برگزیده های پرشین تولز

سروده ها برای ایران زمین

Persiana

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 جولای 2005
نوشته‌ها
4,220
لایک‌ها
129
سن
47
محل سکونت
Persian Empire
ايران

حسين منزوى


ايران، صداى خسته ‏ام را بشنو اى ايران

شكواى ناى خسته‏ ام را بشنو اى ايران

مي‏خوانم آوازى ميان ضرب توفان‏ها

مي‏خوانمت با رعد و برق و باد و باران‏ها

آواز من هر چند ايرانم غم‏انگيز است

با اين همه از عشق، از عشق تو لبريز است

من از دماوند و سهندت قصه مي‏گويم

ز كوه‏هاى سربلندت قصه مي‏گويم

ز رودهايت، اشك‏هاى غرقه در خونت

ز خشم كرخه، زارى ‏هاى كارونت

در ذهن من ريگ روانت نيز سرسبز است

حتى كويرت نيز بي ‏پاييز سرسبز است

ديگر چه جاى باغ‏ هاى چون بهشت تو

اي در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو

اوج ستون ‏هاى بلند تخت جمشيدت

از سربلندى سر رسانيده به خورشيدت

پروا مکن از اين شکستن ها که در سرجام

ايران من تو کاميابى دشمنت ناکام

من دانمت اما که جاى ايستادن نيست

مى ‌دانمت جاى به گرداب افتادن نيست

ايران من اى يادگار يادگارانم

اى کوکب پيشانى‌ تاريخ، ايرانم

ايرانم اى سيلاب درياگوى درياجوى

از آن سوى تاريخ ره طى کرده تا اين سوى

جويى که از سرچشمه ى آيينه ات جاريست

خونى که از زخم عميق سينه ات جاريست

مى شويد از دل هاى ما هم زنگ غم ها را

همراه تو با خود به دريا مى برد ما را

ايران من اى يادگار يادگارانم

اى کوکب پيشانى تاريخ، ايرانم



پ.ن. ممکنه در نوشتن برخى‌ابيات يا مصرع ها دچار اشتباه شده باشم چون اين شعر را هم سال ها پيش در آهنگى‌از کوروش يغمايى شنيده بودم و در جايى يادداشتش کرده بودم. لطفا دعوايم نکنيد اگر جاهاييش اشتباه شده است :blush:

.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
سپاس بی اندازه از شما بانو پرشیانا گرامی که سروده های زیبایی را قرار دادید.

همواره در پناه خدای ایران زمین، شاد و پاینده باشید.
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
جوان پارسی

یکی گیتی یکی یزدان پرستد .................. یکی پیدا یکی پنهان پرستد

یکی بودا و آن دیگر برهمن .................. دگر زان موسی چوپان پرستد

یکی از روی دستور اوستا .................. فروغ و خاور و رخشان پرستد

یکی ذات مسیح ناصری را .................. بسان حضرت سبحان پرستد

گروهی پیرو وخشور تازی .................. حدیث و سنت و قرآن پرستد

اگر پرسی ز کیش پورداوود .................. جوان پارسی ایران پرستد


ابراهیم پورداوود
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
میهنم تو را می پرستم​

داند خدا که بعد خدا می پرستمت .................. هان ای وطن مگو که چرا می پرستمت

ذرات هستیم ز تو بگرفته است جان .................. چون برتری ز جان همه جا می پرستمت

هر صبح دم باز کند آسمان درش .................. با سد هزار دست دعا می پرستمت

چون پای تا سر تو سزاوار حرمت است .................. با عضو عضو خود سر و پا می پرستمت

چون مرغ پر شکسته ای از آشیان جدا .................. اینک از آشیان جدا می پرستمت

از یاد رودهای کف آلود نعره زن .................. دیوانه ام به شور و صدا می پرستمت

از یاد آن فضای فروزان نور بار .................. در زیر آن گرفته فضا می پرستمت

از یاد آن چنار کهنسال سبز پوش .................. در پیش برگ برگ جدا می پرستمت

چون بوی گل بیاد توام می برد بباغ .................. با لرزش نسیم صبا می پرستمت

هرجا که مطربی کند از عشق نغمه سر .................. در پرده پرده ساز و نوا می پرستمت

بعد مکان اثر نکند در دیار عشق .................. ای دور از نظر به کجا می پرستمت

ثروتمدار شهر سزاوار ذکر نیست .................. از یاد کودکان گدا می پرستمت

از یاد رفتگان بخون غرق گشته ات .................. در خون و اشک کرده شنا می پرستمت

از یاد آنک بر لب شمشیر آبدار .................. سد بوسه داده روز دعا می پرستمت

از یاد سنگری که سرافراز مردمان .................. با خون خویش کرده بنا می پرستمت

گه با صریر خامه و گه با زبان دل .................. هم آشکار و هم خفا می پرستمت
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
دشمنان ایران در کمین کشور اهورایی ما هستند

