برگزیده های پرشین تولز

مقالات و اخبار مرتبط با ادبیات

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
غلامحسن اولاد گفت: بزرگ‌ترين آسيب را به شعر امروز کساني زدند که يک‌شبه ره صدساله را مي‌خواستند بپيمايند.


اين شاعر در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در فارس گفت: اين روزها پس از سال‌ها آزمون و خطا بعضي از نظريه‌پردازان و شاعران پست‌مدرن کشور به ناکارآمدي اين‌گونه شعرها و تاثيرش در بحران مخاطب‌گريزي و آشوب‌زدگي بازار کتاب پي برده‌اند و هر کدام مساله را به گونه‌اي مي‌کوشند توجيه کنند.


وي افزود: روزي گفتم آن‌چه امروز به عنوان شعر و ادبيات پست‌مدرن در مجله‌هاي به‌اصطلاح روشن‌فکرانه چاپ مي‌شود، اصلا شعر نيست و ساليان دراز به خاطر اين نوع شعر و انديشه، تحرکي کارساز در شعر نداشتيم.

اولاد گفت: نظريه‌پردازان اين جماعت هم متاسفانه بدون درنظر گرفتن زمينه رشد پست‌مدرن و نگرشي نو به ريشه ادبيات کهن ايران‌زمين، در پوست بعضي‌ها باد دميدند و جالب‌تر اين‌که اين آقايان (چه پير چه جوان) خودشان هم باورشان شده بود که از نيما يوشيج و احمد شاملو نيز عبور کرده‌اند و به اين بهانه که شعر بايد فقط محصول ناآگاهي شاعر و نابخردي او در حوزه دانش و فرهنگ باشد، تا واقعي جلوه كند (همان حرف‌هاي دادائيست‌هاي فرانسوي و خروس جنگي‌هاي ايراني) و با ستيزي تند و پرخاشگرانه هرگونه وزن و قافيه و رديف و موسيقي دروني کلام و حتا محتوي و معنا را نوعي ضعف تاليف و بازدارنده احساس‌ها و عواطف و مانع هيجان‌هاي روحي شاعر ناميدند .


اين شاعر شيرازي اضافه کرد: آنان مطالعه متن‌هاي کلاسيک، اسطوره‌ها و تايخ را يکسره جهت سوخت و ساز و بارگيري ذهن و زبان به پشتوانه قريحه شاعرانه، مزاحم اين موهبت ذاتي تلقي کردند و کار را به جايي کشاندند که شعر چيزي شبيه به زبان ياجوج ماجوج شد. بعضي از جرايد هم در بيش‌تر مواقع آتش‌بيار معرکه يا تماشايي بي‌طرف بودند.



وي گفت: اما حالا بعضي وقت‌ها که روزنامه‌ها و مجله‌ها و سايت‌هاي فرهنگي و هنري را مي‌خوانم، مي‌بينم جماعتي کلان از همين جنس شاعران به قول معروف پست‌مدرن به اين نتيجه رسيده‌اند که آن‌چه بيش‌تر مردم و حتا روشن‌فکران و سخن‌وران و فرهنگ‌وران را از شعر امروز دور کرده همين زبان ياجوج ماجوج در شعر است، شعري که با بضاعت فکر و انديشه و با مطالعه همان متن‌هاي مرجع در زمينه مدرن و پست‌مدرن، به جاي دست و پاگيري براي شاعر و از آن سوي بام افتادن وي، بالنده و توانمند مي‌تواند باشد. شايد هنوز هم بعضي نمي‌دانند وزن، قافيه، رديف، آهنگ و صنايع و بدايع شعري وقتي ملکه ذهن و زبان شاعر شد، نه تنها دست و پاگير نيست؛ بلکه از طريق شبکه دروني تداعي معاني و يادآوري، بال پرواز او نيز هست.


او ياد آور شد: البته هنوز هم عده‌اي از اين عزيزان، حرف خودشان را در مدينه خيالي مي‌زنند و براي برائت خويش مي‌گويند اگر مثلا حافظ و سعدي و مولوي و نظامي يا احمد شاملو، نيما يوشيج، فروغ فرخزاد و سهراب سپهري هم حالا زنده بودند و شعر مي‌گفتند، بهتر از ما از پس کار برنمي‌آمدند و سرنوشتشان همين بود که ما داريم.


وي گفت: اما علي‌الظاهر اين عزيزان يک چيز را ناديده گرفته يا فراموش کرده‌اند، که شاعراني با آن همه ابهت و عظمت و سترگي فکر و خيال و توسع ديد و جهان‌بيني ژرف اصلا چه اجبار و الزامي داشتند، بدون درک واقعيت‌هاي زماني و اقتضاي طبيعت ايراني اين‌جور چيزهايي را به نام «شعر» در هم ببافند؟ اين قياس مع‌الفارق است و قصاص قبل از جنايت. بي‌شک شاعران بزرگ و بافرهنگ و تجربه‌ديده ما پيش از هر چيز و درهر برهه‌اي به ذات اصيل شعر مي‌انديشند و کاربرد و ايجاد رابطه آن را در جان و روان و هستي مردم درنظر مي‌گيرند. اين انديشه به طور ناخودآگاه و ناخواسته و در تخيل و شعور برتر آن‌ها شکل مي‌گيرد و هيچ وقت وسوسه و دغدغه راه افتادن به دنبال موج‌هاي وارداتي را به ذهنيت خود راه نمي‌دهند.


اولاد گفت: آن‌چه براي يک شاعر مهم است، اين است که خودزني نکند و در هر مقطع از زمان و مکان به اقتضاي حال و احوال و با تعمق در خواست‌ها و نيازهاي جامعه، به آفرينش بپردازد و راز و رمز بزرگي اين‌گونه شاعران در همين نکته است. يعني نحوه نگاه‌ها، ديدگاه‌ها و تشخيص و تشخص‌ها؛ نه دست و پا گم کردن و با جريان آب‌ها ليز خوردن و در سمت و سوي بادها کج و راست شدن !


او تاکيد كرد: مشکل ما در تمايل نداشتن به کتاب شعر و شعرخواني، از وجود کامپيوتر، اينترنت، سي دي ، ويدئو، ماهواره و ... ناشي نيست؛ وگرنه اين چيزها در خارج هم هست و خيلي هم بيش‌تر و گسترده‌تر؛ آيا به راستي آنان نيز شعر نمي‌خوانند؟! و تيراژ کتاب، بويژه شعر، در ساير کشورها نيز به هزار جلد رسيده است؟ نه دوستان عزيز، کارمان را اين‌گونه توجيه نکنيم! واقعيت اين است که ما «سوراخ دعا را گم کرده‌ايم» و با چاپ آثار بي‌محتوا و کتاب‌هاي خالي از حرف، در زمينه شعرهاي آن‌چناني ، سهم بسيار قابل توجهي در رم دادن و گريزاندن مخاطب، داشته و داريم. بارها گفته‌ام: 99 درصد از دختران بااستعداد ايران‌زمين ، پيش از ازدواج، شاعر هستند؛ اما بعد از تشکيل خانواده، شايد فقط يک درصد از اينان شاعري را پي بگيرند و استعداد خود را بارور کنند که با کمال تاسف، از اين يک درصد هم طي سير و سلوک زمان، تنها چند چهره به نسبت شاخص، به دلايلي راه را با گذشتن از هفت خوان رستم ادامه مي‌دهند و سرانجام جوجه را که آخر پاييز مي‌شماري مي‌بيني «باد مهرگان» کار خودش را کرده است و از «ماست که برماست».


وي گفت: اگر واقعا درد سخن داريم و حرفي براي گفتن، آن هم به زبان شعر، که بسيار ساده و در عين حال پيچيده است، به يک خانه‌تکاني حسابي نياز داريم و بايد بدون رودربايستي عميقا به جان و روان شاعرانه خودمان رجوع کنيم و بدون «جوزدگي» به خويشتن خويش بازگرديم و مقتضيات و احوال زمانه را بازشناسيم.


وي گفت: بزرگ‌ترين آسيب را به شعر امروز کساني زدند که يک شبه ره صد ساله را مي‌خواستند طي کنند، بدون دارا بودن هيچ‌گونه پيش‌زمينه يا زمينه‌اي از زبان ادبي و ادبيت زبان. البته من نه تنها هيچ‌گونه دشمني با مکتب‌هاي مدرن و پست‌مدرن و ... ندارم، بلکه خودم نيز ده‌ها شعر در همين مايه‌ها گفته‌ام و چاپ کرده‌ام، اما حرف اين جاست که من هميشه بر اين باور بوده و هستم که هر مقوله‌اي، حساب و کتاب و قواعد خاص خودش را دارد و محال است بدون مطالعه ژرف در آثار گذشتگان و خواندن تاريخ، فلسفه، اسطوره‌ها و ديگر منابع ضروري براي ورز دادن و توانمند کردن ذهن و وسعت بخشيدن به اجزا و ابعاد خيال، صرفا به اعتبار اندکي کشف و شهود به جايي رسيد.


اولاد در پايان گفت: ادبيات و فرهنگ و هنر اين سرزمين با ويژگي‌ها و ارزش‌هايي که دارد، تشنه شعر است، شعري که شخصيت، ظرفيت، توانمندي، پويايي و هويت داشته باشد و از درون و حتا با زبان ايهام با مخاطب خود ارتباط برقرار كند. باري «رقصي چنين ميان ميدانم آرزوست».
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
کتاب «ايران در چهار کهکشان» ارتباطي به تاليف دكتر مهدي محسنيان راد ازسوي انتشارات سروش منتشر شد.

به گزارش خبرنگار سرويس رسانه‌ي خبرگزاري دانشجويان ايرا (ايسنا)، محسنيان راد، در اين اثر جديد سه‌جلدي خود، کوشش کرده است که تاريخ ارتباطات ايران را با الهام از نظريه‌ي سه ‌کهکشان مارشال مک لوهان (Marshal McLuhan) مرور کند.

او در مسير همين کوشش، به اين نتيجه رسيده است که تمدن کهني چون ايران، به‌جاي سه کهکشان - شفاهي، گوتنبرگ و مارکني - چهار کهکشان ارتباطي را طي کرده است.

كتاب كه گويا حاصل تلاش هفت‌ساله‌ي مولف آن است، در سه جلد و با حدود دوهزار صفحه منتشر شده است. در انتهاي جلد سوم، خلاصه‌اي از محتواي سه جلد، به زبان انگليسي آمده كه معرفي حاضر، از متن يادشده اقتباس شده است:

در فصل اول، بحث درباره نخستين کهکشان را با آثار بازمانده از دوردست‌هاي پيش از تاريخ آغاز کرده و از تصاوير عجيبي سخن گفته که انسان ساکن ايران، بر ديواره غارها و پهنه‌ي کوه‌ها از خود به جاي گذاشته است.

روايت ايران از دومين کهکشان ارتباطي، طولاني‌ترين بخش کتاب است که حدود 41 درصد حجم کتاب را شامل و از پنج فصل تشکيل شده است.

سبک نگارش کتاب از اين به بعد تغيير کرده و زمينه تاريخي - اجتماعي و حاشيه فرهنگي حاکم بر هر مقطع از زمان به‌کارگيري ابزارها و شيوه‌هاي ارتباطي، مورد توجه قرار گرفته است. به عنوان مثال، در نخستين فصل کهکشان دوم، ابداع فن‌آوري انتقال پيام‌هاي نوري و همچنين ايجاد بيل‌بورد بسيار بزرگ سنگي که بيشتر شبيه روزنامه‌هاي امروزي است، محصول زمينه تاريخي – اجتماعي آن عصر معرفي شده است.

نويسنده كتاب ايران در چهار كهكشان ارتباطي معتقد است که آن رويداد تاريخي، انگيزه اختراع هوشمندانه‌اي در زمينه فن‌آوري‌هاي ارتباطات شده که در عصر خود، مي‌توانسته است همانقدر اهميت داشته باشد که اختراعات پيچيده امروزي در حوزه اطلاعات - ارتباطات (ICT).

دكتر محسنيان راد، به تقليد از مک لوهان که دو کهکشان خود را به نام دو مخترع فن‌آوري ارتباطات (گوتنبرگ و مارکني) نامگذاري کرده است، با در نظر گرفتن سهم داريوش در به‌کارگيري برج‌هاي انتقال پيام نوري و سهم ماني در تکثير پيام، نام کهکشان جديد را داريوش + ماني يا کوتاه شده آن، «دارماني»، انتخاب کرده است.

سومين فصل کهکشان دارماني، با توصيف عصر بعثت پيامبر اسلام (ص) آغاز شده و نويسنده نشان مي‌دهد که چگونه يكي از كم‌نظيرترين اقناع‌هاي عميق و وسيع به وقوع پيوسته است. او در ادامه، از دوراني صحبت مي‌كند که نوعي مردم‌سالاري ديني در ايران به‌وجود آمده که يکي از شاخصه‌هاي آن، مصرف بالاي کاغذ در جامعه بوده است.

در همين فصل، به يکي از پر راز و رمز‌ترين ارتباطات ميان فردي توجه مي‌شود که در سال 1244 ميلادي، در بخشي از ايران که هنوز مغولان به آنجا نرسيده بودند، ميان مولوي و شمس تبريزي برقرار مي‌شود. حاصل اين مراودات، کتاب‌هاي مولوي و شمس تبريزي است که نه‌تنها ميراث فرهنگي ايرانيان، بلکه اثري ماندگار براي همه جهانيان است.

آخرين فصل کهکشان دارماني، با عنوان «واقعيت مجازي» به توضيح جزييات يکي از عظيم‌ترين پروژه‌هاي پروپاگاندا در طول تاريخ پرداخته است؛ پروژه‌اي که هدف آن ايجاد اختلاف ميان جوامع مسلمان بوده است.

