برگزیده های پرشین تولز

هوس کردم....

noisymind

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2005
نوشته‌ها
2,994
لایک‌ها
1
سن
44
به نقل از Shahedr :
ای شاهد خدا بگم چی کارت کنه!

هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ...



هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!!:D
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
به نقل از noisymind :
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!!:D
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
39.gif
 

daftarekhaterat

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
2 جولای 2003
نوشته‌ها
4,989
لایک‌ها
58
سن
41
محل سکونت
در قلب پاك او
به نقل از Shahedr :
ای شاهد خدا بگم چی کارت کنه!

هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ...
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
167.gif
 

shifte shab

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2004
نوشته‌ها
1,618
لایک‌ها
6
محل سکونت
زير گنبد كبود
همين الان كشف كردم كه اين شاهد علاوه بر موبل تايپ استعداد شگرفي تو داستان نويسي به شيوه سكسي داره !!!‌بگمونم يه سايت با ام تي زده و داره داستان سكسي مينويسه !!!
55.gif
55.gif


شاهد جان !!‌بذار برسي به سن 18 بعد !!!
59.gif
بچه هنوز پاش تو سن بلوغ نرسيده داره ميتركونه !!!والا مام اين سن رو گذرونديم .. اما ديگه اينقدر مخمون خراب نشده بود !!!
48.gif


يكي دست شاهد رو بگيره ببره كانون اصلاح !!!‌بلكه از سرش بيفته !!!
39.gif
 

Lover_Suspended

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آگوست 2005
نوشته‌ها
185
لایک‌ها
0
سن
33
به نقل از balabala :
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
39.gif
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی....
 

noisymind

Registered User
تاریخ عضویت
15 آپریل 2005
نوشته‌ها
2,994
لایک‌ها
1
سن
44
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!:wacko:
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
بچه ها داستان رو از اول نقل کنید؛ نصفه پست نکنید. :rolleyes:
 

Lover_Suspended

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آگوست 2005
نوشته‌ها
185
لایک‌ها
0
سن
33
........با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که..
 

Shahed

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2003
نوشته‌ها
7,289
لایک‌ها
34
محل سکونت
mt.cgi
به نقل از shifte shab :
همين الان كشف كردم كه اين شاهد علاوه بر موبل تايپ استعداد شگرفي تو داستان نويسي به شيوه سكسي داره !!!‌بگمونم يه سايت با ام تي زده و داره داستان سكسي مينويسه !!!
55.gif
55.gif


شاهد جان !!‌بذار برسي به سن 18 بعد !!!
59.gif
بچه هنوز پاش تو سن بلوغ نرسيده داره ميتركونه !!!والا مام اين سن رو گذرونديم .. اما ديگه اينقدر مخمون خراب نشده بود !!!
48.gif


يكي دست شاهد رو بگيره ببره كانون اصلاح !!!‌بلكه از سرش بيفته !!!
39.gif
ها؟ چي؟
مووبل تايپتو درست بنويس ! يه واوشو جا انداختي !
1.gif
1.gif
 

shifte shab

Registered User
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2004
نوشته‌ها
1,618
لایک‌ها
6
محل سکونت
زير گنبد كبود
به نقل از Shahedr :
ها؟ چي؟
مووبل تايپتو درست بنويس ! يه واوشو جا انداختي !
1.gif
1.gif
لا اله الا الله !!!!!!
49.gif
49.gif
49.gif
49.gif
49.gif


حالا لينك اون وبلاگت رو بده !!! به داستانهات علاقمند شدم !!‌يه حس غريبي توشه !! يه درد !!! يه عشق گم شده !!!:wacko: :blink:
 

Shahed

کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2003
نوشته‌ها
7,289
لایک‌ها
34
محل سکونت
mt.cgi
HTML:
www.چيز.com
آدرسو اينطوري نوشتم روباتها نگيرنش !
90.gif
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!
با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که.. بابا تو چقدر خنگی!
من ازت متنفرم
که یهو از زبونم در رفت و گفتم
من
من
من دوستت ...
 