پیراهنت را پاره کردند .................. مرد و زنت آواره کردند

خاک تو را خونین نوشتند .................. آنها که ننگ این بهشتند

گنجینه هایت رفته تاراج .................. جان تو را صد زخمه آماج

فرهنگ تو رو به زوال است .................. امروز آسودن محال است

مرز تو بر مرد تو بستند .................. از هر طرف پشتت شکستند

صد بار جانت را دریدند .................. پیراهنت بر تن کشیدند

نام تو را بر نیزه کردند .................. نابودی ات انگیزه کردند

آزادگانت مرده در بند .................. آزادیت را حبس کردند

خون می زند فواره از چشم .................. در بند بند جان تو خشم

مام من ای مام قلندر .................. ای خوب تر از مهر مادر

خاک من ای خاک تکیده .................. ای جان به لبهایت رسیده

کشتند و آتش ها کشیدند .................. گیسوی نازت را بریدند

نوباوه گانت طعمه تیر .................. بر هرچه فرق آثار شمشیر

خاک من آه ای آریا پوش .................. یلدا و نوروزت فراموش؟

یک قطره مانده تا رهایی .................. ای قطره ی خونم کجایی؟


شمیم
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
خداوندا سرزمین اهورایی ایران را محافظت کن
ای آفریدگار پاک

ترا پرستش می‌کنم و از تو یاری می‌جویم

برای پایداری و سرافرازی میهن پرافتخار خود

برای سرافرازی و پیروزی ملت بزرگوارم

که همیشه وفادار به تو و راه راستی بوده است

نیایش می‌کنم ترا

ترا ای نگهدار مرز و بوم ایران کهن

پایدار ساز سرزمین نیاکان مرا

تا دنیا بپاست

تا زمین می‌گردد

تا خورشید می‌فروزد

تا ستاره‌ها بر سینه آسمان می‌درخشند

میهن بزرگ مرا پیروز و کامیاب کن

مرزهای میهن مرا از گزند نیروهای اهریمنی دور بدار

از بلندی کوه‌های مرز و بوم قفقاز تا دور افتاده ‌ترین کرانه‌های بحرین

از دامان آمودریا تا کناره‌های دجله خروشان و کف‌آلود

پروردگارا، پاینده‌دار این سرزمین پاک نیاکان را



سروده ای از مکتب پان ایرانیسم
 

ARTMIS

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آپریل 2007
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
ز پوچ جهان هيچ اگر دوست دارم - ترا، ای کهن بوم و بر دوست دارم
ترا، ای کهن پير جاويد برنا - ترا دوست دارم، اگر دوست دارم

ترا، ای گرانمايه، ديرينه ايران - ترا ای گرامی گهر دوست دارم
ترا، ای کهن زاد بوم بزرگان - بزرگ آفرين نامور دوست دارم
 

ARTMIS

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آپریل 2007
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
در ميان آتش و خون، اي وطن، من با توام
ور ببايد ترك جان وتن ،من با توام
گر بهارستان شوقي ور خزانستان حزن ،
مصلحت جويي نميايد زمن، من با توام
نيست غم گر روز شادي بهره ي رندان شود
خوان رنگين تو، در روز محن من با توام
نيست پرواي سر و زر در ره عشقت مرا
عاشقم تا پاي جان چون كوهكن ، من با توام
مرگ هم پيوند ما را نگسلد از هم كه باز
در دل گور و در آغوش كفن من با توام
ترك مادر كي تواند گفت فرزند شريف
اي گرامي مادر من، اي وطن ،من با توام
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
سپاس از ARTMIS گرامی.

نگهبان وطن

ای وطن خصم ترا سنگ به جام افتادست .................. تشت رسوایی این بوم ز بام افتادست

آتش کینه برافروز که در خانه ما .................. هر دغل پیشه در اندیشه خام افتادست

روز خون ریختن از خائن ملک است امروز .................. از چه شمشیر تو در بند نیام افتادست

ریشه خصم برافکن که زبون گشت و ضعیف .................. جان این گرگ برآور که به دام افتادست

سرِ بیگانه پرستان به کمند است بیا .................. تا ببینی که به دام تو کدام افتادست

خون ما خورد بداندیش و کسی آگه نیست .................. بس که نوباوه جَم در پی جام افتادست

یوسف ملک به زندان بلا مانده اسیر .................. بر رخ مهر سیه پرده شام افتادست

ای نگهبان وطن نوبت جانبازی توست .................. سر فداساز که هنگام سرافرازی تو افتادست


رهی معیری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
جانم به فدای 17 شهر قفقاز
باز خواهد گشت قفقاز ما .................. از برای بازگشتش جان کنیم فدا