اما مباحث مربوط به کهکشان گوتنبرگ، 23 درصد صفحات کتاب را شامل شده است. اولين فصل اين بخش با عنوان «فرصت از دست رفته» به ماجراي اختراع دوباره ماشين چاپ حروف مجزاي گوتنبرگ در ايران پرداخته و نشان مي‌دهد که چگونه در سال 1639 ميلادي، يکي از کشيشان کليسايي در جلفا - که امروزه يکي از محلات شهر اصفهان در مرکز ايران است - صرفاً با ديدن يک انجيل چاپي، به کمک تخيل فن‌آوران بازار حکاکان اصفهان، ماشين چاپي را مي‌سازد.

دومين فصل از بخش کهکشان گوتنبرگ عنوان نمادين «تأخير» را دارد؛ اگرچه مقصود از تأخير، فاصله انتشار کاغذ اخبار به‌عنوان اولين روزنامه فارسي ايراني در سال 1837 نسبت به 200 سال قبل از آن، يعني ساخت ماشين چاپ جلفاي اصفهان است. اما خواننده به‌وضوح آثار تأخير در حوزه‌هاي ديگر، بويژه دوري از استبداد حکومت و رهايي از سلطه سانسور را که در جوامع غربي آغاز شده بود، در عصر ورود اولين رسانه مدرن به ايران مي‌بيند و تلخي مفهوم کشور عقب مانده را حس مي‌کند. البته همين رسانه‌هاي نوپا، شمشير دولبه‌اي مي شوند که اگرچه استبداد از طريق آن‌ها سلطه بر افکار عمومي را توسعه مي‌دهد، ولي به عواقب افزايش ماهيت «رؤيت‌پذيري» خود نيز دچار مي‌شود.

ورود سينما به ايران، با نام مظفرالدين‌شاه همراه است. او همان است که به فرمان پدربزرگش، نخستين روزنامه در ايران منتشر شد. وي تابستان سال 1899 ميلادي، همراه با عده‌اي از درباريان، براي بازديد نمايشگاه بين‌المللي پاريس و برج ايفل، با وام دريافتي از روس‌ها راهي اروپا شد. در همين سفر بود که شاه، شيفته سينما شد و با خريد يک دوربين فيلمبرداري، سينما را به ايران آورد.

مظفرالدين‌شاه، سواي آنکه تصويري متحرک از خود باقي گذارد، با ضبط صدا بر روي دستگاه سيلندر اختراعي اديسون، قديمي‌ترين صداي ضبط شده در ايران را نيز به نام خود ثبت کرد. او در بستر مرگ بود که سند پيروزي انقلاب مشروطيت را امضا کرد. اين سند، عملاً آغاز دوره‌اي است که نويسنده، از منظر تاريخ ارتباطات ايران، آن‌را شروع عصر جدل ميان سنت و تجددناميده است.

آخرين فصل کهکشان گوتنبرگ با عنوان «سنت يا تجدد» به نقش منبر و شبنامه‌ها در پاسداري از سنت و نقش حمايت روزنامه‌هاي متکثر سال‌هاي آغازين پيروزي انقلاب مشروطيت از تجدد پرداخته است.

محسنيان راد با ارايه اسنادي از اين اختراع ساده و هم كمتر شناخته شده ايرانيان، نشان مي‌دهد كه چگونه صدها چاپخانه دست‌ساز در اين‌سو و آن‌سوي کشور به‌وسيله طبقات مختلف مردم ساخته شد. به‌عنوان مثال، نشان مي‌دهد كه در شهر شيراز که روزگاري تعداد درخواست براي روزنامه دولتي منتشر شده، در پايتخت فقط 66 نسخه بود، حداقل 26 چاپخانه مردمي تأسيس شد و آن‌ها توانستند در دوره حكومت احمدشاه قاجار، ظرف يكسال، 199 کتاب منتشر کنند. به اين ترتيب، انحصار رسانه‌يي دولت به‌شدت شکسته شد و در مقابل تجددخواهي رسانه‌هاي دولتي، تکثر وسيعي از ديدگاه‌ها منتشر شد. اما اين دوران بسيار کوتاه بود و کودتاي رضا ميرپنج، به زوال تمام چاپخانه‌هاي چرخ چاهي منتهي شد. او با حکومتي غيرمشروطه، آرزوي‌هاي سلطنت مشروطيت را که ميوه به‌بار نشسته درخت انقلاب مشروطيت بود، از بين برد و در سال‌هاي آخر سلطنت خود با تأسيس فرستنده راديو، به عنوان يک رسانه ملي و سراسري که مي‌توانست کار يکسان‌سازي جامعه را تسهيل بخشد، ايران را وارد کهکشان مارکني کرد. در همين دوران بود که نمايندگان گوبلز در ايران بي‌طرف در جنگ جهاني دوم، تبليغات گسترده مطبوعاتي را براي رايش و هيتلر دنبال کردند. اما به‌زودي با برکناري رضاشاه از سلطنت و تعيين فرزند کم سن و سال و متجدد او به پادشاهي، نوبت تبليغات گسترده متفقين آغاز شد که در پايگاهي واقع در دهلي، محصولات مطبوعاتي و راديويي را توليد و روانه ايران مي‌کردند.

در عصر راديو، آگاهي سريع از رويدادهاي مهم براي ايرانيان نيز فراهم شد. اگرچه خبر پايان جنگ جهاني دوم، مي‌توانست مهم‌ترين خبر آن عصر باشد، اما آنچه که رسانه‌ها درباره ملي شدن نفت ايران و متعاقباً درگيري دکتر مصدق، نخست وزير باتجربه و ملي‌گرا با پادشاه جوان منتشر مي‌کردند، از مهم‌ترين اخبار آن عصر بود؛ عصري که راديو در کنار مطبوعات توانست در شکل‌گيري افکار عمومي در طرفداري يکپارچه از ملي شدن نفت ايفاي نقش کند.

در فصل «عصر راديو» گفته شده که روز 19 اوت سال 1953، پس از قطع يکباره برنامه‌هاي راديو و مدتي سکوت، پخش خبر سقوط دکتر مصدق از راديو، چگونه عقده حقارتي را موجب شد که تا 25 سال بعد نيز دوام آورد. (بعدها معلوم شد که سقوط مصدق در سال 1953، دستاورد طرح تبليغاتي ـ نظامي مشترک آمريکا و انگليسي بوده که رسانه‌هاي امروز ايران، از آن با عنوان کودتاي آمريکايي ياد مي‌کنند.) پيروزي کودتا، رويدادي بود که در خط مشي عصر پس از راديو در ايران نيز مؤثر بود.

دومين فصل کهکشان مارکني، با عنوان «عصر تلويزيون» با موضوع تأسيس اولين فرستنده تلويزيوني در ايران در سال 1958 آغاز مي‌شود. اين براي اولين‌بار بود که تولد يک رسانه در ايران ازسوي بخش خصوصي انجام مي‌شد. به‌زودي فرستنده ارتش آمريکا در تهران نيز به‌کار افتاد. در همين سال‌ها بود که تظاهرات و درگيري‌هاي خونين نظاميان شاه با طرفداران آيت‌الله خميني [قدس سره الشريف]، حکومت شاه را با کينه‌هاي کهن و تقابل ديرينه سنت و تجدد مواجه کرد. رهبري اين تظاهرات را مردي به عهده داشت که از نفوذ مذهبي والايي برخوردار بود.

سال 1963 پس از ***** تظاهرات مذهبيون، آيت‌الله خميني [قدس سره الشريف]. سه سال بعد فرستنده پرقدرت و متعاقباً رنگي تلويزيون دولتي به‌کار افتاد. به‌تدريج بار تجددجويي رسانه‌ها به آنجا رسيد که جلال آل احمد، جامعه‌شناس خودساخته ايراني، واژه «غرب‌زدگي» را خلق کرد و مطبوعات ايران را «‌رنگين‌نامه» ناميد.

سومين فصل کهکشان مارکني، اگرچه عنوان «انقلاب اسلامي» را دارد، اما عملاً مروري است بر عملکرد رسانه‌ها در جريان و سال‌هاي اوليه پس از پيروزي انقلاب؛ انقلابي که به‌خلاف انقلاب‌هاي مهم قرون اخير، بيشتر در تلاش دگرگوني **** فرهنگي جامعه بود؛ تا تغيير **** اقتصادي. نيروي جلوبرنده اين تغيير، در دست منبر، شعارهاي راهپيمايي، ديوارنوشته‌ها، نوار کاست، اعلاميه‌هاي زيراکسي، مطبوعات نوپاي کم‌تيراژ و رها از سانسور و راديوهاي خارجي بود.

حمله ارتش صدام حسين، همسايه غربي به ايران، دوران هشت‌اله‌اي را پديد آورد که تقريباً، هر 10 روز، يک خبرنگار ايراني جان خود را از دست داد. ضمن آنکه در آن جنگ، سواي کشته‌شدگان، 54 خبرنگار نيز معلول و زمين‌گير شدند.

آخرين فصل کتاب با عنوان «دهکده جهاني و تهاجم فرهنگي، بازار پيام و تداخل فرهنگي» عملاً فصلي است که نگاه به آينده ارتباطات در جهان، بويژه کشورهاي در حال توسعه، ازجمله ايران، دارد.

اگرچه تمرکز اوليه اين فصل بر پيشگويي‌هاي سال 1964 مارشال مک‌لوهان درباره جهاني شدن و دهکده جهاني است، اما با نگاه او به گذشته، آغاز و با استناد به مقدمه‌اي که بر کتاب امپراتوري‌ها و ارتباطات هارولد اي. اينس (Harold A. Innis) نوشته، اين نتيجه ارايه مي‌شود که علت نگاه سه کهکشاني او، (به‌جاي چهار کهکشان) غفلت از تاريخ ارتباطات در آسيا، بويژه در ايران، بوده است.

ادامه فصل چهارده، به روزهايي مي پردازد که ايرانيان براي نخستين‌بار حضور در دهکده جهاني را حس کردند و آن هنگامي بود که در سال 1990، پوشش امواج پخش مستقيم برنامه‌هاي تلويزيوني ماهواره (Direct Broadcasting Satellite) بر فراز آسيا، ازجمله ايران، آغاز شد و پديده‌اي را به وجود آورد که بيش از ساير کشورهاي جهان، بحث انگيز شد. علت اين بود که محتواي برنامه‌هاي فرستنده‌هاي ماهواره‌يي بيگانه با معيارهاي انقلاب اسلامي نه تنها همخواني نداشت، بلکه در مواردي نيز در تعارض بود. همين امر سبب شد که از همان آغاز، راديو تلويزيون ايران، اين نتيجه را به نقل از دولت‌مردان مطرح کند که پديده جديد، پروژه تازه‌اي است عليه کشورهاي تحت سلطه و عملاً نوعي تهاجم است که بايد آن‌را «تهاجم فرهنگي» ناميد. در مقابل، عده‌اي بر اين نکته پا فشردند که آنچه اتفاق افتاده يک پروسه تاريخي است ـ نه يک پروژه ـ و اين ما هستيم که بايد جايگاه خود را در اين پروسه بيابيم.

نويسنده در ادامه‌ي فصل، ضمن مقايسه تهاجم نظامي با تهاجم فرهنگي، نشان داده که تفاوت اين دو، به‌مراتب بيش از شباهت‌هاي آن‌هاست. ازجمله آنکه تهاجم نظامي يک پديده دو عنصري و تهاجم فرهنگي يک مقوله سه عنصري است. ازسوي ديگر، به اين نکته پرداخته که پروسه‌اي شکل گرفته که مرحله اول آن مشابه دهکده‌اي است با همان ويژگي‌هايي که مک‌لوهان آن‌را توصيف کرده است. اما اين وضيعت در دهه‌هاي آينده تغيير خواهد کرد و شرايطي به‌وجود خواهد آمد که بيشتر شبيه بازارهاي سنتي قرن نهم ميلادي مشرق‌زمين خواهد بود؛ تا دهکده جهاني. شرايطي که محسنيان راد آن‌را «بازار پيام» (Message Bazaar) ناميده است.

محسنيان راد در آخرين فصل كتاب، در انتهاي جلد سوم، مي‌گويد: خصلت دهکده جهاني، نوعي نابرابري ارتباطي را به دنبال داشت که اجراي پروژه‌هاي تهاجم فرهنگي را در پروسه مورد بحث ممکن مي‌کرد. براي اثبات اين نظر از پروژه نگارش کتاب و متعاقباً توليد فيلم «بدون دخترم هرگز» ( Not Without my Daughter) ياد کرده که تلاشي براي منفي نشان دادن باورها و فرهنگ ايران معاصر در چشم جهانيان بود.

اين چهره دانشگاهي مي‌افزايد: «به‌نظر من در آينده، فن‌آوري‌هاي ذخيره و پردازش اطلاعات به‌نحو بي‌نظيري افزايش خواهد يافت و به کمک هوش مصنوعي، ضمن آنکه ترجمه همزمان زبان‌هاي گوناگون براي انسان‌هاي ساکن سياره زمين عملي خواهد شد، امکان ايفاي نقش فرستنده و گيرنده پيام نيز ازسوي انسان آينده به نحو شگفت‌انگيزي افزايش خواهد يافت و سپهر ارتباطي جهان در اختيار انسان‌هايي قرار خواهد گرفت که بتوانند هر دو نقش ارتباط گر (Communicator) و ارتباط گير (Communicatee) را ايفا کنند. در آن شرايط، عصر انحصار رسانه‌ها پايان خواهد يافت و انسان به انسان گزينشگر پيام تبديل خواهد شد. اين پديده سبب مي‌شود که مخاطبان رسانه‌ها که با عنوان توده (Mass) شناخته مي‌شدند، حسب نيازهاي ارتباطي و سلايق گوناگون خود، شبيه شيشه‌هاي متداخل رنگين، گزينشگر پيام‌هاي هم‌رنگ منطبق با نيازهاي متکثر خود شوند؛ پديده‌اي که او آن‌را «همپوشاني چندرنگ» ناميده است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
دستغيب دو فرزند دختر و پسر۳۲ و ۳۰ ساله دارد. دخترش درباره پدر مي گويد: سه چهار سال پيش، حال عمومي پدر خيلي بد شد ، طوري كه نمي توانست بنويسد، اما با كمك دوستان و پزشكان و خانواده، حالا خيلي بهتر است و زياد مي نويسد.

