 

Mariachi

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آپریل 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
94
سن
32
یوسف ما رو بردی به دوران کودکی...

از این تاپیکت الهام گرفتم یه پست تو وبلاگم زدم
 

Mohsen_mzh

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
3,817
لایک‌ها
585
محل سکونت
Home
برای محسن و آرین:

بچه که بودم کاریزما بودم :(
154fs232528.gif
154fs232528.gif
154fs232528.gif
154fs232528.gif
 

Venom

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 می 2006
نوشته‌ها
958
لایک‌ها
3,913
بچه که بودم میخواستم آدم فضایی ها رو ببینم ولی بعد از دو دهه و اندی هنوز خبری نشده :دی
 

ZIA

Registered User
تاریخ عضویت
29 ژانویه 2005
نوشته‌ها
826
لایک‌ها
36
محل سکونت
Oz - Gold Coast
من خاطره خوشی از دوران کودکی ندارم و فکر کردن در مورد گذشته باعث ناراحتیم میشه
 

yooga

Registered User
تاریخ عضویت
10 جولای 2010
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
2
محل سکونت
تهران
بچه بودیم ار آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه


بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت


بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه


بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم


بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد کهاندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم!



بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم یک ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم



بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه


بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم
 

.Sepehr.

Registered User
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
571
لایک‌ها
54
سن
36
محل سکونت
آسمان
شاید بی ربط باشه، اما اتفاقی یاد این متن از محمد صالح علا افتادم :

بي بيم مي گن تو حيف شدي حيف ، زيرا كه از بچّگيت فيلسوف بودي ، يك فيلسوف بزرگ ، يك فيلسوف خيلي بزرگ . آن وقت من از بي بيم مي پرسم : بي بي من چه جور فيلسوفي بودم ؟ بي بيم مي گن : اولاً ، از اول ساكت بودي . بي بيم ميگن فقط فيلسوف ها هستند كه ساكتند ، قدر سكوت را مي دانند. آنهايي كه زياد حرف مي زنند فيلسوف نيستند. بي بيم مي گن يه وقتا يه چيزايي مي گفتي كه همه هاج و واج مي ماندند. اقوام يك بند برايت اسفند دود مي كردند ، مي گفتند : آخرش اين بچه را چشم مي زنند. من باز مي پرسم : بي بي ، من چه حرفهايي مي زدم؟ بي بيم مي گويند : حرفهايي كه فيلسوفها مي زنند ، مثلاً يك وقتها مي گفتي : چرا من در پاييز به دنيا آمدم ؟ يا چرا برادر مجيدم ؟ يا چرا از او كوچكترم ؟ چرا اينجا به دنيا آمدم ؟ حرفهاي عجيبي مي زدي ، مثلاً مي پرسيدي : چرا ايران در آسياست ؟ چرا ما خانوادگي همه از خوراكي هاي خوشمزه خوشمان مي آيد ؟ مي گفتي : چرا بيشترين مردمي كه به زبان آلماني حرف مي زنند آلمان ها هستند ؟ مي پرسيدي : چرا ما دوست داريم وضعمان از ديگران بهتر باشد ؟ يا چرا دوست داريم همه دوستمان داشته باشند ؟ بي بيم آهي مي كشند و مي گويند : تو حيف شدي كه بزرگ شدي ، تو اگر بزرگ نمي شدي همچنان فيلسوف مي ماندي ...
 

face

Registered User
تاریخ عضویت
31 مارس 2011
نوشته‌ها
342
لایک‌ها
15
احسنت....
 

A R @ M

همکار بازنشسته خاطرات ، سینما و تلویزیون
کاربر فعال
تاریخ عضویت
26 جولای 2007
نوشته‌ها
6,356
لایک‌ها
5,482
باز باران , با ترانه

ميخورد بر بام خانه

...

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟

آن دل ديوانه ات کو؟

روزهاي کودکي کو؟

فصل خوب سادگي کو؟

يادت آيد روز باران

گردش يک روز ديرين؟

...

پس چه شد ديگر؟

کجا رفت؟

خاطرات خوب و رنگين

در پس آن کوي بن بست

در دل تو آرزو هست ؟

کودک خوشحال ديروز

غرق در غمهاي امروز

ياد باران رفته از ياد

آرزوها رفته بر باد



باز باران , باز باران

ميخورد بر بام خانه

بي ترانه , بي بهانه

شايدم گم کرده خانه ..
:eek:
 

S.M.H

‏‎کاربر فعال خاطرات و آشپزي و خوراکي ها
کاربر فعال
تاریخ عضویت
25 فوریه 2011
نوشته‌ها
5,666
لایک‌ها
6,608
سن
33
هم متن اولیه
هم متن صالح علا
هم شعر بالا

هر سه تاش خیلی قشنگ بود
cry.gif
 

rommatti

Registered User
تاریخ عضویت
27 ژوئن 2009
نوشته‌ها
1,127
لایک‌ها
1,065
دو سه صفحه اول این تاپیکو خوندم
دیدم دارم میترکم بیخیال بقیش
از این تاپیکا درست نکنید :(
 

Amirbahal3

Registered User
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,200
لایک‌ها
538
زمانی که بچه بودم .... خیلی چیزا رو درک نمیکردم که الان درکشون میکنم ، و حالا هم خیلی چیزا رو درک نمیکنم (یا برای درکش باید ساعت ها تلاش کنم) که زمان بچگی برام جزو بدیهیات بود ...
 
بالا