افتخار ما، مرز آسیا .................. باز گردد باز سرزمین ما

ایرانیان! ای برادران! .................. ترکمنچای داده قفقاز دست دشمنان

با خون بشوی این عهد شوم .................. تا که برگردد این مرز و بوم

بعد از خدای ایران، به ما .................. دارد امید، باز گردد قفقاز ما

ایران نو با نظم نو .................. از بهر قفقازت پیش رو

قفقاز ما شادان بزی .................. سر بیاد این زمانت دور بندگی

چشم وطن بسوی توست .................. ایرانیان را آرزوی توست

قفقاز ما آماده مان .................. تا که گردد ایران ز نو برتر از جهان

تا رهاندت از بندگی .................. یا برایت مرگ یا زندگی
 

ARTMIS

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آپریل 2007
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
تشکر مدیر عزیز
من به اين خاك وطن دلبندم
به رخ پاك وطن دلبندم
به همين روز كه اين دم دارم
سر تعظيم فرو مي‏آرم
در ضمير دل پرانوارم
دانه مهر و وفا مي‏كارم
نظر افكنده به هر فرزندم
به رخ پاك وطن دلبندم
اولين دفعه دلم چون بتپيد
خون نافم به همين خاك چكيد
چشمه عشقم از اين خاك، دميد
سرم از فخر به خورشيد رسيد
خواه من گريم و خواهي خندم
به همين خاك وطن، دلبندم
 

ARTMIS

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آپریل 2007
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
0
وطن (شعر)