گروه ادب و هنر - كامران محمدي: عبدالعلي دستغيب مدت ها پيش گفت كه پزشك نوشتن را برايم ممنوع كرده است، براي همين است كه از حرف زدن به شدت استقبال مي كنم.
براي آنهايي كه دستغيب را سال هاي سال با كتاب هايش مي شناختند، اين كه نتواند بنويسد، خبر تلخي بود. چه خبري تلخ تر از اين كه نويسنده اي نتواند بنويسد. آن وقت ها براي ما اين خبر البته معناي ديگري هم داشت. دستغيب از گفت وگو استقبال مي كرد و مي توانستيم در زمينه هاي مختلف از تجربه ۵۰ _ ۴۰ ساله اش به ويژه در حوزه نقد استفاده كنيم.در واقع دستغيب ۷۵ ساله، دايره المعارف نقد ايران است و گپ زدن با او درباره تاريخ نقد ادبي در ايران نيز مي تواند نكات قابل توجهي براي كنجكاوان اين حوزه داشته باشد.
حالا اين خبر، براي آنها كه پير نقد ايران را مي شناسند، خبري خوشحال كننده است: عبدالعلي دستغيب ،نگارش «عرفان راستين و عرفان دروغين» را به پايان برده و چند اثر از وي به تازگي منتشر شده كه در نمايشگاه كتاب امسال عرضه خواهند شد.خوشبختانه دستغيب تا حدود زيادي به دوران پركاري بازگشته است و نشان مي دهد كه حالا حالاها قصد ندارد از نوشتن دست بشويد. «فلسفه و حقيقت» نيچه، «فرهنگ و تعهد» ماگارت ميد، «بنيادها و رويكردهاي نقد ادبي» و نمايشنامه «هر طور بخواهي» نوشته شكسپير، كتاب هاي ديگري از دستغيب است كه همگي توسط انتشارات نويد شيراز منتشر شده و در نمايشگاه كتاب امسال عرضه خواهند شد.
علاوه بر اينها، كتابي از دستغيب درباره نقد شاعران معاصر، نيما، شاملو، اخوان، فروغ و سهراب، در نشر آميتيس منتظر چاپ است.
دستغيب كه در ۵۰ سال گذشته، يك پاي ثابت نقد ادبي در ايران بوده، حالا پس از سال ها به عرصه داوري و جايزه نيز وارد شده است. اين منتقد كهنه كار و پيشكسوت دبير نخستين «جايزه نقد» در ايران شده است؛ چهره اي كه بدون شك بهترين انتخاب براي يك جايزه نقد محسوب مي شود.
جايزه نقد توسط خانه نقد بنياد نويسندگان و هنرمندان برگزار مي شود و قرار است در مراسم افتتاحيه آن از قيصر امين پور، حسن ميرعابديني و عنايت سميعي تقدير شود. اين جايزه در پنج حوزه ادبيات داستاني، شعر، موسيقي، سينما و هنرهاي تجسمي به منتقدان برگزيده تعلق مي گيرد و مراسم اختتاميه آن چهارشنبه هفته جاري (شش ارديبهشت) ساعت ۱۸ در بنياد نويسندگان و هنرمندان در خيابان اقدسيه، خيابان گلستان جنوبي برگزار مي شود.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
ايسنا: يك جايزه نويسندگي جديد با عنوان «نخبه گرايي با بي پروايي» طيف وسيعي از نويسندگان اميدوار را به سوي خود جلب كرده است.
اين مسابقه ملي داستان كوتاه بيش از ۱۴۰۰ شركت كننده را به سوي خود جلب كرده است كه اين تعداد يك يا دو سوم بيشتر از تعدادي است كه سازمان دهندگانش انتظار داشتند و ۱۰ برابر سطح شركت كنندگان جايزه بوكر ويژه نويسندگان مرد و جايزه رمان ويتبرد است.
به گزارش گاردين، سازمان دهندگان اين مسابقه كه دوشنبه شب اولين ليست كوتاه نامزدهاي اين جايزه را اعلام كردند، خاطرنشان كردند: كاملا آشكار است كه نويسندگان علاقه زيادي به اين مسابقه دارند. پول جايزه برنده اين مسابقه ۱۵ هزار پوند است كه گران قيمت ترين جايزه ويژه داستان كوتاه در جهان به حساب مي آيد. نفر دوم اين مسابقه جايزه ۳۰۰۰ پوندي دريافت خواهد كرد. هدف از اين مسابقه احياي علاقه مردم به ژانري است كه زماني سبب شده بود، انگليس حرف اول را در اين ژانر در جهان بزند.
جاناتان كستنبائوم، رئيس اجرايي اسپانسر اصلي اين مسابقه گفت: ساير كشورها به ويژه آمريكا به رهبران اصلي اين بازار تبديل شده اند. ما اميدواريم اين جايزه جديد، اين ژانر را در انگليس احيا كند. شركت كننده هاي جوايز بوكر و ويتبرد بايد از طريق ناشران شان در اين رقابت ها شركت كنند كه اين امر محدوديت تعدادشان را در اين مسابقات سبب مي شود. اما در اين مسابقه نويسندگان خودشان شركت مي كنند.
اولين پنج داستان تعيين شده براي فهرست كوتاه اين مسابقه كه كلمات هر كدام بيشتر از ۸۰۰۰ كلمه نيست از شهرهاي مختلف از لاگوس گرفته تا كيپ كود، نورفولك، ايرلند و يك شهر ناشناس انتخاب شده اند. در اين ليست نام «ويليام تروور» ، استاد داستان كوتاه در جهان مي درخشد، فيناليست ديگر «رز ترمين» است كه تاكنون سه مجموعه داستان كوتاه منتشر كرده است. نويسنده اي كه كمتر در اين بين شناخته شده است «رعنا داسگوپتا» است.
اسامي اين كتاب ها به شرح زير است: «مرد مضطرب» ، نوشته جيمز لاسدان، «پرواز بر فراز» ، نوشته رعنا داسگوپتا، «دست ابوني» ، نوشته رز ترمين، «خانه اي امن» ، نوشته مايكل فيبر، «مردان ايرلندي» ، نوشته ويليام تروور.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
مهر: پنج كتاب ايراني در فهرست آثار برگزيده كتابخانه بين المللي معتبر مونيخ در آلمان قرار گرفت.
به گزارش روابط عمومي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، اين كتابخانه ويژه نوجوانان همه ساله با انتشار مجموعه اي با عنوان Wite Ravens عناوين كتاب هاي منتخب خود را كه توسط متخصصين ادبيات كودك بررسي و انتخاب مي شود در اين مجموعه منعكس مي كند.
اين كتابها بر اساس شيوه هاي نوآورانه شان در متن و تصوير انتخاب مي شوند.
در مجموعه Wite Ravens سال ۲۰۰۶ ميلادي نام كتابهاي ايراني فيل درخانه تاريك اثر مولانا با تصويرگري فيروزه گل محمدي از انتشارات افق و كتابهاي ماه مهربان نوشته مرجان فولادوند با تصويرگري اكبر نيكان پور و قلب زيباي بابور نوشته جمشيد خانيان با تصويرگري علي اصغر محتاج از انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به چشم
مي خورد.
همچنين كتابهاي شما كه غريبه نيستيد نوشته هوشنگ مرادي كرماني و افسانه افسانه نوشته محمدرضا يوسفي با تصوير گري علي نامور نيز در ميان اين آثار برگزيده قرار گرفته است.
كتابخانه مونيخ با ۵۰ سال سابقه و دارا بودن بيش از پانصد هزار عنوان كتاب از سراسر جهان از شهرت ديرينه برخوردار است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه ادب و هنر-همشهری: دو ترجمه جديد از دكتر عباس پژمان به همت نشر هرمس و افق به بازار مي آيد.
از اين دو كتاب، يكي خلاصه رمان معروف «در جست وجوي زمان از دست رفته» ، نوشته حجيم «مارسل پروست» است كه توسط هارولد پنيتر، نمايشنامه نويس شهير انگليسي ابتدا در سال ۱۹۷۲ به فيلمنامه و سپس در سال ۲۰۰۰ به نمايشنامه تبديل شده است.
پژمان درباره اين كتاب مي گويد: «پنيتر بدون آن كه ساختار رمان اثر بزرگ پروست را بگيرد، آن را به متني در حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ صفحه تبديل كرده است كه ضمن حفظ تمام زيبايي هاي آن، بسيار راحت تر از اصل اثر خوانده مي شود.» اين نمايشنامه اكنون در انتظار دريافت مجوز است.
علاوه بر اين اثر، پژمان، رمان «آلبوم خاطرات» اثر «هانس مرلين» را كه در سال ۱۹۷۴ منتشر شده است، ترجمه كرده كه از آبان ماه ۱۳۸۴ در انتظار اعلام وصول به سر مي برد.
پژمان درباره مرلين مي گويد: «فضاي آثار اين نويسنده آلماني شباهت زيادي به آثار گراهام گرين دارد، اما در عين حال سبك مخصوصي دارد و مي توان گفت از گرين رئاليست تر است. ضمن اين كه از تكنيك هاي جديد هم استفاده مي كند.» «آلبوم خاطرات» به مسائل اردوگاه هاي نازي و يهوديان مي پردازد و ظاهراً مطالب بيان شده در اين رمان، با بسياري از نوشته هاي ساير نويسندگان تفاوت دارد.
پژمان مي افزايد: «علاوه بر اين، موضوعي كه ناباكوف در« لوليتا »مطرح كرد و عده اي آن را چيزي بر ضد عقده اوديپ يا قرينه آن مي دانند، در اين كتاب در شكل افلاطوني اش مطرح شده است.»
آلبوم خاطرات در حدود ۴۲۰ صفحه به بازار كتاب خواهد آمد.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
ايسنا: يك قاضي دادگاه روز جمعه اين ادعاها را كه «رمز داوينچي» ، رمان پرفروش دن براون، قانون كپي رايت را نقض كرده است، رد كرد.
به گزارش گاردين، مايكل بيجنت و ريچارد لي ضمن شكايت قانوني از مركز نشر «خانه رندم» ادعا كرده بودند، كتاب براون معماري كتاب شان را دزديده است.
اين كتاب «خون مقدس و جام مقدس» نام دارد كه در سال ۱۹۸۲ ازسوي همين مركز نشر چاپ شده است.دو شاكي هم چنين ادعا كردند، براون كه كتابش به پرفروش ترين كتاب تاريخ تبديل شده ايده كتاب آنها را به سرقت برده است. اين در حالي است كه آنها پنج سال وقت صرف نوشتن اين كتاب كرده بودند.
اما عصر روز جمعه در پي گذشت سه هفته از تشكيل جلسات گوناگون دادگاهي، قاضي پيتر اسميت اعلام كرد كه ادعاي مبني بر نقض قانون كپي رايت مردود است.طبق اين حكم، شاكيان بايد ۸۵ درصد هزينه هاي حقوقي مركز رندم را كه تقريبا يك ميليون و ۳۰۰ هزار پوند است، بپردازند.
اين در حالي است كه آنها موظفند تا پنجم ماه مه آتي مبلغ ۳۵۰ هزار پوند را بپردازند. طبق نظر اين قاضي، تفاوت زباني بين كتاب خون مقدس و جام مقدس و كتاب رمز داوينچي تقليد بسيار اندكي را نشان مي دهد. قاضي اسميت گفت: بنابراين نمي توان گفت، نقض قانون كپي رايت صورت گرفته است.
در صورتي كه خلاف اين حكم صادر مي شد، اين پرونده مي توانست عواقب عظيمي براي صنعت نشر پيش آورد. در اين راستا مركز رندم نيز گفت: اين حكم به رمان نويس ها اطمينان داد مي توانند براي انجام تحقيقات تاريخي آزاد باشند.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه ادب و هنر- سعيده امين-همشهری: براي اورهان پاموك، رمان نويس برتر تركيه، كجا دنج تر و خلوت تر از زندان هاي اين كشور وجود دارد كه با آرامش فكر به بهترين كار زندگي اش يعني نويسندگي بپردازد. او كه اوايل امسال به اتهام توهين به كشورش زنداني شده است تا ۳ سال ديگر فرصت خواهد داشت تا در چهار ديوار محدوديت آزادي، يكي از بهترين رمان هاي تاريخ زندگي اش را بنويسد.
پاموك كيست؟ او نويسنده پنج رمان است كه يكي از آنها با عنوان «نام من قرمز است» جايزه بين المللي IMPAC را از آن خود كرده و در ليست كوتاه جايزه ساموئل جانسون و طبقه بندي تاريخي مراسم كتاب انگليس ثبت شده است.
پاموك جزو نويسندگان برتر در انگلستان است، اما اين رتبه در مقايسه با مقامش و البته طرفدارانش در تركيه قابل مقايسه نيست.
كتاب «قدرداني از زندگي جديد» كه در سال ۱۹۹۴ نام خود را در ليست پرفروش ترين رمان تاريخ تركيه ثبت كرد، از او شخصيت برجسته اي در زادگاهش ساخته است، اما او هميشه گفته است كه تفاوت آشكاري بين نويسندگي در انگليس و تركيه وجود دارد.
البته منظور آقاي نويسنده اين است كه نوشتن رمان و به عبارتي نويسندگي در تركيه مشكل تر است. مشكل پاموك از آنجا شروع شد كه در مصاحبه با يك خبرنگار سوئيسي گفت: «يك ميليون ارمني و ۳۰ هزار كرد در اين كشور كشته شده اند و من تنها كسي هستم كه جرأت مي كنم در اين باره حرف بزنم .
فقط با همين جمله بود كه تمام افتخارات پاموك در جا به سرش كوبيده شد. روزنامه ها مبارزاتي را عليه وي آغاز كردند تا جايي كه برخي از ستون نويس ها پيشنهاد كردند كه: پاموك بايد اعدام شود.»
تظاهرات عليه وي راه افتاد. كتاب ها و پوسترهايش سوزانده شدند و او حتي چندين بار به مرگ تهديد شد.
دولت تركيه در سال ۲۰۰۵ او را به دادگاه فراخواند با استناد به قانوني كه طبق آن افرادي كه به دولت توهين مي كنند بايد به زندان محكوم شوند و البته اين قانون دامن حدود ۶۰ نويسنده و روزنامه نگار را در تركيه گرفت. حالا او سه سال محكوميتش را در زندان خواهد گذراند و بعد شايد به قول خودش زندگي حقيقي اش را دنبال كند، يعني نويسندگي و انتشار كتاب.
رمان برف وي نيز مانند ديگر آثارش درونمايه اي سياسي دارد. او رمان را با يك نقل قول از استندهال شروع مي كند: امور سياسي در يك اثر ادبي شليك يك تير وسط يك كنسرت است، اين كار يك امر ظالمانه است كه چشم پوشي از آن غيرممكن است به اين ترتيب ما به صحبت كردن از موضوعات خيلي زشت كشيده مي شويم.
پاموك در سال ۱۹۵۲ در استانبول تركيه متولد شد و بعد از گذراندن دبيرستان خود در يك مدرسه آمريكايي چند شاخه را عوض كرد. او از اواسط دهه ۷۰ به طور تمام وقت به رغم ميل پدرش كار نويسندگي را شروع كرد.
رمان هاي پيچيده و پست مدرن وي كه به موضوعاتي همچون تغييرات فرهنگي، بحران هاي هويتي، غرب و شرق و سنت و مدرنيته مي پردازد در عين حال در بازار فروش كتاب با موفقيت چشمگيري مواجه مي شدند.
او در سال ۲۰۰۳ با كسب جايزه ايرلند IMPAC و پس از آن جايزه صلح تجارت كتاب آلمان و جايزه MEDICIS فرانسه به شهرت جهاني دست پيدا كرد. همه فكر مي كردند كه جايزه ادبي نوبل ۲۰۰۵ به اين نويسنده اهدا شود، اما به هارولد پينتر تعلق گرفت.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
روز جمعه، 25 فروردين ماه در نشستی که در محل شهر کتاب نياوران تهران برگزار شد، مجموعه کار اول که اختصاص به انتشار نخستين کتاب يک نويسنده در زمينه ادبيات داستانی دارد، با معرفی کتاب کمی سايه نوشته احمد بيگدلی از اين مجموعه، فعاليت خود را آغاز کرد.
در اين نشست، برخی از چهره های ادبی و هنری ايران همچون رضا سيد حسينی، جعفر والی، حورا ياوری و علی دهباشی و تعدادی از جوانان علاقه مند به قصه و رمان حضور داشتند.

