خب این اولین اسپویل منه و حتما ایرادهای زیادی داره.بذارین به حساب تازه کار بودن
بعد از دیدن اعتماد و خیانت کنشین بود که من مجذوب انیمه های ژاپنی شدم.هرچند قبلا هم انیمه خیلی دوست داشتم اما با دیدن این فیلم علاقه ام خیلی شدید تر شد.
این فیلم در ژانر مبارزهای تاریخی(البته نه کاملا تاریخی!)این فیلمو به طرفدارهای سبک
مبارزه ای(مخصوصا از نوع شمشیریش)شدیدا توصیه میکنم.این فیلم از لحاظ داستان و شخصیت پردازی عالیه.فیلم کاملا جدیه و از صحنه های کمدی بیجا که در بعضی انیمه های به ظاهر جدی! اتفاق میفته خبری نیست.اگر چه فیلم بیشتر رو نکاتی که میخواد گوشزد کنه تاکید داره تا
مبارزه ها اما این باعث نشده که به مبارزه ها خوب پرداخته نشه.همه مبارزه های کنشین مخصوصا مبارزه اش با شین سن گومی و افرادش واقعا خوب کار شده.
این فیلم میخواد بگه که:هدف مسیر رو توجیه نمیکنه.اگه انسان برای رسیدن به اهدافش حالا هر چقدر هم خوب به هر اقدامی دست بزنه دیگه چه فرقی بین خوبی و بدی هست؟کنشین بخاطر جوونی و خامیش اینو نمیفهمه.حتی تذکرات استاد خردمندش هم اثری نداره.کنشین وقتی متوجه این موضوع میشه که برای جلوگیری از کشته شدن مردم بیگناه.انسانهای دیگه ای رو کشته انسانهایی که به قول استادش هر چقدر هم که بد بودن بازم انسان بودن و حق زندگی داشتن.
داستان فیلم در عهد مینشن و در سال 1864 میگذره و داستان پسر بچه ای به اسم شینتاست
که بعد از مرگ پدر و مادرش به عنوان برده با یه عده برده دیگه در حال عبور از یه
جاده ان مورد حمله یه عده راهزن قرار میگیرن.راهزنها همه رو قتل عام میکنن وقتی نوبت شینتا میشه یه شمشیرزن که در حال عبور از اون منطقه بوده به کمکش میاد و نجاتش میده.و به عنوان شاگرد قبولش میکنه و بهش اموزش میده. چند سال میگذره:شینتا که حالا اسمش شده کنشین تبدیل به شمشیرزن قدرتمندی میشه.اما از اینکه میبینه مردم کشورش در بدبختی و فلاکت بسر میبرن و اون نمیتونه کمکشون کنه رنج میبره.کنشین تصمیم میگیره به کمک مردم کشورش بره.استاد سرد و گرم چشیدش سعی میکنه کنشین رو از تصمیمش منصرف کنه و میگه که کنشین نمیتونه چیزی رو تغییر بده همونطور که خودش تو جوونی نتونست اینکارو بکنه.اما کنشین مصممه و به عنوان یه ادمکش وارد گروهی ضد شوگان به ***** فردی به اسم کاتسورا میشه اما یک شب افراد شوگان به گروه کاتسورا حمله میکنن و خیلی ها رو میکشن کاتسورا پنهان میشه و کنشین به همراه تومو(نامزد نگهبانی که بدست کنشین کشته شده.تومو میخواد انتقامشو از کنشین بگیره
و به همین دلیل به کنشین نزدیک میشه.اما کنشین نمیدونه که تومو نامزد اون نگهبان بوده)به عنوان زن و شوهر به یه خونه در یه محل پرت میرن.کنشین کم کم معنی زندگی واقعی رو میفهمه و میفهمه که تمام اون کارهایی که کرده بیهوده بوده و خوشبختی واقعی در کنار خانواده بودنه .کنشین در کنار تومو احساس خوشبختی میکنه.اما کارهای گذشتش.....خوب بهتره بقیشو خودتون ببینینوبه قول شاعر شنیدن کی بود مانند دیدن.