وطن يعني همه آب و همه خاك
وطن يعني همه عشق و همه پاك

به گاه شيرخواري گاهواره
به روز و درد پيري ، عين چاره

وطن يعني پدر ، مادر ، نياكان
به خون و خاك بستن عهد و پيمان

وطن يعني هويت ، اصل ، ريشه
سرآغاز و سرانجام هميشه

وطن يعني محبت ، مهرباني
نثار هر كه داني و نداني

وطن يعني نگاه هموطن دوست
هر آنجايي كه داني هموطن اوست



وطن يعني قرار بيقراري
پرستاري ، كمك ، بيمارداري

وطن يعني هواي كوچه ي يار
در آن كو دل شكستن هاي بسيار

نگاهي زيرچشمي ، عاشقانه
به كوچه آمدن با هر بهانه

وطن يعني غم همسايه خوردن
وطن يعني دل همسايه بردن



وطن يعني زلال چشمه ي پاك
وطن يعني درخت ريشه در خاك

ستيغ و صخره و دريا و هامون
ارس ، زاينده رود ، اروند ، كارون

دنا ، الوند ، كركس ، تاق بستان
هزار و قافلانكوه و پلنگان

وطن يعني بلنداي دماوند
شكيبا ، دل در آتش ، پاي در بند

وطن يعني شكوه اشترانكوه
به درياي گهر استاده نستوه

وطن يعني سهند صخره پيكر
ستيغ سينه در سنگ تمندر



وطن يعني وطن استان به استان
خراسان ، سيستان ، سمنان ، لرستان

كوير لوت ، كرمان ، يزد ، ساري
سپاهان ، هگمتانه ، بختياري

طبس ، بوشهر ، كردستان ، مريوان
دو آذربايجان ، ايلام گيلان

اراك ، فارس ، خوزستان و تهران
بلوچستان و هرمزگان و زنجان

وطن يعني سراي ترك با پارس
وطن يعني خليج تا ابد فارس

بهشتي چشم را گسترده در پيش
ابوموسي و مينو ، هرمز و كيش



وطن يعني همه سازندگي ها
رهايي از تمام بندگي ها

بريدن دست غير از گردن نفت
صلاي صبح ملي نفت

وطن يعني ز هر ايل و تباري
وطن را پاسباني ، پاسداري

وطن يعني دلير و. گرد با هم
وطن يعني بلوچ و كرد با هم



وطن يعني سواران و سواري
لر و كرد و يموت و بختياري

همه يك جان و يك دل بودن ما
به دامان وطن آسودن ما

وطن يعني دلي از عشق لبريز
گره باف ظريف فرش تبريز

وطن يعني هنر يعني سپاهان
حرير دستباف فرش كاشان

وطن يعني كتيبه در دل سنگ
تمدن ، دين ، هنر ، تاريخ ، فرهنگ



وطن يعني همه نيك و بهنجار
چه پندار و چه گفتار و چه كردار

وطن يعني شب رحمت ، شب قدر
شب جوشن ، شب روشن ، شب بدر

وطن يعني هم از دور و هم از دير
سده ، نوروز ، يلدا ، مهرگان ، تير

وطن يعني جلال مانده جاويد
ستون و سر ستون تخت جمشيد

هزاران نقش و خط مانده در ياد
صبا ، كلهر ، كمال الملك ، بهزاد

نكيسا ، باربد ، افسانه و چنگ
سرود تيشه ي فرهاد در سنگ

سر و سرمايه هاي سرفرازي
ابوريحان و خوارزمي و رازي

به اوج علم و دانش رهنوردي
ابونصر ، ابن سينا ، سهروردي

به بحر عشق و عرفان ناخدايي
عراقي ، رودكي ، جامي ، سنايي



وطن يعني به فرهنگ آشنايي
در لفظ دري را دهخدايي

وطن يعني جهاني در دل جام
وطن يعني رباعيات خيام

وطن يعني همه شيرين كلامي
عفاف عشق در شعر نظامي



وطن يعني نگاه مولوي سوز
حضور نور در شمس شب و روز

وطن يعني پيام پند سعدي
زبان پيوسته در پيوند سعدي

وطن يعني هوا و حال حافظ
شكوه باور اندر فال حافظ



وطن يعني تبيره ، دمدمه ، كوس
طلوع آفتاب شعر از طوس

وطن يعني شب شهنامه خواندن
سخن چون رستم از سهراب راندن

وطن يعني رهايي زآتش و خون
خورش كاوه و خشم فريدون

وطن يعني زبان حال سيمرغ
حديث يال زال و بال سيمرغ

وطن يعني اميد نا اميدان
خروش و ويله گرد آفرينان

وطن يعني لگام و زين و مهميز
سواران قران و رخش و شبديز



وطن يعني گرامي مرز تا مرز
وطن يعني حريم گيو و گودرز

وطن يعني دل و دستي در آتش
روان و تن ، كمان و تير آرش

وطن يعني شبح يعني شبيخون
وطن يعني جلال الدين و جيحون

وطن يعني به دشمن راه بستن
به اوج آريو برزن نشستن

وطن يعني دو دست از جان كشيدن
به تنگشتان و دشتستان رسيدن

زمين شستن ز استبداد و از كين
به خون گرم در گرمابه ي فين



وطن يعني اذان عشق گفتن
وطن يعني غبار از عشق رفتن

نماز خون به خونين شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن

**** جان به خوزستان كشيدن
شهادت را به جان ارزان خريدن



وطن يعني هدف يعني شهامت
وطن يعني شرف يعني شهادت

وطن يعني شهيد ، آزاده ، جانباز
شلمچه ، پاوه ، سوسنگرد ، اهواز

وطن يعني شكوه سرفرازي
وطن يعني ز عالم بي نيازي

وطن يعني گذشته ، حال ، فردا
تمام سهم يك ملت ز دنيا



وطن يعني چه آباد و چه ويران

وطن يعني همين جا ، يعني ايران
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
وطن

دل ایران ، دلبر ایران

عاشق بیمار ، ایران

خسته و بیمار ، ایران

مانده بی سردار ایران

بیا در خاک خود با هم بخوانیم

که غیر جغد دیگر کس نخوانده

صدای نغمه و سازی نمانده

وطن بی تو نمرده

وطن بی کس نمانده

وطن یک لحظه هم تنها نخفته

وطن از بی وفایی عزیزانش نگفته

بیا با ما بخوان آواز غربت

که ما در خاک خود غربت کشیدیم

بیا با هم بجنگیم

بیا با هم بمیریم

بیا با هم به دنبال دلیرانش بگردیم

کجایید پهلوانان ، شما اسفندیاران

رستم یل ، زال دستان

وطن از انتظار بی تاب گشته

ز نامردی نامردان ، وطن بیزار گشته

وطن مردم برای خاک پاکت

بگو شهنامه را از نو سرایند

در آن گویند که چون دیو از در آید

همه مردان به نامردی گرایند

ز هر سوی وطن بوی غم آید

گذشت چندین بهار و ننگش آید

وطن هر شب عزادار است و دلخون

وطن ای بی وطن کی این چنین بود

وطن مانند مشتی خاک گشته

ز خون عاشقان سیراب گشته

ستم دیده وطن ، داغدار گشته

ز هرچه لاله بود بیزار گشته

دل ایران ، دلبر ایران
دل ایران ، دلبر ایران
دل ایران ، دلبر ایران



زیبا شیرازی


 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
رودیم ولی هم نفس مردابیم .................... سیـلـی خـور ایـن زمــانـه ی کـژ تـابـیـم

تـاریـخ به زیـر آب فریـاد کشید .................... کـــوروش تو بـپـاخیـز که مـا در خـوابـیـم


