برگزیده های پرشین تولز

بدترین خاطره دوران مدرست چی بوده؟

mehdi0742

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 اکتبر 2016
نوشته‌ها
82
لایک‌ها
18
سن
30
ما که اهل بوفه و این قرتی بازیا نبودیم یه گوشه مینشستیم از هر کی یه چیزی میگرفتیم
[emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23]
کثافتا
[emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23] [emoji23]
 

606060

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2015
نوشته‌ها
404
لایک‌ها
260
چاخان میگفت . من خودم همین یه ماه پیش چ چرمی شو تو چرم فروشیای اینجا ۱۸۰ خریدم،اونوخت چجوری سال ۸۲ اون ۳۰۰ خریده. اصن اونموقع کفش ۳۰۰ هزار تومنی بود؟
اره خیلی دراز بودن ولی کم کم درازیشون باعث شد از مد بیوفتن . الان فقط نوک تیزشون مونده.
ولی خیلی خرکارن خدایی.
البته جا داره یادی بکنیم از اون زالزالک فروشی که سر خیابون زالزالک میفروخت ، اینقد زالزالک میخوردیم که اسهال میگرفتیم .
نمیدونم شاید
مدرسه من بالا شهر بود با اینکه خودم پایین شهری بودم برای همین زرنگ بازی اونا رو نداشتم و آخر هم چیزی نشدم ولی در عوض نزدیک زاینده رود بودیم ظهرا از دم آب با بستنی
یه لبوفروشی باگاری اونور پارک بود ولی ظهرا نبودش.
 

Hassan3313

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2016
نوشته‌ها
163
لایک‌ها
271
ما که پول نداشتیم ساندویچ بخوریم فقط دست این و اون میدیدم برامون عقده شده بود
همون بهتر که نخوردی
ما که خوردیم چی شد؟؟؟؟ تو سن ۲۶ سالگی ۱۰۰ تا مرض معده گرفتیم
تف تو ای زندگی
(ببخشد عصبانی شدم)
[emoji52]

Sent from My Galaxy
 

ehsanservat

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2013
نوشته‌ها
3,589
لایک‌ها
2,509
محل سکونت
دیار دور درست ها
همون بهتر که نخوردی
ما که خوردیم چی شد؟؟؟؟ تو سن ۲۶ سالگی ۱۰۰ تا مرض معده گرفتیم
تف تو ای زندگی
(ببخشد عصبانی شدم)
[emoji52]

Sent from My Galaxy

تو این ۲۸ سالگی هیچ پوخی نشدیم
چی فکر میکردیم چی شد :p
 

12kia

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2016
نوشته‌ها
32
لایک‌ها
54
سن
33
محل سکونت
رندوم
همون بهتر که نخوردی
ما که خوردیم چی شد؟؟؟؟ تو سن ۲۶ سالگی ۱۰۰ تا مرض معده گرفتیم
تف تو ای زندگی
(ببخشد عصبانی شدم)
[emoji52]

Sent from My Galaxy
ما همش مهمون میشدیم.
 

mojtaba.a200

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2015
نوشته‌ها
43
لایک‌ها
26
ریاضی داشتیم امتحان گرفت از 10 نمره. بعد گفت هرکی هر تعدادی که کمتر از 10 شه خط کش میخوره... بیشتر بچه ها پایین شدن ما هم شدیم 1 ، نوبت ما شد ماهم گونده گوز رفتیم جلو 5 تای اولو زد نه دستمو کشیدم نه اخ و اوخ کردم بعد این حرصش گرفت هی محکم میزد تا 8 رسید دستم خون اومد گفت برو بشور. بعد من فک کردم میخاد دستمو خیس کنم ضربه اخرو محکم بزنه دهنمونو سرویس کنه.
هیچی دیگه شستم دستمو رفتم پیشش باز دستمو بردم بالا خندید گفت برو بشین.

یه بارم ابتدایی بودم داشتم گیاهارو میکندم ناظم مارو دید اومد از پشت موهامو گرفت بعد من فک کردم رفیقمه همچین دستشو گرفتم چنگ انداختم بعد برگشتم دیدم ناظمه... اقا چشتون روز بعد نبینه انقدر منو زد صدا خروس در میاوردم
 