در ابتدای اين برنامه، رضا يکرنگيان مدير انتشارات خجسته که بانی اين حرکت فرهنگی است در تشريح ضرورت چنين اقدامی گفت:"با اعتقاد به ميدان دادن به استعدادهای خلاق و گمنام و تجربه خوب و موفقی که از چاپ و انتشار آثار پديد آورندگان کار اول دارم به اتفاق خانم ناهيد طباطبايی تصميم گرفتيم به انتخاب، چاپ و نشر کار اول ادبيات داستانی بپردازيم.»

پس از او ناهيد طباطبايی، داستان نويس و مترجم که اين مجموعه زير نظر او منتشر می شود، هدف اين فعاليت را ايجاد امکان لازم برای عرضه کار نويسندگان آماتور و استعدادهای جوان برشمرد و آن را اقدامی مثبت و سازنده در جهت حمايت از جوانان مستعدی دانست که هيچ اميدی به انتشار داستان های خود ندارند و از اين بابت دلسردند.

وی معيارهای انتخاب کار اول را همان معيارهای مقبول ادبی خواند و گفت:"در واقع ما به دنبال آثاری هستيم که احساس ضرورت را القا کند. از سوژه های تکراری گريزانيم، از تقليد بيزاريم، از نثر های تصنعی پرهيز داريم و از کسالت اجتناب می کنيم. داستان هايی می خواهيم صادقانه، پرخون، اصيل، خوش خوان و با فارسی درست."

به دنبال آن، رضا سيد حسينی نويسنده و مترجم که خود روزگاری به دنبال کشف و حمايت از نويسندگان جوان بود، ضمن بازگويی خاطرات خود از دوران سردبيری مجله سخن و صفحه ادبی اطلاعات جوانان، برگزاری مسابقه داستان نويسی در آن نشريات را عامل ظهور چند نفر از نويسندگان مطرح کنونی مثل اکبر رادی، محمدعلی سپانلو، عباس حکيم و بهرام صادقی برشمرد.

به اعتقاد آقای سيد حسينی، چنين حرکت هايی هميشه با ريسک همراه بوده و ممکن است پشيمانی و انصراف ناشر را در آينده به دنبال داشته باشد.

وی خطاب به متوليان اين مجموعه گفت:"مساله اين است که بين چيزهايی که دارد نوشته می شود، کارهای قابل توجهی هم وجود دارد و در آينده ای دور يا نزديک شما می توانيد يک عده نويسنده به اين مملکت معرفی کنيد. اين کار ساده نيست، زحمت دارد و حتی ريسک است، ولی کار بزرگی است."



بسياری از بزرگترين نويسندگان جهان در شناختن اثر خوب باز می مانند. بسياری از کارهای خوب به بهترين شرکت های انتشاراتی عرضه شدند، ولی آنها از آن اثر غافل ماندند و آن را رد کردند، اما آن اثر چند سال بعد به عنوان يک نقطه عطف در تاريخ جهان شناخته شد


حورا ياوری

آنگاه علی دهباشی، نويسنده، محقق و ناشر مجله بخارا که معرفی و اداره اين برنامه را به عهده داشت، از حورا ياوری، نويسنده و منتقد ادبی ساکن آمريکا درخواست کرد که نظرش را در باره اين اقدام بيان کند.

خانم ياوری اين اقدام را بسيار سخت ولی پرثمر توصيف کرد و گفت:"مساله شناختن يک کار خوب و يا فراهم کردن فرصت برای يک کار خوب، فقط مساله ما و کشور ايران نيست، بلکه مساله جهان و همه کسانی است که آرزوی نويسنده شدن را به عنوان خالص ترين و صادقانه ترين آرزوی جهان در دل خود می پرورانند."

به گفته حورا ياوری، بسياری از بزرگترين نويسندگان جهان در شناختن اثر خوب باز می مانند. بسياری از کارهای خوب به بهترين شرکت های انتشاراتی عرضه شدند، ولی آنها از آن اثر غافل ماندند و آن را رد کردند، اما آن اثر چند سال بعد به عنوان يک نقطه عطف در تاريخ جهان شناخته شد.

در پايان اين مراسم، احمد بيگدلی، نويسنده ای که اولين رمانش با عنوان کمی سايه در اين مجموعه به چاپ رسيد، به معرفی خود و رمان خود پرداخت.

وی که نويسنده ای نه چندان جوان و متولد 1324 اهواز است، به گفته خود در طول چندين سال نتوانست کاری منتشر کند، اما شوق نوشتن هميشه در او بوده است.

آقای بيگدلی گفت:"من در يزدان شهر نجف آباد زندگی می کنم که يک شهر مهاجرنشين تقريبا دورافتاده است. هميشه می گفتم خدايا من نمی تونم برم تهران، تو تهران را بيار اينجا و آقای يکرنگيان با خود تهران را به يزدان شهر آورد و اين فرصت را برايم پيش آورد که اين کتاب را چاپ کنم."

با اين حال ناهيد طباطبايی در مقدمه کتاب احمد بيگدلی نوشته است که پيش از اين، مجموعه داستان های شبی بيرون از خانه و من ويران شده ام از اين نويسنده منتشر شده است.

خانم طباطبايی در مقدمه خود، رمان اندکی سايه را شرحی متفاوت، شاعرانه و تفکر برانگيز از دورانی آشنا توصيف کرده که به گفته او بسيار استادانه طراحی شده و غمنامه تمام مردمی است که آن روزگار را به ياد دارند.

در خاتمه اين مراسم، رمان کمی سايه بين حاضران توزيع شد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
در تابستان سال ۲۰۰۴، ريچارد رورتی پرآوازه ترين فيلسوف آمريکايی به ايران رفت و ضمن سخنرانی ای گفت، امروزه برای استقرار دموکراسی و تجربه کردنِ آن، نيازی به فلسفه نداريم.
اين سخن، جمعی از فلسفه دوستان ايرانی را خوش نيامد. رورتی در مقامِ روشنفکرِ حوزه عمومی، مخالفِ دخالت دادن فلسفه در مسائل اجتماعی است، به ويژه آنجا که بحث های تخصصی درباره «حقيقت» مطرح باشد.

همين گرايش، مضمون کتابی است که ماه فوريه گذشته در آمريکا منتشر شده و مصاحبه های سالهای اخيرِ رورتی را در برمی گيرد. نام کتاب اين است: « آزادی را پاس بدار، حقيقت هوای خودش را خواهد داشت.*». اين عنوان به خوبی نمايانگر دو ويژگیِ رورتی است: يکی شيوهء صحبت و طرزِ نوشتنِ خودمانی و ساده اوست و ديگری «پراگماتيزم» اش، که انتظار دارد انديشيدن و نظريه پردازی «به کاری بيايد» و نفعی به حالِ جامعه داشته باشد.


رورتی و «حقيقت»

رورتی معتقد است اکثر مردم کاری به اين ندارند که حقيقت (truth) چيست ؛ آنچه برای مردم مهم است صداقت (truthfulness) است، اينکه کسی به آنها دروغ نگويد و در مراوداتِ اجتماعی، در سياست يا اقتصاد، سرشان کلاه نگذارد (ص ۵۷).

توقع مردم در يک جامعه دموکراتيک آن است که هرکس همان چيزی را که باور دارد به زبان بياورد. رورتی می گويد: «شعار من اين است: اگر هوای آزادی را داشته باشی، حقيقت هوای خودش را خواهد داشت. گفته من مبتنی بر حقيقت گفته ای است که جمعی از مردمِ آزاد و آزاده برسرِ حقيقت بودنش توافق کرده اند. اگر ما زحمتِ برقراریِ آزادیِ سياسی را بکشيم، حقيقت هم خودش به عنوان پاداش نصيب مان می شود.» (ص ۵۸)

راه کلاسيک يافتن حقيقت

منظور رورتی از «حقيقت» چيست و نظر خود او به عنوان فيلسوف درباره آن چيست؟ يکی از مسائل اصلیِ فلسفه، از همان آغازِ ابداعِ آن در يونانِ باستان، اين بوده که شناختِ يقينی چگونه به دست می آيد ؛ چگونه می توانيم از صحتِ افکار خودمان اطمينان حاصل کنيم.

برای يافتن پاسخ، فيلسوفان تمايزی می گذارند ميان آنچه مقابل ما است (بيرون ازما) و آنچه که ما از راه حس و شعور درک می کنيم (درون ما) و نحوه ای که می خواهيم چيزهای درک شده را بيان کنيم (مفاهيم و زبان ما): به عبارت ديگر، او ل واقعیت بيرونی، دوم «انعکاس» واقعیت در ما، و سوم بازگويی يا «بازنمايیِ» آن واقعیت در زبان (و نيز به طور سيستماتيک در دستگاهی معنايی).

اگر انعکاسِ واقعيت و گزارشِ زبانی يا مفهومیِ آن با «خود واقعيت» منطبق باشد، ما به معرفت يقينی يا به «حقيقت» رسيده ايم؛ اگر چنين انطباقی حاصل نشده باشد، گفته ها و باورهای ما غيرواقعی و کذب است و حقيقت ندارد. فيلسوفان تا همين امروز هرگز ميان خود به توافق نرسيده اند که معيارهای درستیِ انطباق ذهنيات ما با واقعیاتِ عينی چه هستند.

مشکلِ اول، هميشه اين است که ما فقط داده های حسی و ذهنيات مان را در تصاحب داريم و هر تماسی با «خودِ واقعيت» با وساطتِ دستگاهِ شناختِ حسی و فکریِ مان صورت می گيرد. برای ارزيابی درستی يا نادرستیِ آنچه در اين دستگاه شناختی در اختيار ما قرار گرفته، ما تماس مستقيم تر و دسترسیِ نوعِ ديگری با «خود واقعيت» نداريم. فلسفه عصرجديد در غرب که با دکارت و هيوم و لاک آغاز می شود، به طور اخص می خواهد به همين مسأله شناختی پاسخ روشنی بدهد تا ميان شناخت درستِ يقينی و باورِ نادرست مرز قاطعی کشيده باشد.

معرفت شناسی کانت و دوراهه پس از آن

فيلسوف بزرگ آلمانی کانت، صورت مسأله را عوض کرد و خودِ دستگاه شناختی، امکانات و محدوديت های آن، و ويژگی هايی را که از قبل داشته و بر واقعيت پياده می کند موضوع بررسی قرار داد.

پس از کانت فلسفه غربی در ارتباط با موضوعِ عاملِ شناخت (يا «سوژه») به دوشاخه اصلی تقسيم می شود: آنها که تمايز سوژه و اُبژه را می پذيرند و سپس در جستجوی شرايط انطباق اين دو برمی آيند (فلسفه سوژه، فلسفه دکارتی يا کانتی)، و گروه دوم که گمان می‌کنند می‌توان بر شکاف سوژه و ابژه چنان غليه کرد که طرح مسئله حقيقت به صورت مسئله کانونی شناخت‌شناسی بی‌مورد شود. اين کار را اينان با کنار زدن مسئله شناخت انجام می‌دهند.

در گروه دوم، مهمترين نامها عبارت اند از هگل، نيچه و هايدگر. تربيتِ فلسفیِ ريچارد رورتی مديون هردوی اين مکتب هاست. هنگامی که او از حقيقت صحبت می کند اشاره اش به همين بحث های بسيار دشوار، فنی و دقيق است که از دکارت تاکنون به طور تخصصی در ميان فيلسوفانِ دانشگاهی رايج بوده و هست.