ایرج زبردست


(اشاره با آبگیری سد سیوند)
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
اگر ایران به جز ویران سرا نیست‏
من این ویران سرا را دوست دارم‏
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است‏
من این افسانه‏ها را دوست دارم‏
نواى ناى ما گر جانگذاز ست‏
من این ناى و نوا را دوست دارم‏
اگر آب و هوایش دلنشین نیست‏
من این آب و هوا را دوست دارم‏
به شوق خار صحراهاى خشكش‏
من این فرسوده پا را دوست دارم‏
من این دلكش زمین را مى‏پرستم‏
من این روشن سما را دوست دارم‏
اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم‏
اگر آلوده دامانید اگر پاك‏
من اى مردم شما را دوست دارم‏

 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
مهدى نوروزى

اوضاع آشفته‏اى است. سندى براى شناخت تاریخ خود نداریم. اسناد مكتوب را هر چه داشتیم، براى خود اندوختند، ما بقى را هم دور ریختند!
و بعد از این همه، بیگانه براى ما تاریخ نوشت! غارتگر براى ما تاریخ نوشت. دیو براى ما تاریخ نوشت!
اما نباید باور كرد و باور نكرده‏ایم كه شكوه ایرانى مى‏تواند زیر اسبانى گم شود كه صاحبانى كم قیمت‏تر از خود داشتند.
چه كسى تا به حال دیده كه اسناد تاریخى دشمن‌ساخته را، با احترام برگیرند و بخوانند؟ سند ما، خاك ما است و خون نیاكان ما.
سند ما، لالایى مادران ما است كه پر از عطر گل‏هاى كوهستان است و سند ما خروش رودخانه‏هاى ما است كه هنوز رام شدنى نیستند.
این‏ها سند افتخار ما هستند و هم اینها مى‏گویند كه ایرانى سرفراز بوده و هست و مقدونى گجستك نمى‏توانسته ایران، این قطعه درخشان زمین را در مشت خود داشته باشد.
اگر تمام اسناد دشمن‌ساخته این را بگوید، باز هم باور نخواهم كرد، لااقل من كه از مردمان سرزمین‏هاى زاگرس میانى هستم این افسانه را باور نخواهم كرد، چرا كه همیشه این ابیات باستانى را از پیرمردها و پیرزنان سرزمین بختیارى شنیده‏ام كه:

اَنْزِیونْ وِه قُشِسِنس گِرِهْنْ اسیری
بُردِنه وِه نوكری بُرج امیری
ترجمه:
آنزانیها از قشون او اسیر گرفتند
بردند برای نوكری به قلعه امیری

زآنْزِن ری وِه آنشَن پانا سِقَنْدزْ
تامَه یرزِ او طَرف جـون بكنــه در
ترجمه:
از آنزان برای كهگیلویه رو نهاد اسکندر
تا مگر از آن طرف جان بدر كند

اَهُورا كمك كُـنه آذرِ بِرِقْنِه
اَهرِمـون دَكْ ایزَنه مُقْنَی اِچِرْنِـه
ترجمه:
اهورامزدا (خداوند) كمك كند، آتشكده آذر برزین برق می‌زند
اهریمن می‌لرزد و مقدونی جیغ می‌كشد و می‌گرید

آریو تنگْ تِكُون خودكِرده كهُ ترْ
سِقَنْدر و قْشلس اَویدِنِه چُـر
ترجمه:
آریو برزن تنگ تكاب را بخوبی با ریزش كوه از بالا گرفت
و اسکندر و لشكر او سست و بی‌دست و پا شدند(تنگه را بر آنها بست).

آریوی اَنْشَنی روزِس سیا كهِ
اُردیه سِقَنْدرِه میـن یكْ بـلاكِه
ترجمه:
آریو برزن سردار انشانی، روز او را (اسکندر) سیاه كرد
اردوی اسکندر به هم ریخته و همدیگر را گم كردند

سقندر وِهِ هزیمی خوار و پریشون
وه اَنشن و اتَپْ گروز ری نا وِه هندون
ترجمه:
اسکندر با گریز و فرارخوار و پریشان
از انشان با مخفی‌كاری، رو گذاشت به هندیان( هندیجان نه هندوستان)
كه با تگ تكاب در كهگیلویه با راههای كوهستانی آن روز 50 تا 60 كیلومتر مسافت دارد.( نه هندوستان 4 هزار كیلومتری).

