noisymind
Registered User
- تاریخ عضویت
- 15 آپریل 2005
- نوشتهها
- 2,994
- لایکها
- 1
- سن
- 44
به نقل از Shahedr :ای شاهد خدا بگم چی کارت کنه!
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ...
هوس کردم برم زن بگیرم اما نه یک زنه ایرانی یک زنه روسی
می خوام اصبابام رو جمع کنم و برم
اما مگه مامانم می گذاره می گه بیا همین دختر خاله ی ترشیده ات رو بگیر
زندگی خیلی برام سخت شده
می خوام فرار کنم ، پس رفتم خونه خالم که با دختر خاله ام صحبت کنم! بهش گفتم، ببینم تو چرا تا الان شوهر نکردی؟! اونم با لبخند گفت آخه من تو رو دوست دارم!منم بهش گفتم "می دونی..می دونی.." ولی یکهو منو بقل کرد! و گفت می دونستم! آره! می دونستم!!! بعد هولم داد رو تخت و رفت سراغ دکمه شلوارم ! ولی من بهش گفتم نه! امشب خوب نیست شلوارم رو بدوزی. خلاصه رفت چایی بیاره!
مارو میگی مونده بودیم چطوری بهش بگیم که سکته نکنه! خلاصه چایی و اورد و اومد کنارم نشت و گفت عزیزم اصلا غصه نخور تو گه 100 دیگه هم بیای خواستگاری من برات صبر می کنم
من هم بهش گفتم اما از کجا می دونی عشقمون پایدار می مونه
که اون گفت الان کاری می کنیم که بمونه و بعد پيرنشو کامل در اورد ! وااي ! چي ميديدم ....دیدم که چایی سرد شده!!