ای داد بی داد!
این تاپیک هم الان می ره رو هوا زحمت من می پره!
لطفا به صراحت اعلام کنید من کجا دروغ گفتم و چرا؟
اینکه بگوئیم آلمان دهه 40 توده وار عمل می کرد به حدی مضحک است که بگوئیم ا.ن و دار و دسته اش متفکرانی از گروه ... هستند. از گفتن گروهش صرف نظر کردم تا دوباره متهم نشم.
احتمال می دم داری مسخره بازی در میاری، چون هیچ آدمی نمی تونه تا این حد ندونه. ولی عیبی نداره، به اطلاعات تاریخی فروم یه کمی اضافه می شه، یه کمی هم دور هم تفریح می کنیم...
یکیش که همون ترک ها در جنگ جهانی اول در حمایت از نئونازی هاس. (لازم نیس بگی نقل قول کردی جانم،
این آدرس اون پستیه که دادی)
شرکت امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول به دلیل اتحادی بود که با آلمان برقرار کرده بود (در واقع آلمان باهاش برقرار کرده بود، به خاطر نفت و موقعیت سوق الجیشی این امپراتوری در حال فروپاشی). طبیعیه که چون "نازی ها" اون زمان وجود نداشتن، منظور شما از "نئونازی ها" تنها می تونه امپراتور ویلهلم دوم باشه. و چون امپراتور هم در سال 1918 منقرض شد
دی...) نتیجه می گیریم که تاریخ تنها می تونه برعکس حرکت کرده باشه. اما هی! من فکر می کردم تاریخ فقط در B.C برعکس اتفاق می افته!
اما چون ایدئولوژی نازی ها (و بالطبع نئونازی های بعد از شکست آلمان نازی) تا سال های اواسط دهه ی 20 وجود نداشته اصولا، رفتار خشنشون نسبت به مهاجرین (از هر جایی) هم تا همون سال ها معنی درستی پیدا نمی کنه... تازه خود هیتلر هم این امپراتور ویلهلم رو قبول نداشت زیاد... حالا بیا و درستش کن! :دی... بنابراین الان که این گروه های نژادپرست و اوباش و الخ خرد می کنن و می برن و می شکونن ابدا به فکر جنگ جهانی اول نیستن. در واقع اصولا فکرشون در جاهای دیگه ای سیر می کنه.
این نتیجه ی یکی کردن ملیت و تاریخ هست بدون توجه عدم ارتباطشون به همدیگه، یا حداقل توجه به همزمانی تاریخیشون...
//
آلمان نازی که بره وار توده وار عمل می کرد جان من!
ویلیام شایرر می نویسه که در 1934 وقتی وارد آلمان شده متوجه شده که اکثریت قاطع آلمان ها نسبت به سلب آزادی های شخصی و بربریت نازی ها اهمیتی نمی دن. مهمتر از اون سکوت مردم در برابر وقایع ضد بشری و تمامیت خواهانه مثل شب دشنه های بلند یا شب شیشه های شکسته و خصوصا در مقابل کتاب سوزی هست که حایز اهمیته.
دستگاه تبلیغاتی آلمان نازی به ***** گوبلز وظیفه ی شستشوی مغزی تمام و کمال مردم رو به خوبی انجام می داد. نیل گرگور در "چگونه هیتلر بخوانیم" می نویسه که: "هیتلر درک هوشمندانه ای از اهمیت جمعیت (همون توده های خودمون!) در تبلیغات سیاسی داشت." وقتی گردهمایی از مردم به پا می شد و با تبلیغات فراوان تشویق می شد، هدفش: جذب افراد به توده ای از مردم هم عقیده بود. [...] تجربه ی آن از نوع تجربه ی اشتیاق و سرمستی، تجربه ی حمایت تقریبا هیستریک از آن پیغام است. (همین جوگیری خودمونه!)
منظور از توده ای عمل کردن از نظر هیتلر چیه؟ "وقتی یک پشتیبان [بالقوه ی] جدید در قالب تظاهرات عمومی ظاهر می شود و موفقیت مشهود هزاران نفر دیگر حقانیت آموزه های جدید را به او "ثابت می کند" برای اولین بار موجب تردید او در حقانیت اعتقادات قبلیش می شود. او خود در برابر تاثیر جادویی رای و نظر عمومی سر تعظیم فرود خواهد آورد." (نقل شده از نبرد من، ص 435)
دموکراسی ها تا قبل از 1945 فاقد سازوکارهای لیبرالی لازم برای ممانعت از به قدرت رسیدن احزابی نظیر همین حزب نازی و خاصیت عوامفریبانه و توده ای این حزب بودن. همونطور که آرنت هم به این موضوع معترف هست که: "هیتلر با استفاده از سازوکار دموکراتیک به قدرت دست یافت." خاصیت کاملا چند بعدی شعارهای حزب نازی برای جلب توجه طبقات مختلف اجتماعی در شعارهای نژادپرستانه شون گم می شد.
//
راستی چی باعث شد من رو به داشتن انواع و اقصام خصوصیات خاص متهم کنید؟ بیان واقعیت یا برای مثال اینکه نیومدم بهتون جو بدم که رضاخان هم نژاد هیتلر بود؟ یا اینکه ا.ن پسر عموی اریش هارتمنه و خیلی خوب مونده.
خداوند را شاکریم که نمردیم و انواع و اقسام (نه اقصام) واقعیت های رو هم فهمیدیم!
مثلا یکی از واقعیت ها اینه:
البته الان به خاطر منافع برادران ترکیه ایمون هست که نسل این کثافت ها رو نمی کنیم. وگرنه اینها عددی نیستند.
پول نداریم؟ قدرت نداریم؟ متحد گردن کلفت نداریم؟ یا از ایران می ترسیم؟