زانزان تاوه انشن كهُسار مُنگَشْتْ
قلته گاه اردیس بی‌تا هندیون دشت
ترجمه:
از انزان تا انشان(ایذه فعلی تا كهگیلویه فعلی) كوهستان منگشت
قتلگاه **** او بود تا دشت هندیجان

تا بِره هِندیون پا او وهُ دریا
بره سی وِلاتِ خُس جون كُنه صحرا
ترجمه:
از دست آریو برزن رها شود و برود هندیان(هندیجان) كه در سواحل خلیج‌ پارس قرار دارد و از آنجا تدارك آذوقه و كشتی كند تا بتواند برود به مملكت خود مقدونیه و جان خود را نجات دهد

هندیون جون سِر دست جلوس گِرِهْدِنْ
لاشِ لاشِ آُرْدیسه پا قَلْهِ رِهْدِنْ
ترجمه:
هندیانی‌های جان در كف جلوی او را گرفتند
ـ اجساد كشته‌های اردوی او را، پای قلعه ریختند

پا حصار هندیون بُراز نشون زَید
پَهْلیه سقندره تیرِ كَمون زید
ترجمه:
در پای حصار هندیجان «براز» نامی، كمان خود را نشانه گرفت و پهلوی اسکندر را با تیر كمان خود زد و زخمی كرد

جونم با تیر بُراز آرش نِشون بی
سقندر مُقنی واس نیمه جون بی
ترجمه:
مرحبا بر تیراندازی تیر «بُراز» كه نشان از تیر «آرش» كمانگیر دارد
الكساندر مقدونی با این تیر نیمه جان شد «زخم سخت برداشت»

نادِنِس وه تَخْتِ چُو اُردیس وِه خواری
ری وِه ری اَفْتُو رَهْرُو رَهْدِنْ وِه زاری
نهادند او را بر تخت چوبی(تابوت) ـ تخت روان و سپاهیان او با خواری و خفت رو گذاشتند به راه غروب آفتاب( در مسیر غروب خورشید به سوی هندیجان) و با زاری رفتند

مُقنی جاهل اُوید غافل زشیرون
وه آنزان تا وه آنشن بی‌خوار میدون
ترجمه:
مقدونی نادان بدون توجه به شیران ایران زمین به اینجا آمد
از آنزان تا انشان (ایذه فعلی تا كهگیلویه فعلی) در همه میدان‌ها خوار شد
(توضیح این كه: بختیاری‌ها معتقدند كه الكساندر مقدونی نتوانسته شاهنشاهی هخامنشی (داریوش سوم) را شكست دهد بلكه، این جوان متهور مقدونی با گروهی سرباز وارد خاك ایران شده و تا آنزان (ایذه) آمده و در آنجا شكست یافته و به هندیان (هندیجان فعلی) عقب نشسته است و در نبرد با هندیجانیان نیز مغلوب شده و با تیر و كمان شخصی بنام (براز) از اهالی هندیجان مجروح گشته و سپس عقب‌نشینی می‌نماید و در مسیر غروب خورشید به عراق می‌رود و در شهر (اور) جان می‌سپارد.)


نباید ساده‌انگار بود. پایه معیارهاى علمى براى سنجش اعتبار اسناد تاریخى هم كه در میان باشد، كیست كه انكار كند ارزش یك «سند مردم‌شناختى زنده» را در برابر یك متن مرده مغرضانه.
این، یك پرسش بزرگ است و به نظر من یافته‏هاى علم مردم‏شناسى، بیانگر تاریخ زنده مردم یك سرزمین است و بر متن‌هایى كه معلوم نیست چه كسى و با چه انگیزه‏اى و با چه دسترسى به منابعى آنها را نوشته، برترى دارد.
به هر حال، من به عنوان یك ایرانى، و به عنوان یك بختیارى از مردم زاگرس میانى به این «اسناد هویت ملى و بومى» خود افتخار مى‏كنم.
شما چطور؟
بگذار دیگران هر چه مى‏خواهند راجع به این قطعه خاك نورانى، راجع به ایران زمین بگویند.
من فقط این شعر زیباى استاد حسین پژمان بختیارى را به همه دوستداران ایران هدیه مى‏كنم:

اگر ایران به جز ویران سرا نیست‏
من این ویران سرا را دوست دارم‏
اگر تاریخ ما افسانه رنگ است‏
من این افسانه‏ها را دوست دارم‏
نواى ناى ما گر جانگذاز ست‏
من این ناى و نوا را دوست دارم‏
اگر آب و هوایش دلنشین نیست‏
من این آب و هوا را دوست دارم‏
به شوق خار صحراهاى خشكش‏
من این فرسوده پا را دوست دارم‏
من این دلكش زمین را مى‏پرستم‏
من این روشن سما را دوست دارم‏
اگر بر من ز ایرانى رود زور
من این زور آزما را دوست دارم‏
اگر آلوده دامانید اگر پاك‏
من اى مردم شما را دوست دارم‏
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
با سپاس از دوست گرامی جناب dariushiraz

پارسی را پاس می‌داریم

ساربانا بار محمل بند سوى قلعه تاريخ‏
سوى كاجستان سبز چامه‏هاى پارسى‏
باز بگشا نامه‏هاى پارسى
ما همان چاووش خوانان خراسانيم‏
مِهترى را گر به كام شير باشد
باز بستانيم‏

