- تاریخ عضویت
- 10 جولای 2006
- نوشتهها
- 3,856
- لایکها
- 184
این هم لینک آهنگ از سرزمین شمالی
اون وقت ها برنامه ی تلویزیون محدود به دو کانال یک و دو بود تازه اون هم تایم محدودی داشت. شبکه ی یک که برنامه هاش طولانی تر بود حداکثر تا ساعت 11:30 شب برنامه هاش تموم می شد و یه مدتی هم یه برنامه ای تحت عنوان حسن ختام پحش می کردن که بیشتر موسیقی سنتی بود. شبکه دو بعد از اخبار سراسری ساعت 10:30 دیگه قطع می شد.
یادمه اون وقت ها انقدر آگهی پخش نمی کردن اون وقت وقتی کم می آوردن مناظر طبیعت (تازه فقط عکس نه فیلم!) پخش می کردن و روش موزیک می ذاشتن! همون وقت ها بود که گاهی آگهی گمشدگان رو توی تلویزیون پخش می کردن!! نمیدونم کسی یادش هست این تیکه رو یا نه، قاعدتا بهروزخان که بستنی 5 زاری یادشه این رو هم به یاد میاره!!
یادمه چهارشنبه شب ها فیلم سینمایی پخش می کردن، چقدر منتظر این چهارشنبه شب ها می شدیم که فیلم های سینمایی شون (که خیلی وقت ها مالی هم نبود) ببینیم.
برنامه کودک هم وقتی این خانم الهه رضایی تازه اومده بود تلویزیون قشنگ یادمه اون موقع اون یه دختر 15 ساله بود و من هم حدودا 5 سالم بود...!! یه برنامه رو همون وقت اجرا می کرد تو برنامه کودک که توش با کاغذ شکل های مختلف می ساختن (کاغذ و تا) و.... عجب، کجاها رفتم!!!!
اون موقع که ما تو کوچه تیله بازی میکردیم خیلی از این کمیته میترسیدم.
میگفتن که هر کی تیله بازی بکنه،کمیته میگیره
وایسا ببینماون موقع که بستنی کیم بود 2 تومن و ریوزو و اوشین رو میذاشت من مهد کودک بودمجنگجویان کوهستان رو که میذاشت من چهارم دبستان بودم ... یحتمل تو دبیرستان بودی بهروز نه ؟؟
بعد توی جنگجویان کوهستان یه یارو بود همش میدویید ؟؟ کارش دویدن بودتو 5 ثانیه 10 فرسخ میدوییدیه دختره هم توش بود دو تا شمشیر داشت ... من با اون سنم عاشقش شدم
//
راستی اسم اون پیره مرده که کارگر ریوزو بود تو اوشین چی بود ؟!؟! یادمه تو زلزله هم مرد
اين سريال را من اصلا نتوانستم ببينم . يادم نمي ياد چرا اما فقط فكر مي كنم 1 قسمت از اين سريال را تونستم ببينم . ولي آهنگش خاطره انگيز بود .این هم لینک آهنگ از سرزمین شمالی
اين سريالي كه الان مي گم مربوط به دوران كودكي من نبود . اما خاطرات جالبي را به خاطرم آورد .
يك سريال پليسي آلماني يا اتريشي بود به نام كاراگاه موزر و ركس
همه مي گفتند من كپي كاراگاه هستم . تو كوچه و خيابون هم مي گفتند و من هم نوجوان بودم و كيف مي كردم كه شبيه كارگاه هستم .
يكبار چند تا دختر داشتند رد مي شدند . يكيشان تا منو ديد گفت اونجا رو " كاراگاه ركس "
من هم گفتم پدر سوخته بابات شبيه ركسه . اون هم خجالت كشيد و رد شد .
با دوستامون كلي خنديديم . عجب روزهايي بود .
اون روزها بدون بهانه و دليل هم شاد بوديم . الان شادي حتما دليل محكمي مي خواد . فكر كنم چند سال بگذره شادي با دليل هم نباشه .
البته رايكو جان من خودم فكر مي كنم بيشتر شبيه پروفسور بالتازار هستم .آره بهروز جان،این کمیسر و رکس ماله دوران نوجوانی من بود،خیلی باهاش حال میکردیم.
بهروز خان معلومه خیلی خوش تیپ و زیبا روی هستین که اون موفع میگفتن بهتون کمیسر.
من وقتی پست های این تاپیک رو میخونم تمام موهای بدنم سیخ میشه.
البته رايكو جان من خودم فكر مي كنم بيشتر شبيه پروفسور بالتازار هستم .
يادت مي ياد ؟؟؟
يك قطره اسرار آميز مي ريخت روي زمين و هر چي لازم بود از توش مي يومد بيرون .
يادي هم بكنم از كارتون زبل خان
زبل خان اينجا زبل خان همه جا .
عجب موسيقي عجيبي داشت . كسي لينك داره از اين آهنگ ؟؟
البته رايكو جان من خودم فكر مي كنم بيشتر شبيه پروفسور بالتازار هستم .
يادت مي ياد ؟؟؟
يك قطره اسرار آميز مي ريخت روي زمين و هر چي لازم بود از توش مي يومد بيرون .