نگرش تاريخی و فلسفه تحليلی

به گفته رورتی در اين کتاب، پرورشِ فلسفی او دو دوره داشته، نخست دوره «تاريخی» يعنی مطالعه تاريخ فلسفه، کلاسيک های فلسفه، و نيز «نگرشِ تاريخی به فلسفه» از يونان باستان تا حال؛ و دوره دوم، مکتبِ فلسفه تحليلی (آناليتيک) که پيشرفته ترين و فنی ترين شاخه فلسفی در زمينه منطق، تحليلِ زبان، و دستگاهِ شناختِ تحليلی در دنيای انگليسی زبان محسوب می شود. اين مکتب به دليل برداشتِ تخصصی و فنی اش از امکانات و وظايف فلسفه، غالب آثار کلاسيک در تاريخ فلسفه را فاقد ارزش می داند.

رورتی دوره «نگرشِ تاريخی» را بر دوره «فلسفه تحليلی» ترجيح می دهد (ص ۵۵) اما می گويد هردوی آنها برای تربيت فکری او لازم بوده اند. به گفته او، در دانشگاه شيکاگو کسی نمی توانست فارغ التحصيل شود مگر آنکه دانش عميقی از کلاسيک های فلسفی کسب می کرد: «اگر همه آن کلاسيک های فلسفه را دست جمعی نخوانده بودم هرگز نمی توانستم از هگل و هايدگر سردر بياورم و [در نتيجه] هميشه غبطه می خوردم» (ص ۵۵)؛ از طرفی هم، «اگر پايه محکمی در فلسفه تحليلی پيدا نمی کردم هرگز نمی توانستم به اهميتِ کارِ ويلفرد سِلارز و دانالد ديويدسون پی ببرم و در نتيجه بازهم هميشه غبطه می خوردم.» (همان جا)

دوگانه ذهن و عين پندار است

ريچارد رورتی در مهم ترين و معروف ترين کتابش «فلسفه و آينه طبيعت» برای آنکه ثابت کند حقيقت به معنیِ انطباق تصاوير ذهنی (يا گزاره های زبانی) ما با واقعيت عينی، دست يافتنی نيست، تاريخچه شناخت شناسی را از رنه دکارت تا جان لاک و از لاک تا امانوئل کانت بررسی و نقد می کند.

فلسفه ذهن يا سوژه بر جدايی ذهنِ شناسا از واقعيت، به عنوان «آينه»ی طبيعتِ بيرونی، متکی است؛ و از ديد رورتی همين دوگانه پنداریِ ذهن و عين خطای بنيادی فلسفه است.

بينش دوگانه پندار، اعم از اينکه عقلانی (Rationalistic ) باشد (يقين را در خود ذهن جستجو کند)، يا تجربی باشد (يقين را در انطباق تصاوير با واقعيت شان درک کند)، به هرحال به خطا می رود: اولی به خاطرِ متافيزيکِ محضِ عقلی اش و دومی به خاطر برداشت مکانيکی اش از جهان.

دو گونه دستگاه شناخت

روش ايدآليزمِ استعلايیِ (ترانسندنتال) کانتی، می خواهد اين مشکل را به نحو ديگری حل کند: همه نوع شناخت را مشروط به چگونگیِ دستگاه شناختیِ ما می کند که پيشاپيش روابط علت و معلولی و ويژگی های ديگر را بر جهان عينی پياده می کند و براين اساس، آنچه خارج و ورای امکاناتِ اين دستگاه شناختی باشد (مانند «خدا») نمی تواند بخشی از شناخت ما را تشکيل دهد (چنين باورهايی بايد تنها بر ايمان متکی باشند). ريشه جدايی شناخت عقلی و شناخت علمی از انواع معرفت های حسی، عاطفی يا زيباشناختی در فلسفه مدرن از همين جاست.

از نگاه رورتی، فلسفه تحليلی (آناليتيک) که در دنيای انگليسی زبان، فلسفه غالبِ نيم قرنِ اخير بوده، نوعی بازگشت به کانت است که شرايطِ پيشينِ شناخت در دستگاه شناختیِ ما را در يک «چرخش زبانی» به حوزه منطق و زبان وارد می کند: به اين معنی که در زبان، به طور منطقی، چه گزاره هايی را می توان بيان کرد که حاوی «معنی» باشند و چه گفته هايی، ولو آنکه بسيار هم به زبان آيند، از لحاظ تحليل منطقی فاقد معنی خواهند بود.

بی معنايی خدا و تاريخ و طبيعت

اين روش، نوعی «معالجه زبانی» است که می خواهد زياده گويی های بی معنی را که بخش عمده تظاهراتِ زبانی فلسفه پردازان و شبه فيلسوفان را شکل می بخشد، از زبان فلسفی بزدايد. رورتی عقيده دارد فلسفه تحليلی در کار خود موفق بوده ؛ از همين رو برای رورتی مفاهيمِ به ظاهر جهان شمولی چون «خدا»، «طبيعت»، «تاريخ»، «حقيقت» و حتا خود «عقل» از زمره همان زياده گويی های بی معنی است.

رورتی يافته ها و دستاوردهای فلسفه تحليلی را نه تنها به متافيزيک ِ پيش مدرن، بلکه به خودِ مفاهيم مدرن نيز تعميم می دهد. برای مثال، اگر علم مدعی باشد دانشی است که ما از قانونمندیِ پديده های طبيعی و اجتماعی و مستقل از خواسته ها و علايق مان کسب کرده ايم، رورتی اين را ادعايی بی پايه می داند که می خواهد فيزيکدان ها را به جای پيامبران و کشيش ها در ارتباط مستقيم با «طبيعت» (به جای «خدا») قرار دهد (ص ۴۹).

نسبی گرايی رورتی

به اين تعبير، رورتی با استفاده از فلسفه تحليلی، قدمی از آن فراتر می گذارد و به نفی خود اين فلسفه می رسد. از آن پس همه چيز نسبی (غير جهان شمول)، محلی (زمانی ـ مکانی)، موقتی و غير مطلق می شود؛ از جمله هرنوع حقيقتی که مدعی جهان شمولی باشد.

رورتی گرايش تاريخمندانه اش را مديون کسانی چون هگل و جان ديويی می داند (و گهگاه اشاراتی هم به مارکس دارد هرچند اعتراف می کند که هيچگاه مارکس را درست نخوانده)، اما برای نسبی گرايیِ اخيرش (که به طور اخص پس از کتاب بسيار پرفروش «امکان پذيری، آيرونی و همبستگی،»** گسترش يافت)، هميشه از نيچه، هايدگر و دريدا ياد می کند. (توضيحِ اصطلاحات آيرونی و کانتينجنسی / Irony and Contingency نزد رورتی نيازمندِ مقاله ای مستقل است.)

در اين گرايش متأخر، رورتی تنها به روايت (نارتيو) های نسبی از واقعيت، که می توانند حتا «خصوصی» هم باشند، باور دارد؛ روايت هايی که مدعی «حقيقت» نيستند اما بسترِ باورها و رفتارِ راويان شان را می سازند.

هيچ روايتی بر ديگری ارجحیت ندارد، و اگر کسی از راه برسد که بتواند به نحوی نوآورانه يا حتا «پيامبرانه»، توسط سلسله واژگانی که می آورد (وُکابيولاری)، روايت يا قصه معنی دارِ جديدی از يک موقعيت را به دست دهد، يعنی همان واقعيت پيشين را «توصيفی دوباره» ببخشد، می تواند با قصه تازه اش واقعيت را، از جمله رفتار و نحوه زيست انسان ها را، دگرگون کند.

رورتی برای نمونه از «واژگان» و «روايت» های فمينست ها و همجنس خواهان نام می برد که راه و روش ما را نسبت به زندگیِ اجتماعی مان به نحوی مثبت و آزاديبخش دگرگون کرده اند. در اين زمينه، رورتی به هنرمندان و داستان نويسان اهمیت بيشتری می دهد تا فيلسوفان. از همه اين ها رورتی نتيجه می گيرد که پايه ها و بنيادهای اخلاقیِ جامعه ای شريف از فلسفه حاصل نمی شود و دموکراسی برای پاگرفتن نيازی به فيلسوفان ندارد.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
بخش دوم


بنا به گفته های ريچارد رورتی در اين کتاب و نوشته های سياسیِ ديگرش، می توان گفت «دموکراسی» برای او همان جامعه آمريکاست در شکل ايده آلش، يعنی جامعه ای که بعضی جنبه های آن تاکنون تحقق يافته و بعضی هنوز نيافته و می تواند تحقق بيابد.
او می گويد: «فرهنگ آمريکايی در اساس سياسی است. آمريکا بر اساس مفهوم اخلاقیِ آزادی بنياد نهاده شد. اين کشور به عنوان سرزمينی که آزادترين جامعه را در خود دارد پايه ريزی شد؛ جايی که دموکراسی در بهترين حالت اش وجود دارد، جايی که افق هميشه گشوده است. می توان يک جور رومانسِ ملی را برای اين جامعه قائل شد که می گويد ما با اروپا فرق می کنيم چون همه چيز را از اول شروع کرده ايم. ما سنت نداريم و می توانيم آدم هايی خلق کنيم که همان جوری هستند که بايد باشند. من فکر می کنم علاقه عاطفی نسبت به آمريکا را می توان از امرسون تا ديويی دنبال کرد. در کمال تأسف، اين تلقیِ رمانتيک حالا گم شده؛ اين اتفاق در همين سال های اخير افتاد؛ زمانی حوالی جنگ ويتنام.»(ص ۳۷)

آزادی و حقوق بشر توضيح فلسفی ندارد

فرهنگ چنين جامعه ای از نظر رورتی به طور اساسی «پراگماتيک» است: اين فرهنگ به هيچ وجه معتقد نيست که واقعیت يا انسانيت دارای «طبع»، «سرشت»، «طبيعت» يا «ماهیت» ای است (ص۸۳). اين جامعه ای است «پسامتافيزيکی» (پُست متافيزيکال). در جامعه پسامتافيزيکی، برای طرفداری از عدالت، حقوق بشر و آزادی، هيچ توضيح يا توجيه فلسفی وجود ندارد.

رورتی اعتقاد دارد آن دسته فيلسوفانی که می خواهند باورشان را به حق و عدالت بر اساس شالوده های فلسفی توضيح بدهند، همه متافيزيسين اند (متافيزيسين ها همان تئولوگ های عصر مدرن اند. آنها به «خدا» باور ندارند اما برای ديدگاه ها و باورهاشان «مبنا» يا شالوده های ديگری قائل اند که همان وظيفه عقل اولی را بازی می کند. مهمترينِ اين مبناها البته همان قوه عقلِ جهان شمول است).

رورتی همکاران ليبرال اش، به ويژه هابرماس و رالز، را بی نهايت ستايش می کند، او حتا هابرماس را «قهرمان» خودش می خواند (ص ۵۷)، اما تلاش فلسفیِ آنها را مبنايی (foundational ) و متافيزيکی می داند.

همبستگی از خانه خود آدم شروع می شود

به عقيده او، برای نيک بودن و نيک زيستن، برای شکنجه نکردن، برای رواداری و مهرورزی، و برای عدالت، هرگز نمی توان به «عقل جهان شمول» (universal reason ) متوسل شد. همدردی و همبستگی، حالات و رفتاری نيستند که به طور انتزاعی از اصولِ عقلیِ جهان شمول ناشی شوند. همدردی در ما فقط به تدريج، در اثر آشنايی و نزديکی با ديگری برانگيخته می شود: همدردی نه با همه «بنی آدم» و انسانيت به طور کلی، بلکه با انسانهای مشخصی که ما برحسب تصادف با آنها آشنا شده ايم، يا شرح شان را در داستان ها و گزارش های روزنامه ها خوانده ايم و به زندگی شان علاقه پيدا کرده ايم.

همبستگی و تفاهم با ديگری، نه از روی «اصول» (اعم از دينی يا سکولار)، بلکه با نزديکی و تماس و گفت و گو به دست می آيد. «مِهر» پيشاپيش در سرشت مشترک ما نهاده نشده، چون چنين «سرشت» ای و چنين «نهادی» وجود ندارد. مهر از همزيستیِ اتفاقیِ ما با ديگری به وجود می آيد، از تماس و آشنايی با يک زندگیِ مشخص و ملموس. اگر موفق بشويم دامنه اين آشنايی ها را بگسترانيم، همبستگیِ ما با بقيه انسانیت به همان نسبت بيشتر می شود وخشونتِ جهان به همان نسبت کمتر.

درست به همين دليل رورتی به روشنفکران، به ويژه روشنفکران چپ، توصيه می کند که برای «وطن» شان (آمريکا) احترام قائل باشند و به آن افتخار کنند؛ زيرا همبستگی ابتدا از خانه خودِ آدم شروع می شود.

تراژدی ثروت و ادبار در آمريکا

رورتی خودش را يک روشنفکر «بورژوا ليبرال» خطاب می کند(ص۹۰) و به طبع، مخالفتی ندارد اگر **** ايده آل اش را ليبراليزم يا سوسيال دموکراسی بناميم. او آرمان اش را يک «يوتوپيای ليبرال» می خواند که بدون طبقه است و در آن ميان فقير و غنی شکافی عظيم نيست.

او روشنفکران را از «تئوری بافی» برحذر می دارد و آنها را به همکاریِ با کارگران و اتحاديه های شان فرا می خواند تا به اتفاق برای مزد بيشتر و شرايط بهترِ کار و آموزش و بهداشت مبارزه کنند.

ايده آل رورتی با بسياری بی عدالتی های جامعه آمريکايی نمی خواند و او اين را به خوبی می داند. او در باره فقر و نژاد گرايی در اين جامعه صحبت کرده است. گاه از سرِ نوميدی می گويد:

«من نمی فهمم چرا رأی دهندگان آمريکايی نمی توانند بر خودخواهی ها و آزمندی هاشان فائق شوند. کاش خود من می توانستم. کشورِ من از بيشترين قدرت و بيشترين ثروت بهره برده و از اين قدرت و ثروت هرگز برای کم کردن از درد و ادبارِ انسانی استفاده نکرده است. به نظر من اين يک تراژدیِ بزرگ است» (ص ۱۰۲).