يا بزرگى بعد ازين يا مرگ روياروى
اين سرود كهنه را با كاروان پيوسته مى‏خوانيم‏
عاشق آن سيستانى زاده عيّار صفّاريم
پارسى را پاس مى‏داريم

ساربانا
بوى جوى موليان آيد همى

ياد يار مِهربان آيد همى
خِنگ ما را سوى جيحون بر
ريگ آمو و درشتيهاى آن را
بوسه مى‏بخشيم‏
بوى جوى موليان را
ياد يار مهربان
از نسيم گيوان روزهاى رفته مى‏آريم
پارسى را پاس مى‏داريم

ما چنان آواره يمگان‏
قيمتى دُر درى را
زير پاى گله خوكان نمى‏ريزيم‏
پاسبانان نگهداريم‏
پارسى را پاس مى‏داريم‏

ساربانا
پارسى ما را كهن عشق است.
عشق او باز اندر آوردم به بند
كوشش بسيار نايد سودمند
سالها را در حصار ناى پوسيديم‏
عاشق و شيداى گنج مادرى بوديم‏
با دراى كاروان حلّه سوى سيستان اينک،
پرنيانى را هوار خويش مى‏دانيم
هم صدا با بيهقى غمنامه مى‏خوانيم
ما عجم را زنده مى‏سازيم با اين پارسى
شعر را تابنده مى‏سازيم با اين پارسى
لشكرى از ابرهاى آسمان آبى دوريم
مثل باران روى گندمزارهاى واژه مى‏باريم
پارسى را پاس مى‏داريم

ساربانا
بانگ بر زن، كاى خداوندان مال، الاعتبار الاعتبار
ما دل از هر اعتبار و جاه بر كنديم‏
از دل غرناطه تا بنگاله اينک راهپيماييم‏
شهروند بلخ و غزنين و هرى ماييم
عاشق مرو و نشابور و بخاراييم‏
خورجينِ ما زقند پارسى، لبريز است‏
شعر ما از شهد ناب پارسى يكسو شكر خيز است‏
ما كجا ساحل نشينان سَبكساريم؟
پارسى را پاس مى‏داريم

ساربانا
پارسى گوييم، تازى را بهل‏
بشنو از نى چون حكايت مى‏كند
و زجدايى‏ها شكايت مى‏كند
كز نيستان تا مرا ببريده‏اند...

آه، ياد آن نيستان مى‏كشد ما را
زنده مى‏سازد خيال روزهاى رفته از كف را
ياد باد آن روزگاران ياد باد

روزگار مستى خيام
نعره آن رند دُرد آشام‏
نعره آن رند را از جان هوا داريم‏
پارسى را پاس مى‏داريم

از نسيم دوره گرد كوچه دلدار مى‏ پرسم‏
كاى نسيم كوى معشوق اين چه بوى خرم است
از كجا مى‏خيزد اين باد سحرگاهى؟
از ديار عطرخيز سُغد و فرغانه؟
از گلستان يا بهارستان؟
از حديقه يا زطرف بوستان سعدى شيراز؟
راست گو بوى نسيم عطر افشان از كجاست؟
در هواى اين نسيم عطر افشان سخت بيماريم
پارسى را پاس مى‏داريم

ساربانا
ابر آزارى برآمد باد نوروزى وزيد
بار محمل بند سوى باروى تاريخ
بس كه در جان حزين و جسم بيمارم تويى
آن دليل راه پندارم تويى‏
شب كه توفان جويى چشم ترم آمد به ياد
در هجوم خوابهايم، گريه‏هايم با تو مى‏گفتم
ساربانا بار محمل بند
از ميان كوچه باغ سيستان بگذر
راه ابريشم به زير گامهاى استوار خويشتن طى كن‏
از كنار مرقد بودا ز شهر باميان بگذر
در خجند و كاشغر یک روز منزل كن‏
از ختن تا طالقان بگذر
كاروانيهاى بيداريم‏
پارسى را پاس مى‏داريم

ساربانا
گرچه هندى در عذوبت شكّرست‏
طرز گفتار درى شيرينتر است
كيست ميدانى كه اين دُرّ درى‏
آن كلام نغز تاجيك است‏
اين همان ديرينه قند پارسى است‏
نغمه سعدى، نواى رودكى است‏
ناله‏هاى جانگداز مولوى است‏
رو عنب خوان يا اُزم
اين همان انگور شهد آلوده در چرخُشت تاريخ است
رو حرير و پرنيان گوى و پرند
اين همان ابريشم تابيده در انگشت تاريخ است‏
اين پرند و پرنيان را
وين حرير زرفشان را
از دل و از جان خريداريم‏