mha1368

Registered User
تاریخ عضویت
8 ژوئن 2009
نوشته‌ها
2,442
لایک‌ها
1,033
دوران راهنمایی..هفته اول مهر می رفتیم مشهد..به خاطر شرایط کاری پدر..بعد بابام سال اول با مدیر هماهنگ کرده بود..بعد ما رفتیم و شنبه اومدیم...زنگ اول حرفه و فن..معلم نیومده بود..معاون اومد سر کلاس..آقا دید من یه هفته نبودم.گفت کجا بودی..گفتم مشهد..گفت چرا نگفتی..منم در جریان نبودم بابام به کی گفته...گفت شماره خونتون رو بده ..آقا من از ترس شماره یادم رفت..یه ساعت و نیم این سر کلاس با شیلنگ به من زد..هر 5 دقه یکی...انقدر گریه کرده بودم که چشمام باد کرده بود..دستامم باد کرده و سرخ..
زنگ خورد رفتیم دفتر..از شانش شخمی اون روز مدیر نبود...زنگ زد بابام..ساعت 3 و نیم بود..بابام اومد مدرسه..ساعت 3 زنگ تفریح بود..سه و ربع هم کلاس بعدی...تا منو دید جلو دفتر...با اون وضع..پرسید چی شده..گفتم قضیه رو...آقا چنان در دفترو باز کرد و داد و بیداد که همه معلما از کلاس زدن بیرون...بابام داد میزد کی پسره منو زده...آقا معاونه لیده بود :D ...بابامو آروم کردن...بعد موقع رفتن یکی خوابوند زیر گوش معاون..گفت بفهمم سر بچه م داد زدی..خودت میدونی...این شد که من سه ساله راهنمایی انتظامات بودم و کلا مدرسه دستم بود :D ...اینم بگم شاگرد اول دوم بودم..چه ابتدایی چه راهنمایی
 

yp097

Registered User
تاریخ عضویت
7 مارس 2016
نوشته‌ها
152
لایک‌ها
146
سن
26
یه معلم ریاضی داشتیم تو راهنمایی از اون نفهما ، نفهم میگم نفهم میشنوید :/
باید دفترمون خوشگل میبود وگرنه نمره کم میکرد -_- فکر کن شما
طرف از ترس منفی نگرفتن لا به لای درس با مداد رنگی گل میکشید :|
بعد من خیلی از این بدم میومد سر کلاس هیچی یادداشت نمیکردم . دفتر بغل دستیمو میگرفتم و از رو اون تو خونه ، مینوشتم .
یه روز متوجه شد که نمینویسم گفت بنویس ! گفتم باشه . ولی اهمیت ندادم . فقط یک دقیقه مونده بود زنگ بخوره که باز دید بیکارم فرستاد دفتر
دفتر هم با اجازتون سه روز بنده رو اخراج موقت کردن از مدرسه که البته اخر سال با یه جعبه شیرینی خرشون کردیم رفت :general304:

پ.ن : اون سه روز اصلا برام مهم نبود . طوری که همون روز اول کامل تو کلوپ ایکس باکس بودم تا اخر شب دو روز دیگشم تلوزیون و اینا
پ.ن 2 : نه تنها برام مهم نبود و مثل یه مرخصی واسم گذشت بلکه در پروندم هم لحاظ نشد :general711:
پ.ن 3 : البته یکی دو ماه گوشیمو ازم گرفتن که یک ضد حال قابل توجهی بود اون موقع برام :general107:
پ.ن 4 :eek: : خداروشکر الان 2 ساله که دبیرستان تموم شده و راحت شدیم از صبح زود پا شدن :D:p
 

razi123450

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2012
نوشته‌ها
579
لایک‌ها
123
خاطره که زیاده
کلا دوران ابتدایی بچه خوبی بودم و همیشه شاگرد اول و ممتاز میشدم
 

razi123450

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2012
نوشته‌ها
579
لایک‌ها
123
تو دوران راهنمایی به خاطر اینکه درسم خوب بود منو فرستان مدرسه نمونه راهش زیادی دور بود و یه جای غریب بودم ولی دو سه تا از از بچه محل هامون هم با ما امده بودن چشمتون روز بد نبینه به خاطر اینکه ما اونجا غریب بودیم هرروز دعوا وکلا معلم و بچه ها به ما میگفتن نفهم و هر روز ما 5نفر بیرون از کلاس بودم وخیلی از درس کلاس عقب افتادیم این بود که کلا از درس زده شدیم ،تو دوران دبیرستان هم بد نبود رفیق های زیادی داشتیم و سعی میکردم سرمون تو لاک خودمون باشه
 

pooye

Registered User
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
12
یه بار یه گربه اومد تو کلاس و بچه ها همه جیغ کشیدن و هر کاریش کردن بیرون نمی رفت که نمی رفت!!!
اخر سر فراش مدرسه اومد با چوب بیرونش کرد!
 

afshin313

Registered User
تاریخ عضویت
28 دسامبر 2012
نوشته‌ها
3,030
لایک‌ها
3,767
محل سکونت
سرزمین اشغالی
یه بار یه گربه اومد تو کلاس و بچه ها همه جیغ کشیدن و هر کاریش کردن بیرون نمی رفت که نمی رفت!!!
اخر سر فراش مدرسه اومد با چوب بیرونش کرد!
وای چه باحال:general410:
 