با گذشت زمان و طیِ سالهای اخير، به ويژه پس از يازدهم سپتامبر، خوشبينی و اميد رورتی به تحقق يوتوپيای ليبرال در آمريکا و ساير نقاط جهان کم و کمتر شده است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
بخش سوم: ايرانيان و ريچارد رورتی



رورتی بخاطر گرايش پراگماتيستی اش مايل است که افکار و ايده ها به کاری بيايند و گرهی را بگشايند. ما هم به شيوه خود او می توانيم بپرسيم: «کاربرد رورتی در ايران چيست و نظرياتِ او به چه کار ما می آيد؟»
روشنفکریِ ما وضع بسامانی ندارد هميشه به خاطر مد روز يا چشم وهمچشمی نامی مطرح می شود و عده ای سنگ يک روشنفکر غربی را چنان به سينه می زنند که گويی راه حل مشکلات مان را بهتر از هرجای ديگر نزد او يافته اند.



اکنون دو سه سالی است که نام ريچارد رورتی هم در ايران مطرح شده. از آنجا که رورتی فيلسوفی «ضد فلسفه» است، می توان حدس زد مطرح کردنِ او شايد به اين خاطر بوده که زيانِ فلسفه بافی های بی پايان و بی ثمری که سکه رايجِ روشنفکری ايرانی است، نشان داده شود.

"روشنفکران ما بايد آيرونيک شوند"

برای مثال، جامعه شناس ايرانی علی ميرسپاسی به عنوان يکی از نخستين معرفان رورتی در ايران در فصلی از کتاب اش «دموکراسی يا حقيقت» (طرح نو، ۱۳۸۱)، با استفاده از آرای رورتی به نقدِ آنچه نزد طرفداران حکومت دينی «حقيقت دينی» خوانده می شود می پردازد.

علاوه بر اين، آقای ميرسپاسی روشنفکرانِ غيردينیِ ايران را هم نقد می کند، به اين خاطر که به جای «حقيقت دينی» به چيزی به نام «حقيقت علمی» اعتقاد دارند و تا اين حقيقت به دست نيايد و راه را باز نکند، اقدامات عملی را برای نهادسازیِ دموکراتيک بيهوده می پندارند.

او معتقد است نيازی وجود ندارد که سکولاريزم و دموکراسی نخست از لحاظ نظری (يا فلسفی) بر بينش های دينی (يا سنتی) پيروز شوند تا سپس بتوان قدمی در راه تأسيسِ يک نهاد اجتماعی دموکراتيک برداشت. او توصيه می کند که روشنفکران ما بايد همانند روشنفکر آيرونيک رورتی عمل کنند و از اصول و عقايد خلل ناپذير دست بردارند و در عوض حقايق نسبیِ پراگماتيک را برای پيشبردِ هدفهای خيرخواهانه شان به کار بگيرند.

روشنفکری فروتنانه رورتی

منش و خوی ريچارد رورتی نيز هميشه برای روشنفکران ديگر، اعم از موافق و مخالف، جذ اب بوده و غالب مفسران در آمريکا با احترامِ بسيار از سادگی، بی پيرايگی، فروتنی و کم ادعايی و نظربلندی رورتی به عنوان الگویِ رفتارِ روشنفکرانه ياد کرده اند. روشنفکر ايرانی آقای خشايار ديهيمی در مطلب کوتاهی با عنوان «از ريچارد رورتی چه می توانيم بياموزيم؟» می نويسد:

«من رورتی را تحسين می کنم که موقعيت اش را خوب در می يابد، ساده حرف می زند، نمی خواهد پرطمطراق باشد تا مهم جلوه کند (چون نيازی به اين کار ندارد، مهم هست!) و راحت و سرراست و بی واهمه حرف می زند و بلد است طنزی هم چاشنیِ حرف هايش بکند. اگر همين سادگیِ رفتار و بی تکل فیِ رورتی، فخر نفروختن اش، موقعيت شناسی اش و ... را ياد بگيريم، ببينيم که مهمترين فيلسوف زنده آمريکا اصلاً آن تبختر برخی افرادِ دست دوم ما را ندارد، اين سفر او به ايران برايمان به قدر کافی سودمند بوده است. رورتی نشان داد که روشنفکر مدرنِ هوشمندی است و ما نشان داديم که ابهت برايمان بسيار بيش از فکر کردن، مسأله حل کردن و طبيعی بودن اهميت دارد. ظاهراً مشکلِ ما همان "حسرتِ انزوای فلسفی" است!»

نسبی بودن و محلی بودن آرای رورتی

اما روشنفکر ايرانی نبايد از ياد ببرد که آنچه رورتی برای جامعه آمريکا و نقش فلسفه در آن توصيه می کند می تواند در ايران نادرست فهميده شود يا به کلی فاقد معنی باشد. اين نکته هم در مورد اهميت «فلسفه» صدق می کند و هم در مورد شرايطِ استقرار دموکراسی.

نخست به ويژگیِ تاريخمندی و نسبی بودن آرای او توجه کنيم که به عقيده خودش جهان شمول نيست و مربوط می شود به جامعه ای پيشرفته، سکولار و «پسامتافيزيکی». برای رسيدن به چنين مرحله فرهنگی ای، جوامع غربی به گفته خودِ رورتی می بايست نخست ارزش های روشنگری و سکولاريزم را نهادينه می کردند تا زمانی برسد که اين ارزش ها چنان بديهی و عادی شده باشند که ديگر «مسأله روز» نباشند.

معنی اين سخن آن است که فلسفه نقش خودش را به موقع بازی کرده، جهانِ رازناکِ دينی را از زندگی اجتماعی محو کرده و به جای آن خودمختاری و عقل انسان را برنشانده است. براين روال، چهارصد سال تاريخ عصر مدرن «بی ربط» يا قابلِ ميان-بر-زدن نبود که اکنون بتوانيم به يک باره جامعه ليبرال دموکراتيک و پسامتافيزيکیِ اروپايی و آمريکايی را داشته باشيم.

هنگامی که رورتی می گويد: « تمايز ميان علم / شعر / فلسفه ديگر موردی ندارد و قديمی شده است» (ص ۲۱)، اين ادعا، حتا اگر نخواهيم در آن شک بکنيم (که بايد بکنيم)، بازهم در جامعه مدرنِ غربی می تواند درست باشد (که نيست): جامعه ای که صدها سال علم و فلسفه داشته است.

موقعيت روشنفکر آيرونيک

روشنفکرِ آيرونيک به گفته خود رورتی زمانی می تواند به چنين باوری برسد که «موفقیتِ سکولاريزاسيون در دموکراسی های صنعتی» حاصل شده و، هرچند که دين از تصورات توده مردم بيرون نرفته، جامعه توانسته است بدون توجه به مفهوم «خدا»، سامان اجتماعی و احساسِ تعلقِ جمعی (در يک جمع/ کمونيته ملی) را به وجود آورد: «وقتی که شما توانستيد جامعه ای را اين چنين سکولاريزه کنيد، به احتمال زياد [در مرحله بعدی] می توانيد آن را غيرمتافيزيکی هم بکنيد» (ص ۴۷).

گفتنی است که در اين مصاحبه ها و مقاله های ديگر، هرجا که رورتی در برابر اين پرسش قرار می گيرد که چگونه می توان مردم عادی را متقاعد کرد که «آيرونيک» باشند (اصول اعتقادی محکمی بر اساس برداشت های دينی يا سکولار نداشته باشند - متافيزيکی فکر نکنند)، او از خودِ روشنگری مثال می آورد که بر خلافِ عادتِ جامعه، موفق شد در بافتی دينی، تعليم و تربيتِ کودکان، آموزش و پرورش جوانان و دانشگاهيان، حقوق و قضاوت و سرانجام سياست و دولتمداری را سکولار و غير دينی کند.

معنای فيلسوف ضدفلسفه بودن

شهرت ريچارد رورتی به عنوان «فيلسوفِ ضد فلسفه» نيز می تواند سبب سوء تفاهمی شود. رورتی فقط در نقش روشنفکرِ عامه مردم (روشنفکری از جنس خبرنگاران و ستون نويسان و مفسران رسانه ها و وبلاگ نويسان، کسی که در شکل بخشيدن به «افکار عمومی» نقشی دارد و برای اصلاحات و بهبود اجتماعی چاره انديشی می کند) است که ما را از «فلسفه بافی» برحذر می دارد.

اما او در مقام معلم و استاد فلسفه درست خلاف اين عمل می کند: او به دانشجويان توصيه می کند که تمامی کلاسيک های فلسفه را به دقت بخوانند و با فکر خودشان تحليل و تفسير کنند، آنهم در بسترِ تاريخ فلسفه و در ارتباط با يکديگر. مصاحبه کننده از او می پرسد، چه ضرورتی برای اين کار وجود دارد اگر بپذيريم فيلسوفان برخطا بوده اند؛ پاسخِ رورتی اين است، اگر دانشجويانِ فلسفه کتابهای کلاسيک را نخوانند، « اين خطر هست که خودشان از اول همان کتابها را بنويسند.»

«نقل معروفی از جورج سانتايانا می گويد آنهايی که گذشته را مطالعه نـمی کنند محکوم اند که آن را تکرار کنند. هرچه آدم تعدادِ بيشتری از کتاب های مهمِ گذشته را بخواند، محتاط تر می شود، زيرا تاريخچه و منابع افکار امروزی برای او آشکارتر می شود ... بالغ بودن و بزرگ شدن تا حدود زيادی معنی اش اين است که بدانيم هيچ کتابی رازِ جهان و معنیِ زندگی را برما آشکار نمی کند. معنی اش اين است که اين کتاب های قديمی و بسيار جالب تنها پله هايی از يک نردبان اند که روزی در آينده، اگر شانس داشته باشيم، از آن بی نياز خواهيم شد.»

« اگر ما از خواندنِ کتابهای کانونیِ فلسفه دست بکشيم، آگاهی مان نسبت به نيروهايی که ما را قادر ساخته به شيوه کنونی بينديشيم و صحبت کنيم، کم و کمتر خواهد شد. آن وقت نخواهيم توانست وجوهِ احتمالیِ حياتِ اجتماعی (کانتينجِنسی) مان را درک کنيم؛ نخواهيم توانست «آيرونيست» (وارون انديش) به همان معنی ای که من بکار می برم باشيم.» (ص ۷۹)

رورتی کار روشنفکر را ساده نمی کند!

مشاهده می کنيد که رورتی به هيچ وجه کار روشنفکر را ساده نمی کند! پس اگر زمانی کسی نزد شما بيايد و با ژستی فيلسوفانه از بی اعتباری عقلِ مدرن، و از بی اعتباریِ حقيقت در فلسفه و «بن بست» در علم صحبت کند، مطمئن باشيد او چنين گزارشی را فقط در کتابی خوانده و خود آن را نينديشيده است. زيرا چنين انديشيدنی به اندازه چهارصدسال فعاليت عقلِ تحليلی وقت می برد و برای بی نيازی از نردبان، نخست بايد از پله های آن بالا رفت!
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
متن سخنرانی ريچارد رورتی در ايران - ژوئن 2004
 