پارسى را پاس مى‏داريم

لطیف ناظمی
 

dariushiraz

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
7 جولای 2006
نوشته‌ها
1,078
لایک‌ها
2
محل سکونت
شیراز
نظامی گنجوی
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران - دل زمین باشد
دل ز تن - به بود یقین

میانگیز فتنه میافروز کین
خرابی میاور در ایران زمین

تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج
مکن ناسپاسی در آن مال و گنج
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
عشق ایران

پی دانش و علم کوشش کنیم .................... جهان روشن از نور دانش کنیم

نکو سیرت و مهربانیم ما .................... هواخواه درماندگانیم ما

به بیچاره مردم، نکویی کنیم .................... ستمدیده را، چاره جویی کنیم

به پاکی، زگل ها رباییم گوی .................... که پاکیزه روییم و پاکیزه خوی

به آموزگاران خود بنده ایم .................... که آموزگاران آینده ایم

ز دانش چراغی است ما را به دست .................... فضیلت شناسیم و دانش پرست

به نیکی، که پیرایه گنجِ ماست .................... غم و رنج مردم، غم و رنج ماست

چو خورشید و مه تابناکیم ما .................... که فرزند این آب و خاکیم ما

وطن خواه و ایران پرستنده ایم .................... که با عشق ایران زمین زنده ایم


رهی معیری
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
به یاد ایران باش

ای آنـکه رفتی از ایـران به یاد ایران باش .................... بـه یـاد کـشور دیـریــنه سـال سـاسـان باش

گــرت جــلای وطــن از در ضرورت بود .................... ممان هماره به غربت بـه سان مـهمان باش

خجستـه میهـــن مـــــــــا بُنگهِ اصالتهاست .................... اصیل وار، هـــــــوادارِ اصـل و بنیان باش

بــه هـر کجا که نشانی ز بــرتــری یــابـی .................... ز بـهر بــوم و بــر خــویش طالـــب آن باش

بــسی مپای، به هر باغ و هر چــمن گذری .................... بــیا و بـلـبل خـوشـگوی ایـن گلــستان باش

حـــریم حــــرمـت مــلـیت و اصــالــت را .................... ز دســـتبرد هـــوســکامــگــی نگــهبان باش

ز هر کجـا هنر و علم و حـکــمت انـــدوزی .................... بــیا و مــعرفـــت آموز ایـــن دبســتان باش

زمــهر هـموطنان هــیچگه مـــبُر پـــیونــد .................... دریــن زمــینه وفــادار عــهد و پیــمان باش

ســـتوده ســــنّـت و آیـــین بـــاســـتانـی را .................... عـزیـز دار و گــرایـنده از دل و جــان باش

ز دیــــربــــاز، نــیاکـانت اهــل دین بـودنـد .................... تو نیز مؤمن و مخلص به دین و ایمان باش

بــه زادگـــان خــــود آداب مــــیهنی آمـــوز .................... وگـــرنـه شــاهــد بـــیگانـگی در اینان باش

بـــکوش تــا به زبان دری ســخن گــوینــد .................... به جان مشوّقشان با دلــیل و بــرهــان باش

بــه‌ســوی میهــن خــود، فــکر بازگشتن را .................... به مغزشان چو نـشاندی ز کرده شـادان باش

مَـهِـِـل کــه صَـبغة فــرهنگ خارجی گیرند .................... دریــن مــجاهــده کـوشا به قدر امکان باش

بـه شعـر پـارسی و خط و نقش و موسیقی .................... عــلاقه در دلــشان بــشکفان و خـنـدان باش

بـه بی‌هــویـتی آخــــر مــــده گـــریبــان را .................... ازیــن مـــسیر حــقـارت کــشیده دامان باش

زشــعر نـــغـز دری هــر کـجا گلـی رویـید .................... بـه پــای آن گــل بــویا هـــزار دسـتان باش

زبــان پـــارسی از بــهـر مـاست گـنج مراد .................... بــه پــاسـداری آن ســـرفـــرازِ دوران باش

وظــیفه نــــیک شـنـاسـاندن است ایـران را .................... تـو شـهره پـورِ وظـیفت‌شـناس ایــران باش

بـــه دســتگــیری هــم مــیـهانـان حـاجـتمند .................... بــه هــر کجا که روی پای بند احـسان باش

دریـــغ بـــاد کـــه ایـــرانــی اجــنبی گــردد .................... تو بر کنار ازین ننگ، محض عـنوان باش

تهی‌شدن زاصالت ادیب ، عارضه‌ای ست .................... که ساری است، خدا را به فکر درمان باش



ادیب برومند


( این قصیده در سال 1372 برای آگاهی دادن و تشویق هم‌میهنان خارج از کشور و به منظور حفظ اصالت های ملی و قومی سروده شد و در اروپا و امریکا انتشار یافت. )
 
بالا