Lover_Suspended

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آگوست 2005
نوشته‌ها
185
لایک‌ها
0
سن
33
.....اومدم بگم ندارم گفتم چایی رو روم می ریزه
گفتم نه عاشقتم جونم واسه تو در میره
اینرو که گفتم اومد نزدیکم و از من....
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
به نقل از meli :
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!
با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که.. بابا تو چقدر خنگی!
من ازت متنفرم
که یهو از زبونم در رفت و گفتم
من
من
من دوستت ...
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!
با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که.. بابا تو چقدر خنگی!
من ازت متنفرم
که یهو از زبونم در رفت و گفتم
من
من
من دوستت ...
یکهو یک چیز سنگین پرتاب شد روم! چقذه نرم بود!...

---- (خوب دیگه بچه های زیر 18 بیرون... هر کاری کردم به اینجاها نرسه نشد!)
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!
با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که.. بابا تو چقدر خنگی!
من ازت متنفرم
که یهو از زبونم در رفت و گفتم
من
من
من دوستت ...
یکهو یک چیز سنگین پرتاب شد روم! چقذه نرم بود!...

یهو سرم رو آوردم بالا که گفت بیا اینو بده خاله بگو من جهیزیم رو خورد خورد می فرستم بیاد
دیدم چند تا بالشت گنده رومه
بهش گفتم دیوونه آخه ....
تا اومدم حرف بزن گفتش بله؟؟؟؟؟
چی گفتی؟؟؟؟؟؟
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
نه دیگه ملی جان. منم دارم یواش یواش آمپر می ترکونم. دارم میرم تو تیم شاهد...
53.gif
 

balabala

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
22 می 2005
نوشته‌ها
8,362
لایک‌ها
5,745
سن
41
محل سکونت
یه خورده اونورتر
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!
با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که.. بابا تو چقدر خنگی!
من ازت متنفرم
که یهو از زبونم در رفت و گفتم
من
من
من دوستت ...
یکهو یک چیز سنگین پرتاب شد روم! چقذه نرم بود!...
یهو سرم رو آوردم بالا که گفت بیا اینو به به خاله بگو من جهیزیم رو خورد خورد می فرستم بیاد
دیدم چند تا بالشت گنده رومه
بهش گفتم دیوونه آخه ....
تا اومدم حرف بزن گفتش بله؟؟؟؟؟
چی گفتی؟؟؟؟؟؟
آیی می دونی، من دارم یه جوری می شم...
48.gif
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
عمرا اگه بزارم!!!
90.gif
 

meli

Registered User
تاریخ عضویت
19 اکتبر 2004
نوشته‌ها
1,393
لایک‌ها
23
سن
36
محل سکونت
tehran
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!! تا سرم رو بالا کردم، یه پیرهن قشنگ پوشیده بود!!! گفت عکس روش رو ببین!!!
وای چی می دیدم عکس یک گاو بود گفت من این لباس رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر از اون دوست دارم
منم گفتم زیره اون لباس رو بیشتر دوست دارم گفتم ما که داریم از اینجا می ریم گور پدر ابرو
....گفتم زیر رو می تونم ببینم که لباس رو داد بالا وای
چی می دیدم.......
حسابی.... داشتم ناراحت میشدم چون دیدم چایی که سرد شده هیچ! تازه قندم یادش رفته بیاره!!
با خودم گفتم احوق چایی کیلو چنده فعلا این دخمل رو به چسب از روسی ها کم نمی اره فقط....می خواستم بهش بگم که.. بابا تو چقدر خنگی!
من ازت متنفرم
که یهو از زبونم در رفت و گفتم
من
من
من دوستت ...
یکهو یک چیز سنگین پرتاب شد روم! چقذه نرم بود!...
یهو سرم رو آوردم بالا که گفت بیا اینو به به خاله بگو من جهیزیم رو خورد خورد می فرستم بیاد
دیدم چند تا بالشت گنده رومه
بهش گفتم دیوونه آخه ....
تا اومدم حرف بزن گفتش بله؟؟؟؟؟
چی گفتی؟؟؟؟؟؟
آیی می دونی، من دارم یه جوری می شم
یه دقیقه وایسا برم دستشویی بیام
 
بالا