فایل های ضمیمه

  • rorty_in_tehran.pdf
    166 KB · نمایش ها: 2

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه ادب وهنر-همشهری: يك عضو كميسيون فرهنگي شوراي اسلامي شهر تهران از آغاز ساخت محل دائمي نمايشگاه بين المللي كتاب تهران، در شهر آفتاب خبر داد.
منظر خيرحبيب اللهي در گفت و گويي با مهر ضمن اشاره به تصويب اين طرح در شوراي شهر گفت: فاز صفر نمايشگاه دائمي كتاب تهران در حال ساخت است و تمام امكانات مربوط به برگزاري نمايشگاه كتاب در آنجا پيش بيني شده است.
شهر آفتاب در كنار مرقد مطهر حضرت امام (ره) قرار دارد. اما به گفته اين عضو شوراي شهر تهران مشخص نيست كه شهر آفتاب جزيي از شهر تهران است يا اينكه خود شهري مستقل خواهد بود.
اين عضو شوراي شهر با اشاره به اينكه مسئوليت نمايشگاه بين المللي كتاب تهران با وزارت ارشاد است، اما تيم كاري اين نمايشگاه بايد سال گذشته مشخص مي شد گفت: در صورت انجام چنين كاري اين وظيفه سنگين به شوراي شهر محول نمي شد و امسال هم به اين دليل در جريان برگزاري نمايشگاه همكاري كرديم كه وزير فعلي در برگزاري اولين نمايشگاه كتاب خود با مشكل مواجه نشود.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه ادب و هنر-همشهری- كيكاووس زياري: كتاب «رمز داوينچي» عزم آن كرده كه در زمينه فروش ركوردشكني كند. پرسشي كه اين روزها در دنياي كتاب و در بين دوستداران كتاب مطرح است، اين است كه چه كسي تا به حال اين كتاب را نخوانده است؟!
سايت CNN به نقل از خبرگزاري آسوشيتدپرس و از نيويورك خبر مي دهد كه نسخه جلد شوميز «رمز داوينچي» هم يك كتاب پرخواننده است. بيش از ۵۰۰هزار نسخه شوميز از درام دلهره آور تاريخي دان براون در اولين هفته پخش به فروش رسيد. قرار بود كه ۵ميليون نسخه جلد شوميز كتاب در سطح عمومي چاپ شود، اما استقبال خوب كتابخوان ها، باعث شد تا «آنچور بوكز» (ناشر كتاب) تصميم بگيرد اين رقم را به شش ميليون افزايش دهد.
راسل پرالت يكي از مسئولين «آنچوربوكز» مي گويد: فروش هفتگي كتاب تا به امروز بهترين و بالاترين رقم فروش براي يك كتاب جلد شوميز بوده است. قبل از اين فقط كتاب هاي جلد شوميز «زندگي من» (خاطرات بيل كلينتون رئيس جمهور سابق آمريكا)، كتاب خاطرات اوپرا ونيفري مجري سرشناس تلويزيوني، «يك ميليون قطعه كوچك» جيمز فري و «يك تعادل خوب» ردهميتون ميستري با چنين استقبال خوبي روبه رو شده اند.
آنچور براي پخش نسخه جلد شوميز كتاب كار تبليغاتي گسترده اي را آغاز كرده و تقريباً تمام مراكز و مكان هاي عمومي و از جمله پايگاه هاي نظامي و ايستگاه هاي گاز و بنزين اين كتاب را در معرض فروش قرار داده اند. لاورنس جي كريشبام مدير قديمي «تايم وارنر بوك» كه حالا يك بازارياب ادبي هم هست، گفت كه كتاب دلهره آور، «آرواره هاي كوسه» ( كه استيون اسپيلبرگ فيلم معروف و پرفروش خود «آرواره ها» را براساس آن كارگرداني كرد) در دهه ،۷۰ آخرين كتاب جلد شوميز تاريخ ادبيات بود كه با استقبال عظيم خوانندگان و دوستداران كتاب روبه رو شد. او مي گويد: «حتي بچه هايي كه هنوز به دنيا نيامده اند بايد« رمز داوينچي» را بخوانند. ديگر چه كسي روي كره خاكي وجود دارد كه احتمالاً هنوز اين كتاب را نخوانده است؟»
كتاب جنجالي و پر سر و صداي براون قبل از اين در سطح بين المللي بيش از ۴۰ميليون نسخه فروش داشته است با آنكه ۳سال از انتشار اين كتاب مي گذرد، هنوز هم نسخه هاي كتاب به مجرد قرار گرفتن روي پيشخوان كتابفروشي ها بلافاصله به فروش مي روند. يكي از دلايل موفقيت عظيم كتاب، بحث هاي جنجالي و پايان ناپذيري است كه از زمان انتشار كتاب پيش كشيده شد. آخرين آنها مربوط به ادعاي نويسندگاني بود كه دو هفته قبل با طرح يك شكايت حقوقي به دادگاه مدعي شدند براون قصه كتابش را از آنها به سرقت برده است. اما دادگاه اين ادعا را رد كرد. مايكل پيگنت و ريچارد لي مدعي بودند كه قصه «رمز داوينچي» از نظر استخوان بندي و طرح قصه شبيه كتاب آنها «خون مقدس و جام مقدس» است كه در سال ۱۹۸۲ منتشر شده بود. البته جالب اينكه به مدد موفقيت مالي و اقتصادي كتاب براون، كتاب قديمي اين نويسنده هم دوباره با موفقيت روبه رو شده و در فهرست هفتگي كتاب هاي پرخواننده قرار گرفته است.
نسخه شوميز «رمز داوينچي» ۲۸ مارس منتشر شد. علت اصلي انتشار اين نسخه نه پيدا كردن بازار جديد براي كتاب كه نوعي تبليغ براي نسخه سينمايي فيلم با بازي تام هنكس و آدري توتو است كه روز ۲۹ ماه مه اكران عمومي مي شود. سخنگوي «آنچور بوكز» مي گويد: ما اميدواريم كه همزمان با اكران عمومي فيلم در ماه آينده فروش كتاب هم افزايش خوبي پيدا كند. در حال حاضر كتاب هايي كه قصه هايي شبيه« رمز داوينچي » دارند نيز از فروش خوبي برخوردار هستند.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه فرهنگ و هنر _ایران: نامزدهاى جايزه ادبى بين المللى ايمپك دابلين كه يكى از گران ترين جوايز ادبى دنيا به ارزش صد هزار يورو است، اعلام شدند.
به گزارش بى.بى.سى امسال در مجموع ده نويسنده به فهرست نامزدهاى اين جايزه كه امسال يازدهمين سال اهداى آن است، راه يافته اند. نويسندگان ايرلندى تبار مارگارت مازانتانى، كلم تويبين و رونان بنت جزو نامزدهاى امسال هستند و در كنار آنها جاناتان كو كه پيشتر برنده جايزه ساموئل جانسون شده بود، ناديم آسلام كريس آبانى، ياسمينا كادرا، ويويان لو، توماس وارتون و نويسنده دانماركى جنس كريستيان گروندهال فهرست نامزدها را تكميل مى كنند.
برپايه اين گزارش رقابت براى دريافت جايزه ادبى ايمپك دابلين براى نويسندگان همه كشورها و همه مليت ها به شرطى كه اثرشان به زبان انگليسى چاپ يا ترجمه شده باشد آزاد است. سال گذشته اين جايزه به ادوارد پى جوتر، نويسنده آمريكايى براى اثر «دنياى آشنا» رسيد. در سال هاى قبل تر نيز «اين غيبت كوركننده نور» از طاهرين جلون، اسمم قرمز است از اورهان پاموك جايزه ايمپك را دريافت كرده بودند. گفتنى است برنده اين جايزه چهاردهم ژوئن در دابلين معرفى خواهد شد.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه فرهنگ و هنر -ایران: شهر دابلين، پايتخت ايرلند با برپايى يك جشنواره باشكوه هنرى به مناسبت صدمين سالگرد تولد نويسنده و نمايشنامه نويس مشهور آبزورديست «ساموئل بكت» حال و هواى ديگرى يافته است.
به گزارش فرانس پرس در گراميداشت مقام والاى بكت در هنر و ادبيات جهانى دابلين ميزبان مجموعه اى از نمايش ها، فيلم ها، موسيقى و نمايشگاه هاى مختلف نقاشى و مجسمه سازى است كه همزمان با تولد او در سيزدهم آوريل ۱۹۰۶ برپا خواهد شد. اين مجموعه جشن ها با نورپردازى دابلين و ساختمان هاى مهم آن و نيز ليزرشو كه عباراتى از رمان، نمايشنامه و اشعار بكت را بر روى نماى اين ساختمان ها خواهد انداخت آغاز شده است. تماشاخانه گيت دابلين كه پيشتر ميزبان سه جشنواره بكت بوده است، ده نمايش معروف از او همچون «در انتظار گودو» و «آخر بازى» را بر روى صحنه خواهد برد. همچنين يكى از نمايشنامه هاى تلويزيونى كمتر شناخته شده بكت به نام «Eh.Joe» كه پيشتر توسط فيلمساز كانادايى آتوم اگويان كارگردانى شده بود نيز بر روى صحنه خواهد رفت. از ديگر نقاط عطف اين جشنواره برپايى نمايشگاهى از عكس هاى دوست عكاس بكت به نام «جان مينيهان» است.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه فرهنگ و هنر _ایران: مؤلفه هاى سازنده يك رمان «خوب» براى مردان و زنان متفاوت است و از همين روست كه يك اثر باارزش نزد زنان مى تواند در نظر مردان سطحى، بى ارزش و حتى عارى از جاذبه جلوه كند.
به گزارش گاردين تحقيقات انجام گرفته از سوى دانشگاه لندن در زمينه تأثير جنسيت بر محبوبيت رمان ها حاكى از سليقه متفاوت آنها در اين زمينه است. براى مردان باارزش ترين رمان ها درباره بى اعتنايى، بيگانگى و فقدان واكنش هاى عاطفى است در حالى كه براى زنان احساسات عميق درونى، تلاش براى غلبه بر شرايط مختلف نيز عشق و عاطفه مؤلفه هاى يك رمان خوبند. در مصاحبه اى كه از ۵۰۰ مرد درباره رمان هايى كه زندگى شان را متحول كرده بود انجام گرفت. «بيگانه» آلبر كامو محبوب ترين رمان برشمرده شد و به دنبال آن «ناتوردشت» جى دى سلينجر و «سلاخ خانه شماره ۵» كرت ونه گات بيشترين تأثير را بر زندگى شان گذاشت. سال گذشته نيز در مصاحبه اى مشابه از زنان «غرور و تعصب» جين آوستين مقام اول را به دست آورد و رده هاى بعد به «كشتن مرغ مقلد» از هارپرلى و جين اير از شارلوت برونته رسيد.برپايه اين گزارش مقايسه اين نتايج حاكى از سليقه، متفاوت زنان و مردان در مورد رمان هاى خوب است. در كل مردان رمان هايى را ترجيح مى دهند كه توسط مردان نويسنده كه بيشترشان سفيدپوست بوده و سال ها پيش درگذشته اند به رشته تحرير درآمده باشند و تنها استثنا در اين زمينه رمان كشتن مرغ مقلد است كه از سوى زنان انتخاب شده و در فهرست منتخب مردان نيز بوده است.همچنين در اين گزارش آمده است كه نگاه مردان به رمان با نگاه زنان تفاوت هاى بسيار دارد.
گفتنى است برخى ديگر از كتاب هاى مورد علاقه مردان در اين فهرست عبارت بودند از گتسبى بزرگ نوشته اف اسكات فيتزجرالد، قلب تاريكى نوشته ژوزف كنراد، صد سال تنهايى نوشته گابريل گارسيا ماركز، لوليتا نوشته ولاديمير ناباكوف، خوشه هاى خشم از جان اشتاين بك، ارباب حلقه ها از جى.آر.آرتوكين.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
گروه فرهنگ و هنر _ایران: مجموعه اى از نامه هاى متعلق به برتولت برشت كه به تازگى در سوئيس پيدا شده اند، حكايت از اخلاق «تند» و «ديگر آزار» اين نمايشنامه نويس شهير آلمانى دارند.
به گزارش گاردين، اين نامه ها كه تاكنون چاپ نشده اند، نشان مى دهند كه چطور اين نمايشنامه نويس آلمانى با برخى از معروفترين چهره هاى ادبى آلمان از جمله رمان نويسى به نام كريستوفر آشيروود به تندى رفتار كرده و او را از خود رنجانده است.
اين نامه ها كه در دهه ۱۹۴۰ و در مدتى كه برشت از بيم نازى ها به آمريكا پناه برده بود نوشته شده اند، مشخص مى كنند كه وى آشيروود را پس از دعوت كردن به شام مورد اهانت قرار داده بود. ظاهراً در شبى كه آشيروود به منزل برشت در هاليوود دعوت شده بود، بحث درباره ادبيات و سياست بالا مى گيرد و برشت دوستش آشيروود را به خيانت متهم مى كند.
نامه هاى بعدى آشكار مى كنند كه آشيروود از دست برشت مى رنجد تا آنجا كه بعدها در ترجمه يكى از نمايشنامه هاى برشت به نام «The Caucasian Chalk Circle» امتناع مى ورزد. دو روز بعد برشت در نامه اى كه به آشيروود مى نويسد، اگرچه تلويحاً از رفتار خود معذرت خواهى مى كند، اما در عين حال آشيروود را آدمى بسيار حساس مى خواند.
بر پايه اين گزارش، اين نامه ها نشان مى دهند كه آشيروود تنها هنرمندى نبود كه مورد بدرفتارى برشت واقع شد. در نامه اى ديگر برشت از دبليو. اچ. آودن خواسته بود تا بر روى اقتباس نمايش «دوشس مالفى» كار كند و جالب آنكه برشت پيشتر سفارش اين كار را به فرد ديگرى داده بود كه با پى بردن به اينكه برشت با آودن در اين مورد صحبت كرده، كار را بر زمين گذاشت. آودن، برشت را به عنوان «نامطبوع ترين آدم» توصيف كرده بود.
اردموت ويزسيلا، مدير آرشيو ادبى برشت در برلين با اعتقاد به اينكه اين نامه يكى از مهمترين يافته هاى ادبى طى نيم قرن اخير بوده اند، گفت: برشت اگرچه ظاهراً آدمى تندخو بود، اما فكر نمى كنم همه زندگى اش به توهين به ديگران گذشت. او عاشق دعوا انداختن بود و زبانى طعنه آميز داشت، اما مى توانست آدم آشتى طلب و مهربانى نيز بوده باشد.»
وى ادامه مى دهد: «بسيارى از اين نامه ها در مدتى نوشته شده بودند كه برشت به عنوان يك خارجى در آمريكا زندگى مى كرد. اين سال ها، سال هاى سختى براى برشت بودند، چون او هيچ وقت واقعاً آمريكا را دوست نداشت.
گفتنى است اين مجموعه كه بالغ بر ۱۴۰ نامه از برشت و ۲۲۰ نامه خطاب به او مى شود، اواخر امسال چاپ خواهند شد. برتولت برشت تأثيرگذارترين نمايشنامه نويس و كارگردان تئاتر قرن بيستم بود. وى در سال ۱۹۵۶ درگذشت.
 