XBOX ONE

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2014
نوشته‌ها
236
لایک‌ها
121
از ابتدائی تا راهنمایی و دبیرستان همیشه برای من با پارتیبازی و خوشگذرانی سپری شد
روزهای قبل از هر امتحانی برگه امتحانی را بهم میدادن تا خدای ناکرده روز امتحان نمره بد نگیرم
همیشه قبل از زنگ تعطیلی مدرسه نیم ساعت زودتر از بقیه از کلاس و مدرسه خارج میشدم تا من را با ماشین به خانه ببرند
موهایم در کل سالهای تحصیلم تقریبا همیشه بلند بوده (موهام قشنگه خودم هم خوشتیپم)
انتخاب میز و نیمکت در کلاسهای درس و بقیه جاها همیشه با خودم بوده
رفتار معلمهایم با من همیشه سفارش شده بود
معمولا در هر موقعی میتوانستم از مدرسه خارج بشم و دوباره برگردم بدون هیچ تذکر و سوالی
بیشتر معلمهایی که داشتم بعنوان تدریس خصوصی به منزلمان رفت و امد داشتن
تقریبا همیشه همه ناظمها برای من حکم بادیگارد را داشتن و مطمئن میشدند که دانش اموزی من را اذیت نکند و مزاحمم نشوند
معمولا هنگام خارج شدن از کلاسها در هر ساعتی معلمها اصلا با من کاری نداشتند که چرا دارم از کلاس بیرون میروم و همینطور هنگام برگشتن به کلاس درس تذکر نمیدادن
همیشه ناظمها در هر موردی طرف من بودند و مثلا هوایم را داشتند/ من و دوستانم همیشه به پشتبام مدرسه دسترسی کاملا ازاد داشتیم اما بقیه اصلا
موارد دیگری هم هست اگر بیشتر از این کنجکاو شدین بیشتر میگم...
 

ali56543

Registered User
تاریخ عضویت
18 اکتبر 2016
نوشته‌ها
251
لایک‌ها
543
از ابتدائی تا راهنمایی و دبیرستان همیشه برای من با پارتیبازی و خوشگذرانی سپری شد
روزهای قبل از هر امتحانی برگه امتحانی را بهم میدادن تا خدای ناکرده روز امتحان نمره بد نگیرم
همیشه قبل از زنگ تعطیلی مدرسه نیم ساعت زودتر از بقیه از کلاس و مدرسه خارج میشدم تا من را با ماشین به خانه ببرند
موهایم در کل سالهای تحصیلم تقریبا همیشه بلند بوده (موهام قشنگه خودم هم خوشتیپم)
انتخاب میز و نیمکت در کلاسهای درس و بقیه جاها همیشه با خودم بوده
رفتار معلمهایم با من همیشه سفارش شده بود
معمولا در هر موقعی میتوانستم از مدرسه خارج بشم و دوباره برگردم بدون هیچ تذکر و سوالی
بیشتر معلمهایی که داشتم بعنوان تدریس خصوصی به منزلمان رفت و امد داشتن
تقریبا همیشه همه ناظمها برای من حکم بادیگارد را داشتن و مطمئن میشدند که دانش اموزی من را اذیت نکند و مزاحمم نشوند
معمولا هنگام خارج شدن از کلاسها در هر ساعتی معلمها اصلا با من کاری نداشتند که چرا دارم از کلاس بیرون میروم و همینطور هنگام برگشتن به کلاس درس تذکر نمیدادن
همیشه ناظمها در هر موردی طرف من بودند و مثلا هوایم را داشتند/ من و دوستانم همیشه به پشتبام مدرسه دسترسی کاملا ازاد داشتیم اما بقیه اصلا
موارد دیگری هم هست اگر بیشتر از این کنجکاو شدین بیشتر میگم...
عاقا زاییده که میگن شومایید؟:general210:
 

XBOX ONE

Registered User
تاریخ عضویت
12 آپریل 2014
نوشته‌ها
236
لایک‌ها
121
نه پسر از اوناش نبودم اما پایین هم نبودم
اقازاده متفاوت و خوب هم داریم...
 

pooye

Registered User
تاریخ عضویت
30 سپتامبر 2015
نوشته‌ها
127
لایک‌ها
12
ما که پول نداشتیم ساندویچ بخوریم فقط دست این و اون میدیدم برامون عقده شده بود
عزیز منم ساندویچو دست این و اون می دم و برام عقده شده بود تا اینکه یه بار پسره با دیدن سماجت من از رو رفت(!) و دلش سوخت و یکی هم برای من خرید!
 

makani

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 اکتبر 2013
نوشته‌ها
4
لایک‌ها
33
بدترین خاطره هر کس روز اول مدرسه هست تو اول ابتدایی
 
بالا