esfandiyar2002

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 آپریل 2004
نوشته‌ها
8,484
لایک‌ها
7
محل سکونت
TABRIZ
مترجم: شيلا ساسانى نيا
تاكنون چند كتاب عجيب و باشكوه خوانده ايد كه بتوانند به رؤياهاى شما راه يابند و آنها را دستخوش خود سازند. بى شك چنين رمانهايى زياد نيستند؛ رمانهايى كه آنقدر تأثير گذارند كه به ضمير ناخود آگاه انسان راه مى يابند و حتى بر رؤياهاى او تأثير گذارند. بى اغراق شايد تنها يك نويسنده باشد كه خوانندگان آثارش به هر زبان در مورد او به چنين اتفاق نظرى مى رسند: «در تمام مدتى كه اين كتاب را مى خواندم به رؤيا پردازى درباره شخصيتها و اتفاقات آن پرداختم.»
نويسنده ژاپنى «هاروكى موراكامى» در حال حاضر برگ برنده ادبيات ژاپن براى بردن نوبل ادبيات است. نثر موجز و دغدغه هاى شخصيتهاى رمانش كه اغلب پوچى و تنهايى حاصل در زندگى مدرن را نشانه گرفته اند او را به غولى در ميان رمان نويسان هم نسلش تبديل كرده اند. رمانهاى موراكامى همچون لبه برنده چاقو پاره هايى از زندگى را مى برند تا بعد آنها را در ذهن خوانندگان قاب بگيرند. جنايات جنگى، ناسيوناليسم و وطن پرستى، جام جهانى... فرقى نمى كند چون براى موراكامى همين ها متن زندگى هستند. خيلى ها مجموعه آثار او را به نوشته هاى ولاديمير ناباكوف تشبيه كرده اند و آثارش آنچنان پر خواننده بوده اند كه به زبانهاى بسيارى ترجمه شده اند. اگر چه تنها در يك كشور به زبان مادرى اش تكلم مى شود اما داستانها و رمانهاى ظريف موراكامى دنيا را شيفته خود كرده است. چگونه است كه يك نويسنده چه در آمريكا و چه در اروپا و چه نزد عوام و چه نزد خواص يعنى منتقدان اين چنين محبوب شده است؟ براى درك بهتر حال و هوا و فضاى آثارش مترجمين رمانهاى او از سيزده كشور مختلف چندى پيش در توكيو گردهم آمدند تا ثابت كنند موراكامى مرزهاى ملى را در مى نوردد. رمان نويس آمريكايى ريچارد پاورز معتقد است كه در آمريكا موراكامى به عنوان يكى از معدود نويسندگان مهم و شاخص بين المللى تلقى مى شود. او گفته بود: «چگونه يك نويسنده مى تواند در ايتاليا و كره پرفروش باشد، در تركيه يك پديده فرهنگى باشد و در كشورهايى همچون روسيه و چين از عزت و احترام ادبى والايى برخوردار شود؟
در آسياى شرقى سبك آهنگين ادبى او مقلدهاى بى شمارى داشته است كه به «بچه هاى موراكامى» معروفند. در كره جنوبى كه آثارش اغلب به فهرست پرفروش ها راه مى يابند ۵۰ اثر و نوشته او از جمله رمان، داستان كوتاه، يادداشتهاى سفر، مقاله و حتى مصاحبه هايش ترجمه و چاپ شده اند. نوريكو كايانوما، استاد ادبيات ژاپن در يكى از دانشگاههاى معتبر كره جنوبى مى گويد: «خوانندگان با آثار موراكامى با ژاپنى هاى هم سن و سالشان به همدلى مى رسند. آنها در مى يابند كه جوانان ژاپن هم احساسات، دغدغه و مشكلات يكسانى با آنها دارند.»
و اين محبوبيت مختص آسياى شرقى نيست. جى رابين، استاد ادبيات ژاپن در دانشگاه هاروارد و نويسنده يك بيوگرافى درباره موراكامى مى پرسد: «آيا او صداى نسل ماست؟»
در روسيه نيز موراكامى از محبوبيت بالايى برخوردار است. به گفته مترجم روسى آثارش ديميترى كوالنين او فرياد كمك نسلى است كه با فروپاشى كمونيسم خودنيز همچون تايتانيك غرق شد و شمار هواداران او در اين كشور آنچنان زياد است كه حتى يك كافه در كى اف به نام او نامگذارى شده است. در فرانسه «كافكا درساحل» تازه ترين رمان او درباره پسركى مردد از زمان انتشار در ژانويه بيش از ۴۸ هزار نسخه فروش داشته است و اين در حالى است كه فرانسوى ها كمتر از كتابهايى كه نام يك ژاپنى به عنوان نويسنده بر جلد آن نقش بسته باشد استقبال مى كنند.
با اين حال نويسندگان همچون پيامبرانند كه گاه در كشور خود غريب واقع مى شوند. موراكامى اگر چه در ژاپن نويسنده اى پر فروش است اما در اين كشور سنت گرا اين را گاه نبايد آنچنان به فال نيك گرفت. در كشورى كه ادبيات همچون يك قشر اجتماعى به ادبيات ناب و ادبيات عوام پسند تقسيم مى شود جوايزى نيز براى نويسندگان شاخص هر دو دسته در نظر گرفته شده است اما موراكامى در سن ۵۶ سالگى هيچ يك از آنها را نبرده است. ميتسويوشى نومانو، استاد ادبيات در دانشگاه توكيو توضيح مى دهد: «موراكامى مابين اين دو طبقه ادبى غوطه ور است. اگر يك نويسنده به سبك هاى دشوار ادبى روى آورد كتابش نمى فروشد.»
«كافكا در ساحل» اگر چه در همان روز انتشار در ژاپن بر صدر فهرست كتاب هاى پرفروش قرار گرفت اما تاوان سختى داد. موراكامى با اين رمان باعث نارضايتى پرچمداران و حاميان زيبايى شناسى ادبى در ژاپن شد.
موراكامى اعتراف مى كند كه سبك نوشتارى اش ساده و روان است اما دوست ندارد به آثارش برچسب «سطحى و بازارى بودن» يا صرفاً «سرگرم كننده» بودن بزنند. او مى گويد: «بسيارى از خوانندگان، كتابهايم را دو، سه و يا حتى چهار بار مى خوانند چون رمانهايى ساده و روانند اما درك آنها ساده نيست.» در رمانهاى «تعقيب يك بره وحشى» و «يادداشتهاى پرنده كوكى» موراكامى به طرح مسائل پيچيده اى همچون سياست خشن استعمارى ژاپن در نيمه اول قرن بيستم مى پردازد و در عين حال تلاش شخصيتهاى داستانش براى آشتى دادن بيم ها و اميدهايشان بازندگى اى كه در پيش دارند را به تصوير مى كشد. در هر دو حال شهرت و محبوبيت هيچ گاه باعث خجلت اين نويسنده نشده اند. او مى گويد: «بعضى ها فكر مى كنند ادبيات به فرهنگ بالا احتياج دارد و من بايد خوانندگان و هواداران محدودى داشته باشم. من چنين طرز تفكرى ندارم... من يعنى كتابهايم بايد بتوانند با فرهنگ عامه از جمله تلويزيون، مجله، سينما و حتى بازيهاى ويديويى رقابت كنند.»
موراكامى ۵۷ ساله، فرزند يك راهبه بودايى در شهر كوبه سابقاً مالك يك كلوب جازدر توكيو بود و آنطور كه خودش مى گويد گرايش او به رمان نويسى و شهرت او در اين عرصه يك تجربه پر رمز و راز بود؛ يك وحى هنرى. همه چيز از سال ۱۹۷۷ آغاز شد. موقعى كه موراكامى در دهه سى زندگى اش بود و به تماشاى مسابقه بيس بال تيم محبوبش در استاديوم جينگو توكيو رفته بود. وقتى توپ زن تيم «ديو هيلتون» به دو برد پى درپى دست يافت موراكامى صدايى شنيد كه به او مى گفت هرچه زودتر نگارش اولين رمانش «صداى آواز باد را بشنو» را شروع كند. او به ياد مى آورد: «شايد اين تجربه يكى از شادترين و بهترين تجربيات زندگيم بود. يك دهه بعد مصادف با انتشار ناگهانى دومين اثرش «جنگلهاى نروژى» بود. تا آن موقع خاصيت عجيب و مرموز رمانهاى موراكامى كه همانا بازى با روح و روان آدمى و ضمير ناخودآگاه است آنچنان كه بايد و شايد آشكار نشده بود اما زمزمه هايى در مورد آن شنيده مى شد. «جنگل نروژى» يك پديده بود؛ يك رمان مدرن كه بخشى از داستان آن در يك خوابگاه دانشجويى مى گذشت و از آنچنان سبك و لحن ساده و روانى برخوردار بود كه از نسخه ژاپنى زبان آن چهارميليون تعداد به فروش رفت. ناگهان اين نويسنده كم رو و خجالتى خود را در كانون توجه هواداران بى شمار و مجله هاى مختلف ادبى ديد. موراكامى همچون بسيارى ديگر از چهره هاى معروف ادبى اى كه به يكباره بار مضاعفى را در اينگونه مواقع بر دوش خود احساس مى كنند گريز به كشورى ديگر را تنها چاره كار ديد و ده سال بعدى را در تبعيدى خود خواسته در يونان، ايتاليا و آمريكا بسر برد. او در اين مدت مى نوشت، مى خواند و تدريس مى كرد. موراكامى در سال ۱۹۹۵ و پس از زلزله كوبه كه خانه والدينش را ويران كرد به ژاپن بازگشت؛ بازگشتى كه براى او يك نقطه عطف بود؛ آنچنان كه به ياد مى آورد: «فكر مى كردم سال ۱۹۹۵ يك نقطه عطف براى جامعه مان بود. نمى دانستم خوب بود يا بد اما فقط متوجه بودم كه همه چيز عوض شده است. آن سال براى من هم نقطه عطف بود. به خودم گفتم بايد دوباره خودم را وقف جامعه ام كنم.»
امروز موراكامى رمانهايش را در آپارتمانى در اُموتساندو، يكى از محله هاى شيك توكيو به رشته تحرير در مى آورد. اين آپارتمان بى تجمل دفتر كار اوست و او همانقدر به شغلش به عنوان يك نويسنده اهميت مى دهد كه يك تاجر به سرمايه اش. موراكامى مثل هميشه تيپ اسپرت مى زند، روزى ده كيلومتر مى دود، مراقب رژيم غذايى اش است، شبها زود مى خوابد و پيش از طلوع آفتاب بيدار مى شود تا كارش را شروع كند. «ميز و مارو آنزايى»، طراح و نويسنده اى كه سه دهه موراكامى را مى شناسد مى گويد: «او همان آدمى است كه از اول بوده »
تنها چيزى كه در اين ميان تغيير كرده نوشته هاى موراكامى است. او نويسنده اى است كه با احساسات خوانندگان كه بسيارى از آنها تحصيلكرده هاى شهر نشين ژاپنى در دهه ۳۰ يا ۴۰ زندگى شان هستند ارتباط بر قرار مى كند. با تغيير ديدگاه آنها و با تغيير ديدگاه ساير جهانيان موضوع رمانهاى موراكامى نيز دستخوش تغيير شده اند. در دهه ۱۹۸۰ وقتى اقتصاد پوياى ژاپن در اوج خود بود رمانهاى او شخصيتهايى را به تصوير مى كشيدند كه در اوج بى دغدغگى و آسوده خاطرى بودند. مورا كامى مى گويد: «همه چيز يك فانتزى بى دغدغه بود. من داشتم از دنياى واقعى فرار مى كردم اما بى آنكه متوجه شوم به جنگيدن با دنيا، محيط و سيستم عادت كردم. داستانهايم در طول همه اين سالها خيلى تغيير كرده اند. در حال حاضر آنچه شخصيت داستانهايم به دنبال آن هستند «آرامش خيال» است. براى رسيدن به اين آرمان شايد كه لازم باشد آنها با جبر ، يك جبر خيلى قوى و گاهى جبر شيطانى مبارزه كنند.» او اضافه مى كند: «فكر مى كنم داستانها يك جور الگو براى جامعه هستند و قدرت داستان در همين نهفته است.» موراكامى همواره پركار بوده است اما طى چند سال اخير پركارتر شده است.
او كارنامه پربارى دارد. داستان كوتاه ترجمه كرده است، در حوزه ادبيات غير داستانى و نگارش كتابهاى كودكان كار كرده است و سفر نامه، مقاله و داستان كوتاه و بلند نوشته است. با رمان «كافكا در ساحل» او اولين رمان بلند خود طى ۷ سال اخير را نوشت. داستان اين رمان درباره پسربچه اى ۱۵ ساله به نام كافكاتامورا است كه در جست وجوى معناى زندگى به توكيو مى رود. او از دل همان خانواده هاى نابسامانى برخاسته است كه موراكامى در به تصوير كشيدن آنها تخصص دارد. مادر و خواهر بزرگ كافكا او را در سن ۴ سالگى ترك مى كنند و پدر مجسمه سازش كه همواره پيش بينى مى كرد پسرش به راههاى ناباب كشيده مى شود در مى گذرد.
از اين كتاب نقدهاى منفى و مثبت بسيارى شده. برخى منتقدين، كافكا را ضد فمنيستى يافته اند و به محتواى اخلاقى كتاب ايراد گرفته اند. منتقدى به نام يوز و سوبوچى در يك نشريه ژاپنى نوشت: «از آنجا كه اين كتاب خيلى خوب نوشته شده محتوايش نگرانم مى كند.» با اين حال منتقد ديگرى به نام تتسوئو ماتسو دا اين رمان را تأملى عميق، موشكافانه و البته فلسفى بر زمانه دشوارى كه ژاپن را گرفتار كرده مى خواند و مى نويسد: «در هر توفانى نويسندگانى هستند كه مشعلى را در مقابل مردم روشن مى كنند. موراكامى نقش اين مشعلدار را همواره داشته و خواهد داشت. مهم نيست در دنياچه اتفاقى بيفتد، من همواره چشم به آن نور دارم.»
سبك نگارش موراكامى روان و ساده و سرشار از اشاراتى به روزمرگى و فرهنگ عام است، از بيتلز تا مرغ هاى سوخارى كنتاكى. همچنين لحن و زبان مستقيم و همه فهم آثارش به جى.دى.سلينجر تشبيه شده كه موراكامى رمان «ناتور دشت» او را به زبان ژاپنى برگردانده است.
لحن آثار موراكامى براى يك خواننده ژاپنى ممكن است كمى غربى جلوه كند اما در همان حال كه ترجمه آثارش به انگليسى آسان است مشكل عمده حفظ آن اصالت و روح شرقى است تا فضاى ترجمه آسيبى نبيند.
رمان نويس آمريكايى ريچارد پاورز معتقد است موراكامى نيز خود همچون شخصيتهاى رمانش است: «نه ژاپنى ژاپنى و نه آمريكايى آمريكايى. او در هيچ طبقه بندى هويتى نمى گنجد.» پاورز مى گويد: «كتابهاى موراكامى كاپيتاليسمى را كه جهانى شده و ماهمچون پناهندگانى در دام آن گرفتار شده ايم را نشانه گرفته اند.»
مت هولم، مترجم دانماركى آثار موراكامى نيز مى نويسد: «بسيارى از مردم دانمارك وقتى كتابهاى موراكامى را مى خوانند حس مى كنند خودشان جاى شخصيت اصلى نشسته اند. من هم خيلى راحت با آن شخصيت اصلى ارتباط برقرار مى كنم. از ظرافت و حساسيت رمانهاى او لذت مى برم. براى من اين، شهرت و محبوبيت او را توجيه مى كند.» براى موراكامى زمانى آن حس استقلال سرمايه اش بوده و حال با دگرگونى هايى كه ژاپن به خود ديده به نظر مى آيد «تعهد» جايگزين آن شده است.
روزنامه ایران
 
بالا